به نام اهورا مزدا

همت وهوخت وهورشت اندیشه نیک ،گفتار نیک وکردار نیک

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

داستان مهاجرت زرتشتیان

برای زرتشیان فراری و آواره از ميهن، هيچ جا مناسب‌تر از هند نبود. زيرابهسویمردمیروی می‌بردندکهبا فرهنگ و تمدن گذشته خودشان،نقاطمشترک فراوانی داشتو اصلا در زمانه ای با هم از نواحی سردسیر شمالی دست به مهاجرتی بزرگ بهسه سوی عالم زده بودند. مهاجرتی که در شاهنامه به نام مهاجرت فرزندانفریدون : سلم و تور و ایرج نام گذاری شده است .
ساكنين اين دو سرزمين، از همان روزگاران بسيار دور، در بسياری از شئون، از قبيل زبان، مذهب، آداب و اخلاق با هم مشترک بودند و پس از جدائی نيز،‌محل سكونتشان از هم دور نبوده است. داستان اين مهاجرت را موبدی پارسا كه نامش بهمن پوركيقباد پورهرمز ديار و اهل سنجان بود در سال 969 يزدگردی برابر با 1008 خورشیدی و برابر 1600 ميلادی، تحت عنوان «قصه سنجان» به گونه ای شعر مانند نوشته است.

بلی داستان از این قرار است که در قرن هشتم ميلادی گروهی از زرتشتيان مركب از مرد و زن و كودک با سه كشتی از خليج فارس به سوی هند روانه شدند، پس از چندی دريانوردی، به ساحل گجرات رسيدند. راجا Raja يا حكمران محل به نام «جادی رانا» Jadi-Rana چون لباس و الات و ادوات جنگی آنان را بديد، از برای تاج خود بيانديشيد. از دين و آئين آنان پرسيد، پس از آنكه اطمينان حاصل نمود كه از طرف آنان گزندی نخواهد ديد به ايشان با شرايطی اجازه‌ اقامت داد. قطعه زمينی به آنان واگذار شد كه سراسر جنگل و بيابان و ويران بود. ايرانيان تازه وارد،‌آنجا را آباد نموده« سنجان » نام نهادند.
اين نام يادآور يک نام ايرانی است. پس اگر پارسيان اولين جايگاه سكونت خود را سنجان، نام دادند، به واسطه شدت علاقه‌ای بود كه به ميهن آباء و اجدادی خود داشتند.
مر او را نام سنجان كرد دستور بسان ملک ايران گشت مامور
پس از كسب اجازه ـ نخستين پرستشگاهی كه ساختند به ياد كشور ايران و پادشاه آن «ايرانشاه» نام نهادند. پروفسور جكسن Prof.Jackson امريكائی می‌نويسد كه :
«زرتشتيان در سال 716 ميلادی يعنی شصت و پنج سال بعد از كشته شدن يزدگرد سوم ، آخرين پادشاه ساسانی، وارد سنجان شدند. گروهی ديگر در سال 775 ميلادی به آنان پيوستند».
در همان اوقاتی كه گروهی از ايرانيان به هندوستان پناه بردند، عده‌ای نيز به جانب چين رفتند. شايد اينان همان كسانی هستند كه به همراهی پسر يزدگرد سوم، به چين رفتند. يكی ديگر از شهرهای ساحلی هند كه در آن ساكن بودند و بنام ناگ مندال Nag-Mandal خوانده می‌شد، به نام «نوساری Navosari» يعنی ساری نو، يا جديد تبديل كردند. اين شهر در استان برودا Baroda واقع است و بسياری از دانشمندان پارسی از اين شهر برخاسته‌اند.
در روز فروردين از ماه فروردين به سال 511 يزدگردی (برابر با 1142 ميلادی) ما پارسيان وارد شهر ناگ مندال Nagmanadal و ساكن اين شهر شديم. چون آب و هوای اين شهر را از جميع جهات مانند شهر «ساری» در شمال ايران يافتيم، نامش را از ناگ مندال به نوسازی يعنی ساری جديد يا نو تبديل نموديم.
پارسيان هند تا قبل از سده شانزدهم ميلادی و دهم يزدگردی در شهرهای مختلف گجرات مانند سورت Surat نوسازی Novosari بروچ Bruch انكلسار Anklesar سنجان Sanjan بلسار Bulsar و غيره پراكنده بودند و به كارهای كشاورزی و درودگری و كشتی سازی و مانند آن مشغول بودند.
پارسيان هند به واسطه پراكندگی در گجرات و دوری از يكديگر، به تدريج خواندن و نوشتن اوستای پهلوی را می رفت از ياد ببرند. موبدان مناطق مختلف در برخی از آداب و سنن و مسائل دينی با يكديگر اختلاف نظر حاصل كردند. چون از حل برخی مسائل عاجز ماندند،‌ به برادران دينی خود در ايران متوسل شدند اين ارتباط تقريبا مرتب و مستمر شد و زرتشتيان يزد و كرمان، كه از جامعه زرتشتيان هند و فعاليت‌های آنها را كمتر داشند، با آغوش باز پارسيان مسافر را پذيرا می شدند.
در سال 847 يزدگردی چاپار مخصوص با پرسشهای بسيار روانه يزد نمودند . موبدان ايران، علاوه بر پاسخ به پرسش ايشان، نسخ كتب دينی را برای آنها فرستادند، اين پرسش و پاسخ‌ها در مجموعه‌ای بنام روايات در دو جلد و بوسيله شخصی به نام مانكجی رستم اونوالا و در هندوستان و در سال 1922 ميلادی به چاپ رسيده استبدين ترتيب در قرن پانزدهم تا هفدهم ميلادی پارسيان هند در مسائل مذهبی شاگردان زرتشتيان ايران محسوب می شدند و ايرانيان با محبتی برادرانه آنان را راهنمائی می ‌كردند،
در همين زمان يعنی در سال 1089 يزدگردی (قرن هجدهم ميلادی) بود كه از كرمان موبدی به نام جاماسب ولايتی، براي تعليم مسائل ديني و اوستا و پهلوی بزرتشتيان هند، به شهر سورت Surat رفت و به آموختن اوستا و پهلوی به برادران پارسی همت گماشت.
تقريبا تمام نسخ اوستائی و پهلوی و فارسی، قبل از ورود جاماسب نامبرده، به وسيله پيک ‌ها به هندوستان رفته بود. اين نسخ خطی فعلا با كمال توجه در كتابخانه‌های بنگاه شرقشناسی خورشيد جی كامه و ملافيروز در بمبئی و كتابخانه مهرجی رانا Meherjirana در نوساری و سورت Surat & Navosari و غيره نگهداری می ‌شود.
نسخه خطی دينكرد نيز در سال 1252 يزدگردی به هندوستان برده شد . همين كتاب بود كه بعدها مورد استفاده دانشمندان ايران شناس اروپا و هند قرار گرفت. شخصی به نام دستور نيريوسنگ دهاول كه در اواخر قرن دوازدهم ميلادی و در سنجان می زيسته است،‌ برای اولين بار اوستا را به زبان سانسكريت ترجمه نمود. اين ترجمه بعدها مورد توجه دانشمندان اروپا قرار گرفت و ايشان را در ترجمه اوستا به زبانهای اروپايی ياری بسيار كرد.
در اواخر قرن شانزدهم ميلادی بود كه گجرات ضميمه قلمرو اكبر شاه، پادشاه مغولی هند شد و بندر سورت يكی از مراكز معتبر و مهمی براي نجات با غرب شد. پارسيان براي تجارت و داد و ستد، در آنجا گرد آمدند و در همين بندر بود كه در اوايل قرن هفدهم ميلادی اروپائيان براي اولين بار، با پارسيان تماس حاصل نمودند. اكبر پادشاه مغول كه علاقه فراوانی به درک حقايق اديان مختلف داشت،‌يكی از موبدان مشهور به نام مهرجی رانان به دربار پادشاهی و مورد محبت اكبرشاه قرار گرفت.
در اين زمان بود كه دين الهی بوجود آمد و برخی از مبانی دين مزديسنا در دين الهی وارد شد. بايد اضافه نمائيم كه دربار شاهنشاه مغول را در هند، می توان چون فرهنگستانی تعبير كرد. دانشمندان اديان مختلف از اطراف و اكناف كشور، به دربار دعوت شدند و فعاليت كردند. به راستي دوره مغول، دوره درخشان هند بود همايون شاه عاشق كتاب بود و همواره در مسافرتهای خود، كتابخانه نفيش خويش راهمراه داشت. اكبر پسر و جانشين همايون از پدر پيشی گرفت. او خود عاشق اشعار صوفيانه فارسی بود. اكبرشاه در تمام مراحل زندگی با محبوب خويش يگانه بود.
پارسيان نيز در اين دوره به ادبيات و زبان فارسی،‌ تا حد توانايی خدمت كردند. و بسياری از كتب اوستا و پهلوی را به زبان فارسی ترجمه كردند و حتي كتابهايی چند درباره آداب و رسوم مذهبی به شعر فارسی سرودند. بايد اضافه كرد كه پارسيان هند،‌از آغاز ورود به هندوستان تا به امروز، هيچگاه از زبان فارسی و ياد گرفتن آن غافل نبودند اگر چه رفته رفته زبان گجراتی زبان مادری ايشان شد ولی هرگز ارتباط خود را با زبان فارسی قطع نكردند. به این ترتیب نخستین مهاجرت زرتشتیان چندین دهه ادامه یافته و در نتیجه مردمی از نسلی دیگر با فرهنگی متفاوت و ایده و باور هایی گاهن متناقض با باورهای زرتشتیان ایران نشین به وجود می آورد.


پیشرفت سریع تهران برای تبدیل شدن به شهری صنعتی و یا بهتر بگوییم متجدد از زمانی آغاز شد که تبدیل به پایتخت ناصرالدین شاه قاجارشد. در این زمان بود که دروازه های جور واجور برای این شهر ساخته شد و چنان برج و باروهایی برایش در نظر گرفته شد که کمتر دزد و غارتگری هوس حمله به اهالی این شهر را داشت . خلاصه آنکه شهر امنی در دل ایران نا امن بوجود آمد که مکان مناسبی هم شد برای اقلیت های دینی تحت ستم .
زرتشتیان که سال ها با انواع و اقسام نابرابری ها وظلم ها مواجه شده بودند در حالی که محلی برای بیان تظلمات خود نداشتند و مجبور به تحمل همه ناملایمات شده بودند اینک نقطه روشنی در آینده پیش روی خود می یافتند.
داستان مهاجرت دوم زرتشتیان نیز از همین نقطه آغاز می شود . فرار از ظلم خشکه مذهبان مسلمان و حاکمان قد و نیم قد و یافتن محلی برای امان یافتن در دامن حکومتی که مرکز تعادلش اسلام بود.
پس از سال ها دوری زرتشتیان ایران و مهاجران به هندوستان چنانچه در مهاجرت از نوع اول توضیح دادم دو طرف سعی کردند رشته ای برای اتباط بین خود پیدا کنند. زرتشتیان مهاجر اما بیشتر از زرتشتیان برجای مانده در خاک وطن دچار پریشانی و دربدری شده بودند به طوری که حتا یارای کمک خواستن را هم از دست داده بودند به همین سبب از طرف زرتشتیان ایران « دستور جاماسب ولایتی» از کرمان به هند رهسپار شد. دستور جاماسب در هند متوجه شد که در اثر جنگ و گریزهای بی شماری که پارسیان در هند با آن روبرو بودند از بسیاری از نکات دینی بی خبر مانده اند به همین جهت پس از انتخاب سه موبد زاده با هوش از میان موبد زادگان و آموزش و تربیت های دینی دادن به آنها با خیال آسوده به ایران بازگشت.
این خدمت ارزنده ای بود به کلیه زرتشتیان، زیرا از آن پس چنان زرتشتیان ایران زیر فشار قرار گرفتند که به سرعت جمعیت آنان رو به کاهش نهاد و این بار این زرتشتیان هند بودند که به یاری زرتشتیان ایران شتافتند. اگر پارسیان هند نبودند یقینا بطور کل جمعیت زرتشتی در ایران نابود می شد.
مانکجی لیمجی هاتریا در زمانه ای به ایران آمد که بر اساس نوشته هایش تعداد زرتشتیان از پنج هزار نفر هم کمتر شده بود . روش کاستن از تعداد زرتشتیان بر اساس ساده ای قرار داشت، از طرفی توهین ها و تحقیر هایی بود که اعمال می شد و از طرف دیگر تشویق ها و امتیازات مادی که برقرار می گردید. چنانچه یک زرتشتی مسلمان می شد اموال کلیه اقوام زرتشتی خود را پس از درگذشت ایشان تصاحب می کرد. استاد فرزانه مانکجی در یکی از مجالس سخنرانی خویش در بمبئی در سال 1863 میلادی در حضور بزرگان پارسی از جمله چنین اظهار داشت:
« هرگاه ده یک اینگونه تعدیات و بی حسابی ها و ظلم و ستمی که درباره زرتشتیان ایرانی می شود، درباره هر مذهب و ملت دیگر می شد، تاب نیاورده ناچار فرار اختیار می کردن یا دست از دین و آیین آباء و اجداد خود برداشته یا اینکه خود را هلاک می نمودند. »
ظلمهای فاحشی که به زرتشتیان ایران می رفت مانند جزیه، پوشیدن لباس کهنه و نپوشیدن لباس نو و سوار نشدن بر چارپایان خود و نساختن خانه هایی که بلندتر از منازل مسلمانان باشد، به واسطه فعالیت و کوشش های مانکجی هاتریا از بین رفت و نیز ظلمی که اگر یک نفر زرتشتی وفات می یافت کلیه متروکات او منقول و یا غیر منقول حق جدیدالاسلامی که از خویشاوندان او بود میشد و به فرزندان زرتشتی ارثی نمی رسید و حتی خانه مسکونی او را نیز می بردند. بوسیله کوشش خستگی ناپذیر و هوش و نفوذ مانکجی هاتریا بر طرف شد.
به همین دلیل بود که به مجرد صدور اعلامیه معروف از سوی هاتریا مانکجی ،زرتشتیان از روستاها و دهکده های ریز و درشت اطراف یزد و کرمان به سوی پایتخت که حالا نام شهر ناصری را بر خود داشت رهسپار شدند.
گام نخست مهاجرت را جوانان برداشتند .




زرتشتيانايران پس از آن كه شهر ناصريه آغاز به شكل گيری كرد و به خصوص پس از الغایجزيه به کمک روانشاد مانکجی لیمجی هاتریا آغاز به مهاجرت از روستاهای يزدو كرمان به تهران كردند و در اين شهر با سعی و تلاش موفق به تاسيس نهادهایلازم شدند. برخی از نخبگان زرتشتی با برنامه ريزی خاصی زندگی كردناين مردم در تهران را تسهيل كردند. زندگی اجتماعی زرتشتيان كه در روستاهايdبزرگ و كوچک يزد و كرمان هموار همراه با تفاهم و تعامل داخلی و خارجی بوددر تهران هم به همان شيوه ادامه يافت.
مراسم و آيين های دينی و مذهبی به همان شيوه ای كه تا پيش از آن در روستاهای محل زادگاهشان برپا بود برگزار شد . به طور نمونه گاهنبار ها كه از ويژه مراسم اطعام بود با آدابی بسيار نزديک به همان آدابی كه پيش از آن نيز برگزار می شد اينبار در ابعاد وسيعی برپا شد. انجمن زرتشتيان تهران به عنوان تنها نهادی كه ضرورت تشكيل آن بيش از هر چيز برای رهبری منسجم و رسمی اين مردم بارز بود نخستين گام در نوع خود بود.
اگر چه در سال های بعد تاسيس مراكز ديگری همچون سازمان فروهر ، سازمان زنان زرتشتی ، كانون دانشجويان زرتشتی باعث ايجاد تعامل بيشتری در ميان اين مردم شد. اما هنوز تنها نهادی كه می توانست تعامل بين اين مردم را با هموطنان ايرانی آنان برقرار نمايد همان انجمن زرتشتيان تهران بود.
در طول همين سال ها بود كه برخی از روستاييان نيز برای آنكه بتوانند همانند زمانی كه در روستا زندگی می كردند با يكديگر تماس های چهره به چهره و نزديک داشته باشند اقدام به تاسيس انجمن‌هايی با نام روستايشان كردند. انجمن تفت و توابع مقيم مركز و يا كانون شريف آبادی های مقيم مركز از اينگونه ارگان های سنت گرا هستند.
زرتشتيان - همانند زندگی در روستا- در تهران هم بنا بر رسمی دينی و باور اعتقادی محيط زيست خود را تا به امروز تميز نگه می دارند. گاهی اوقات اين باور تبديل به نوعی وسواس هم شده است . بر اساس همين نوع تربيت كه در طی ساليان طولانی تبديل به فرهنگ شده شاهديم كه زرتشتيان در مكان های عمومی به نظافت اهميت می دهند. لباس زرتشتيان هر چقدر هم كه ارزان باشد اما در نوع خود تميز و شسته شده است. اگر چه به دليل مديريت ضعيف در برخی از ارگان ها ممكن است اين امر نيز زير سوال برود . اما نكته اصلی محيط زيست طبيعی و شخصی خانواده هاست كه به خوبی شاهد اين مدعی است.
زرتشتيان ايران غالبا در شهرهای تهران ، يزد و كرمان ساكنند برخی نيز در شهرهای شيراز ،كرج ، اصفهان ، اهواز و ديگر شهرها البته با تعداد جمعيتی قليل زندگی می كنند. اما آنچه اهميت دارد پراكندگی جمعيت امروزی آنان در شهر بزرگ تهران است. بيشترين تمركز جمعيتی اين مردم در تهران در منطقه شش شهرداری تهران است .اما در تهران پارس نيز به خاطر مجتمع های زرتشتی نشين و همچنين ساخت سازهايی كه توسط يكی دو نفر از سرمايه‌داران زرتشتی در زمان محمد رضا پهلوی و رضا شاه در اين منطقه صورت گرفته است تعداد زيادی از زرتشتيان سكونت دارند.
زرتشتيان از همان زمانی كه به تهران مهاجرت كردند سعی كردند تا با استفاده از تحربيات مهاجران ديگری كه همزمان به تهران آمده بودند ارتباطات مناسبی را با ديگر اهالی اين شهر برقرار نمايند . اگرچه به خاطر تعصبات شديد مذهبی در آن زمان ، برقراری اين ارتباط چندان هم آسان نبود اما زرتشتيان موفق شدند تا حدودی اين ناممكن را ممكن كنند. شايد بتوان گفت نخستين گام در اين جهت را با ساخت مدارسی برای همه ايرانيان برداشتند. در اين گونه مدارس بود كه تنی چند از رجال آينده مملكت در كنار جوانان زرتشتی پرورش يافتند و بعد با توجه به شناختی كه از زرتشتيان به دست آورده بودند ، باعث اشتغال بيش از پيش زرتشتيان در ادارات دولتی شدند.
اما آنچه همواره اين هدف را دست نيافتنی می كرد خط قرمزی بود كه به خاطر عقايد و باورهايشان ميان آنان و ديگران فاصله می انداخت. يكی از بدترين اين نوع مسايل قانونی بود كه در حال حاضر هنوز هم در ميان قوانين مدنی كشور جمهوری ادرودی وجود دارد و باعث آزار روحی زرتشتيان است. اين قانون كه به نام 881 مكرر معروف است تمام ارث خانواده های زرتشتی را بی هيچ چون و چرايی نصيب فردی از آن خانواده می كند كه مسلمان بشود. وجود همين قانون باعث می شود تا خانواده ها برای آنكه دارايی های خانوادگی شان با تغيير دين يكی از اعضاء به ادرود از كف نرود، از رفت و آمد فرزندانشان با هموطنان مسلمانشان امتناع كنند و سعی در كم كردن اين نوع ارتباطات داشته باشند. مزيد بر علت رخصت ندادن ادرود بر ازدواج با غير مسلمانان است . بر مبنای اين قانون چنانچه دختر يا پسری زرتشتی درگير مسايل عشقی شود و تصميم به ازدواج با فرد مسلمان بگيرد ناچارا بايد از دين خود بگذرد كه در نتيجه توسط خانواده طرد خواهد شد .
بنابراين خانواده ها سعی می كنند چهار ديواری تنگی را به دور خود بنا كنند و اجازه دخول و خروج را به هيچ كس ندهند . بر اثر اين گونه تمايلات فرايند اجتماعی شدن در ميان زرتشتيان با نقصان روبرو است و اكثرا اين مردم در شناخت كامل و درست جامعه بزرگ ايران دارای مشكل و مساله است. حتی شاهديم كه در سال های نخست ورود اين مردم به تهران، مكتب خانه ها و مدارس خانگی تشكيل می شد و مسايل دينی در همان محيط خانواده به فرزندان تعليم داده می شد. تا سال های اخير نقش گروه هم سالان در اجتماعی كردن چشمگير نبود و به خاطر همان ملاحظاتی كه قيد شد رفت و آمد با بچه های همسايه در كم ترين حد خود قرار داشت. البته اين مساله به صورت چشمگيری در ظرف چند سال گذشته تغيير كرده و جوانان و نوجوانان زرتشتی بيشتر از گذشته با دوستان كوچه و بازاری خود نشست و برخاست دارند.
آموزش و پرورش با قبضه كردن تمامی جوانب زندگی تحصيلی افراد توانسته نقش ايده‌آل خود را برای تأثير گزاری چشمگير در مسير اجتماعی شدن افراد به دست آورده و حفظ كند. البته به علت يک ‌سو نگری‌هايی كه طی چند سال اخير در اين نهاد ملی به وقوع پيوسته و نارضايتی هايی كه در چگونگی تدوين كتاب های درسی و محتوای برخی دروس مانند تاريخ و تعليمات دينی وجود دارد و با ايجاد اين سوء تفاهم در ميان اقشار گوناگون جامعه ‌زرتشتيان مبنی بر اينكه آموزش و پرورش قصد دارد با شيوه هايی نا محسوس روان دانش آموزان زرتشتی را خدشه دار كند از تأثير بسزا و بدون چون و چرای آن به شدت كاسته شده است. اما به هر حال جوانان و نوجوانان زرتشتی هم به همان شيوه و طريقی كه ديگران تحت تأثير قرار می گيرند توسط اين نهاد مدنی هنجار های اجتماعی را فرا می ‌گيرند.
يكي ديگر از نهادهايی كه به رشد اجتماعی افراد در هر جامعه ای كمک می كند رسانه های گروهی است كه امروزه نقش آنها روزبروز بارز تر می شود. متاسفانه در جامعه زرتشتيان ايران حضور رسانه هايی كه بتوانند در عين حالی كه پوشش مناسبی برای نيازهای داخلی شان باشند ، نقش حلقه وصل برای اجتماعی شدن هر چه بيشتر اين گروه از مردم ايرانی را ايفا كنند ، بسيار كمرنگ است. شايد به همين سبب است كه رسانه های گروهی ايرانی نيز اهميت چندانی برای آنان قايل نيست و بازتاب اخبار مربوط به اعياد و مراسم مذهبی زرتشتيان كه گاهی بسيار نيز نزديک به آن چيزی است كه همه ايرانيان به آن می پردازند توسط رسانه های گروهی صورت نمی گيرد. به طور مثال درگذشت پيامبر زرتشتيان ، اشو زرتشت پنجم دی ماه است و اين در حالی است كه روز بعد از آن آغاز جشن‌های مسيحيان موسوم به كريسمس است. رسانه های گروهی و حتی ملی ايرانی در عين حالی كه پوشش شديد خبری در باره جشن كريسمس و آغاز سال نو ميلادی دارد اما از انعكاس حتی چند لحظه ای اخبار مربوط به اين مراسم كه شايد بتوان گفت 80 در صد زرتشتيان ايران در آن شركت دارد نيز دريغ می ورزد.
شايد بتوان گفت تنها نهادی در جمع‌زرتشتيان كه امروزه می تواند بيشتر و بهتر از هر نهاد ديگری با غير زرتشتيان تعامل داشته باشد، حوزه دينی و فرهنگی زرتشتی است. انجمن موبدان تهران از آنگونه ارگان هايی است كه بيش از هر ارگان ديگری با غير زرتشتيان ارتباط دارد . اين ارتباط عموما در امور سوالات دينی زرتشتی است. البته در سال های اخير با باز شدن باب پديده ای به نام گفتگوی اديان اين تعامل ميان روحانيان مسلمان ، مسيحی ، يهودی و زرتشتی نيز صورت می گيرد.
از اين طريق و همچنين جشن های ملی ديگری مانند مهرگان و سده - در سطح گسترده- توسط زرتشتيان ، تعاملات اجتماعی در سطوح بالا و ميان نخبگان اديان ديگر با نخبگان جامعه زرتشتی نيز افزايش يافته است.
به جز انجمن موبدان تهران مكان ديگری كه به عنوان سمبلی از پايگاه موبدان زرتشتی مورد توجه مردم و علاقمندان غير زرتشتی قرار دارد زيارتگاه ها و معابد زرتشتيان در سراسر ايران است. آدريان تهران يكی از اينگونه اماكن مذهبی است كه در طول روز شاهد حضور افراد علاقمند به دانستن اصول دينی زرتشتی است. زيارتگاه های زرتشتيان در شهر يزد نيز در طول سال مورد بازديد جمع كثيری از ايرانيان غير زرتشتی كه عموما مسلمان هستند قرار می گيرد . اما به خاطر ضعف مديريت در اداره امور اين اماكن در اكثر مواقع حتا يی نفر زرتشتی هم برای پاسخگويی حضور ندارد و خيل جمعيت تنها پس از استفاده از سالن ها و ابنيه زيارتگاه ها برگشت می خورند.
البته سطح تاثير گذاری زرتشتيان بر ديگران در اينجا خلاصه نمی شود از منظر اقتصادی و توسط نهاد های بازرگانی اين مردم توانسته اند تاثيرات مثبتی را در جامعه داشته باشند .
خانواده های سرمايه دار و اشخاص ثروتمند مانند خانواده‌های يگانگی و زرتشتی و فلفلی و سپنتا و فيروزگری و اشخاصی همچون رستم گيو، آرش تهمتن و ... توانستند با تاسيس بزرگ ترين واحدهای صنعتی در زمان خود موجد شغل و آبادانی برای مردم و سرزمين ايران باشند . كارخانه های لوله و پروفيل سازی سپنتا ، پتوی درخشان ، موتورسيكلت هاي مختلف ، نساجی خسروی در مشهد در زمينه توسعه صنايع مادر كاربرد داشتند .فيروزگری توانست با تأسيس بيمارستان بزرگی در قلب تهران به نام خودش در زمينه درمان و بهداشت سرزمينش خدمات شايانی را از خود بروز دهد. در زمينه كشاورزی نيز شركت آبياری يگانگی با حفر نخستين چاه های عميق در دل كوير ايران توانستند به امر توسعه كشاورزی در ايران كمک های مثبتی ارايه دهند.
در ديگر زمينه های اقتصادی البته بايد به يک امر توجه داشت: زرتشتيان از ديرباز بر اساس يک باور قديمی سعی كرده اند همواره در اموری سرمايه گذاری كنند كه به طور مستقيم يا غير مستقيم به خاک بستگی داشته باشد. ضرب المثلی در ميان اين مردم بسيار معروف است كه می گويد: «چيزی بخر كه باد از زيرش نرود.



تحولات كلی جمعيت در تهران در دوره قاجار:
جمعيت تهران كه درسال1177 خورشيدی(1798م) همزمان با درگذشت آغا محمد خان 15000تن تخمين زده می شود در عهد فتحعلی شاه به 50 هزار نفر رسيد . اين جمعيت در اوايل سلطنت ناصرالدين شاه از مرز 100 هزار گذشت و در سال 1234 خورشيدی(1855م) فرهاد ميرزا معتمدالدوله در اثر مشهور خود با عنوان جام جم تعداد ساكنان تهران را 120 هزار نفر تخمين می زند . ميرزا عبدالغفار نجم الدوله در سال1247 خورشيدی(1868م) اين عدد را به 155 هزار می رساند . پانزده سال بعد در سال 1263 خورشيدی (1884م) در نوعی سرشماری كمابيش روشن كه توسط ميرزاسيد شفيع خان مير فخرايی ( مدير لشكر) انجام يافت جمعيت تهران كاهشی برابر 50هزار نفر را نشان می دهد .
در اين آمارگيری در سطر سيزدهم جدول جمعيت زرتشتيان تهران 181 نفر ذكر شده كه نخستين سند رسمی در باره تعداد زرتشتيان تهران است . در اين آمارگيری جمعيت ارامنه 575 نفرو يهوديان 1136 نفر قيد شده است.


تركيب جمعيتی زرتشتيان تهران
طبق آمار گيری سال 1301خورشيدی ( 1922 م):
آنچنان كه از آمار گيری سال 1301 خورشيدی (1922م) بر مي‌آيد تعداد كل زرتشتيان ساكن در تهران در اين سال 605 نفر بوده است .از اين تعداد 11 كودک پسر و 13 كودک دختر جالب توجه است .
در حالی كه 117 دختر مجرد در بين اين جمعيت مهاجر وجود داشته است ، 225 جوان پسر از ازدواج با اين عده باز مانده بوده اند . كه اين می تواند نشان از عدم تأمين اقتصادی و اجتماعی اينان بدهد .البته بايد توجه داشت كه 52 نفر از پسران و23 نفر از اين دختران به عنوان محصل در مدارس مشغول تحصيل بوده‌اند .
اما با آن همه با وجود بالا بودن سطح سواد در جامعه زرتشتيان- با مقايسه با ديگر جوامع - باز هم آمار بسيار ضعيفی را از خود به جا گذاشته اند . جالب است بدانيد كه تعداد مردان باسواد در جامعه زرتشتيان آن روز تهران بسيار بالاتر از زنان بوده است . جداول آمارگيری سال 1301 خورشيدی (1922م) در مقابل هر 3 مرد باسواد زرتشتی تنها يک زن باسواد را قرار داده است در حالی كه در مقابل 174 مرد بی سواد زرتشتی ،‌223نفر زن بی سواد وجود داشته است.
البته لازم به يادآوری است كه در تبصره 2 همان جدول آمده است كه «در درجه سواد بين الملل متنوعه ، زرتشتيان در طبقه اول ،‌ارامنه در طبقه دوم ،‌كليميين در طبقه سوم و مسلمانان در طبقه چهارم قرار داده شده‌اند .»
در جداول مربوط به اين آمارگيری تنها 94 مرد مزدوج به چشم می‌آيد كه با توجه به 117 نفر زن متأهل و با اين باور كه در آن زمان زنان متأهل معمولا بدون همسرانشان در تهران نبوده اند می توان چنين نتيجه گيری كرد كه 94 خانواده زرتشتی در آن سال در تهران به سر می بردند و در كنار اينان 9 زن بيوه نيز زندگی می ‌كرده اند كه عموما مادربزرگ های خانواده بوده اند . البته بايد برای مردان هم تعدادی را به عنوان پدربزرگ های زن مرده محسوب كرد اما با توجه به شرايط اقتصادی و معيشت كشاورزی كه عموم مردان را در روستاها به كار مشغول می كرد بعيد به نظر می رسد تعداد زيادی از مردان به عنوان پدربزرگ همراه خانواده‌هايشان به تهران مهاجرت كرده باشند .
موضوع قابل توجه استخدام بودن 24 نفر از مردان زرتشتی و 16 نفر از زنان زرتشتی در سازمان‌های مختلف است .


سير مهاجرت از شهرهاي مختلف تهران :
در آمارگيری فخرايی بيشترين تعداد مهاجرين به تهران متعلق به آذربايجاني ها كه با رقم 3040 نفر جلب توجه می كند .سپس عراقی ها قرار دارند كه تعداد‌شان مطابق اين آمارگيری 2055 نفر بوده است. بعد از اين كاشانی ‌ها بيشترين تعداد مهاجر را به تهران داشته اند. تعداد كاشانی ‌های هجرت كرده به تهران 1912 نفر بوده است . بعد از كاشانی ‌ها ،‌اصفهانی ‌ها با آماری برابر با 1796 نفر قرار دارند .اما يزدی ها كه زرتشتيان بيشتر در ميان آنها قرار داشته اند مقام بعدی را از نظر مهاجرفرستی به دست آورده اند . اين رقم در باره يزدی ها 991 نفر است.كمترين تعداد مهاجر را در اين جدول سيستانی ها و بلوچستانی ‌ها با تعداد 4 و 5 نفر دارند.


آمار زرتشتيان تهران در سال 1245 خورشيدی : در آماری كه از زمان مانكجی از زرتشتيان مقيم تهران در دست است تعداد زرتشتيان تهران يكصد نفر است كه با توجه به گزارش هاي بعدی او ، از اين عده تعدادی به كارهای كشاورزی و باغبانی پرداخته و تعدادی هم در بازار به امر بازرگانی و بزازی می پرداختند و از آمار تفكيكی كه از جانشين مانكجی يعنی كيخسرو خان صاحب در سال 1271 خورشيدی (1892 م ) - دو سال پس از درگذشت مانكجی - در دست است اين تعداد به 295 نفر افزايش يافته . يعنی در فاصله 36 سال يعنی از زمان آمدن مانكجی تا 1271 خورشيدی(1892 م) تعداد 195 نفر اضافه گرديده است و در ستون های مربوط و ذيل آن توضيح می ‌دهد كه مهاجران زرتشتی ساكن در تهران آن روز تعدادی با خانواده در باغ های شاه ،‌امرا و بزرگان و سفرای دول خارجه به امر باغبانی می پرداخته اند و تعدادی نيز به امر بازرگانی در تيمچه های مشير خلوت و امين الملک مشغول بودند. اما نكته ای كه هنوز حل نشده است اين است كه بدانيم آن يكصد نفر كه در آغاز ورود مانكجی به آن اشاره شده است ،‌از چه تاريخی به تهران آمده و به چه كاری مشغول بوده اند ؟ شايد توضيحاتی كه در آغاز داده شده و يا بعدا خواهد آمد تااندازه ای ما را ياری نمايد و چنانچه آمد شايد يكی از انگيزه های آمدن زرتشتيان از ساير نقاط ايران به ويژه يزد و كرمان به تهران همان حسن نظری بوده كه آغا محمد خان به ملا گشتاسب منجم كرمانی داشته و هم فرماندارانی بوده كه مدتی در يزد حكمرانی داشته و با چگونگی كار كشاورزان و باغبانان زرتشی آشنايی پيدا كرده و انگيزه تشويق آنها را به عزيمت به تهران فراهم می نمودند و به طوری كه از جدول آمار بر می آيد ، ‌تنها باغبانان با خانواده و زن و فرزند ( پسر يا دختر) در تهران سكونت داشتند و تعداد بسيار كمی از بازرگانان ، بدون زن و بچه در تيمچه‌ها كه هم محل كسب آنها بود و هم محل سكونتشان، با شاگرد دكانشان (‌گماشته‌ها) به سر می بردند




پساز آن كه تعدادی از زرتشتيان يزد و كرمان به تهران آمدند و در اين شهرماندگار شدند .با افزايش تدريجی جمعيت و درک اين موضوع كه مهاجرت همهزرتشتيان به تهران برايشان منافع اجتماعی و اقتصادی و دينی بسياری دارد،‌اين فكر به سرعت در ميان نخبگان زرتشتی گسترش يافت كه برای ماندن در اينشهر نياز هست تا اقداماتی از سوی آنان صورت گيرد.
عمده اين اقدامات مربوط به ايجاد امكانات خاص برای مهاجرين تازه وارد بود . نخستين اين اماكن جايی برای به جای آوردن مناسک مذهبی بود ،‌ بعد آرامگاه و محل ويژه دفن مردگان كه بنا به سنتی قديمی می بايست بر روی تپه‌ای خارج از شهر ساخته می شد.و بالاخره مدرسه و آموزش و پرورش يكی ديگر از ضروريات زندگی اين جامعه اقليت بود . بنابراين ساخت مدارس مختلف در دستور كارهای مهم قرار گرفت.تأسيس انجمن زرتشتيان تهران اما نخستين اولويت بود چرا كه بدون وجود چنين ارگانی هچكدام از نيازهای اجتماعی زرتشتيان مهاجر تأمين نمی شد.
دوران مانكجی از تاريخ عزيمت از هند يعنی دهم فروردين سال 1233 خورشيدی (31 مارس1854م ) را بايد دورانی ناميد كه در آن زرتشتيان توانستند ويژگی های قومی و فرهنگی و دينی خود را بازيافته و به جای آن همه نابسامانی ‌ها به تدريج در جامعه ايرانی تا اندازه‌ای حقوق از دست رفته خود را به دست بياورند .از آنجاييكه بيشتر اين اقدامات به سرپرستی مانكجی ليمجی هاتريا صورت گرفت ، درک پيشينه اين فرد كه اقداماتش به بهبود حال و احوال زرتشتيان تهران ارتباط دارد لازم به نظر می ‌رسد .
مأخد اطلاعات من ‌كتاب هاي «فرزانگان زرتشتی» و «تاريخ زرتشتيان پس از ساسانيان» و «پرستشگاه های زرتشتيان» و مقالات شادروان رشيد شهمردان در مطبوعات زرتشتيان مانند هوخت و فروهر می باشد وهم چنين برخی از مواردی كه لازم بوده به نقل از رشته نوشته‌های خود مانكجی است كه چه به صورت نامه به آنهادست يافته و چه در كتاب های مربوطه نزديک 15 جلد آورده است .

حذف جزيه
در سال1261 خورشيدی (1882م) ناصرالدين شاه بار جزيه را با فرمانی از دوش زرتشتيان برداشت . اين اقدام شاه بيشتر نتيجه نفوذ و تأثير پارسيان بمبئی و نتيجه گزارشات مانكجی در ميدان بزرگ گواليا تانک رود بمبئی- بود .تا اين زمان يک زرتشتی حق نداشت خانه ای بسازد كه ارتفاعش از زمين بلند تر از قامت مسلمانی با دست های بر افراشته باشد . حتی در سال بعد از صدور فرمان شاه يک نفر زرتشتی را به علت تجاوز از حد مقرر و ساختن اتاقی در روی طبقه اول خانه اش برای نجات جان خويش مجبور به فرار شده بود ،‌آخرالامر به قتل رسانيدند .
تا اين زمان پوشيدن لباس‌هايی به غير از رنگ های زرد ، خاكستری و قهوه ای برايشان ممنوع بود. نمی ‌بايست جوراب به پا می كردند چون با عبور از آب نجاست خود را به جاهای خشک منتقل می كردند ،‌بنابراين مقرر شده بود پاهايشان برهنه باشد . استعمال عينک و چتر هم برايشان ممنوع بود . سوار بر اسب هم نمی توانستند بشوند و فقط می توانستند از خر و الاغ استفاده كنند .
در صفحه 13 از كتاب رساله ترجمه اظهار سياحت ايران تأليف مانكجی مقدار جزيه در زمان وی برای كل زرتشتيان ايران مبلغ هشتصد و سی و هفت تومان و پنج ريال بوده است. در اين خصوص حكم محكم از مصدر عظمت صادر شده بود كه سوای اين مبلغ مزبور از هيچكس به هيچوجه من‌الوجوه و هيچ اسم ورسم ،‌ديناری علهده تر مطالبه ننمايند و مبلغ مزبور را هم اكابر صاحبان هندوستان به جهت امداد هم‌كيشانشان همه ساله به توسط مسافرين به وزارت امور خارجه می رسانيدند.
مانكجی برای انكه بتواند موافقت شاه را برای حذف كلی ديه جلب كند نامه‌‌های متعددی به علمای ادرودی می ‌نوشت و از آنان در خصوص تضييقات و مصائب گوناگون استفساء می كرد.
با توجه به نكاتی كه مانكجی در باره چگونگی لباس زرتشتيان قيد كرده است چند نكته مورد توجه بيشتر قرار می گيرد:يكی آنكه با اين شيوه لباس پوشيدن، زرتشتيان اصولا انگشت نما بوده اند . در اين شرايط عبور و مرور در خيابان‌ها بخصوص برای خانم‌ها مشكل بود. شايد به همين خاطر بانوان زرتشتی به تدريج از فعاليت‌های اجتماعی منع شده بودند . به خاطر آنكه ديگران اين مردم را نجس و ناپاک می دانسته اند بايد در طرز رفتارها و حركات خود ملاحظاتی را مد نظر قرار می دادند كه اكثرا باعث ايجاد استرس و نگرانی در زندگی می كرده است. شايد اگر بخواهيم تصوری از يک زرتشتی در آن دوران داشته باشيم چهره‌ای نگران ، سياه ،‌رنج كشيده و ترس خورده از بارزترين صفاتی باشد كه می ‌توان به آنها اشاره كرد.
عدم داشتن حق استفاده از وسايل حمل و نقل سريع تر كه در آن زمان اسب و قاطر بوده است بی گمان بر كاهش سرعت امور كشاورزی و پايين آمدن سطح درآمد و بالتبع سطح زندگی زرتشتيان از نتايج جبری اين حقوق از دست رفته می تواند باشد. تازه مشكل تر از همه پرداخت جبری جزيه بود برای حفظ دين. زرتشتی يا می بايد جزيه می پرداخت و يا مسلمان می شد. بنابراين حاضر بود در سخت ترين شرايط جزيه سهم خود را بپردازد تا دين آباء و اجدادی خود را حفظ كند.
زرتشتيان پس از دريافت فرمان لغو جزيه ،‌جشنی بر پا كردند. مانكجی به عموم زرتشتيان توصيه نمود كه با برگزاری جشن سپاس اين قانون جديد را برای هميشه نگه داری كنند زيرا آنچه از جنبه معنوی آن ارزشی والاتر از مادی دارد اجحافاتی بود كه صورت می گرفت . به طور مثال برخی كه از پرداخت مقرری عاجز می ماندند يا مورد اذيت و آزار قرار می ‌گرفتند و يا مجبور به ترک دين اجدادی و قبول ادرود می شدند.

زرتشتيان تهران و امور آموزش و پرورش
چنانكه در پيش آمد مانكجی در سال 1244 خورشيدی (1865م) تعدادی از نوجوانان را از كرمان
(12 نفر) و يزد(20نفر) با خود به تهران برد و در آنجا دبستان شبانه روزی زرتشتيان را بنيان نهاد و آموزگارانی چند بر آنها گماشت و به تعليم و تعلم و تربيت نوجوانان زرتشتی پرداخت و حتی مرتبا مبلغی را به عنوان كارمزد كودكان براي والدين آنها می فرستاد تا به بهانه بينوايی و لزوم كار كردن و مزدآور بودن كودكان برای معيشت ، مانع تعليم آنها نشود .
بعد از چندي ”ملا اردشير مرزبان“ را به خرج خود و مبلغی پول نقد به يزد فرستاد تا كودكان ديگری را با خود به تهران بياورد و كارمزد شش ماه آنان را نيز قبلا به والدين شان بپردازد تا به حركت آنها رضايت بدهند . آن شخص هم پس از ورود به يزد چند نفر از نوجوانان را حاضر ساخت اما والدين چندان راضی به فرستادن بچه هايشان به تهران نشدند . نتيجه اين شد كه اكابر صاحبان پارسيان دبستان تهران را تعطيل كردند اما باز مانكجی آن را به هزينه خود به راه انداخت . حتی در يزد و كرمان نيز اقدام به تأسيس دبستان هايی كرد . استاد جوانمرد شيرمرد را به يزد و ميرزا افلاطون اسكندر را به كرمان فرستاد تا در تعليم و تدريس نوجوانان بكوشند. با وجود اين مانكجی علاوه بر اقدامات در ايجاد مدارس در شهرهای يزد و كرمان و روستاهای تابع اين دو شهر تا آخرين روز زندگانی اش ، مدرسه تهران را بر پا داشت.

ساخت دخمه بی بی شهربانو درتهران

در آن موقع وضع سپردن مردگان بسيار بد و اندوهبار بود و راه ها دور و دراز وناهموار بود . حمل يک جسد تا دخمه بسيار دشوار و مخارج سنگينی به عهده صاحب مرده می گذاشت و حمل كنندكان جسد در بين راه با آزار و اذيت مواجه می شدند.
به همين جهت زرتشتيان تهران می كوشيدند تا مواقع خلوت و حتی شبانه. دور از انظار ديگران مرده ها را به بلندی های كوه و دخمه نقل كنند و چون دخمه مورد هتک احترام قرار می گرفت راه را سخت و مكان را كوهستانی ودور بر می گزيدند و اين شرايط ، حمل مرده را بسيار دشوار و سخت ميكرد. به اين جهت زرتشتيان كوشيدند در تهران اقداماتی را برای ساخت دخمه به عمل آورند.
مؤثرترين شخصی كه مديريت اين كار را به عهده داشت مانكجی ليمجی هاتريا بود كه در نوشته‌هايی شرح كارهای خود را توصيف كرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر