همان گونه كه گفتيم «ايزد» درگاتها نيست و ساخته نوشتههاي پس از اشوزرتشت است كه در نوشتههاي ديني راه مييابد و شماره آنها با گذشت زمان افزون شد و از هزار بالاتر رفت. ايزدان را بنا به اهميت به بزرگ و كوچك بخش ميكنند. براي نمونه ميترا (مهر) ايزدي بزرگ ولي اَشي (پاداش نيكي) ايزد كوچكي است. از ديدگاهي ديگر، ايزدان را به دو گروه مينوي و مادي بخش كردهاند. ايزدان مينوي پاسداران رفتارها و چيزهاي مينوي هستند مانند رَشَن (راستي)، وَرَهْرام (پيروزي)، و آخشتي (صلح و آشتي)، دَاِنا (وجدان يا دين)، چيسْتي (دانش)، رَتا (دهشمندي) و ايزدان مادّي پاسداران چيزهاي مادّي هستند مانند هُوَخْشترا (خورشيد)، مَنگها (ماه)، وَنْتْ (ستاره)، تيشْتَر (باران)، زَم (زمين).
مهر (ميترا) از مهمترين خدايان آريايي است كه جاي خود را با نام ايزد (فرشته) در فرهنگ زرتشتي استوار كرده است. درازترين يشت در نيايشِ مهر سروده شده است. او نيرومند، كوشا، درست، باشكوه و بدون گذشت است. از نظر اخلاقي، ميترا پاسدار راستي (از اين بابت همكار رشن) و پاسدار پيمان (قرارداد) است. هر كس پيمانشكني كند، مورد باز خواست ميترا است و تنبيه ميشود. از نظر دنيايي، ميترا پاسدار نور (از اين بابت همكار ايزد هْوَرَخْشئِتا يا خورشيد) و نگهبان كشتزارهاست.
سروش، آموزگار و پيامآور دين است. او گوش جهاني همه نيكوكاران ( اشوان ) و آورنده پيامهاي اهورايي براي آنهاست. زرتشت آرزو ميكند كه مردمان آن گونه رفتار كنند كه سروش با همهي آنها در ارتباط باشد.
در اوستا ايزداني منسوب به وجدان و دين (دَاِنا)، دانش (چيستي)، بخشندگي ( رَتا )، صلح و آشتي (آخْشْتي)، پيروزي ( ورهرام يا وْرَتْرَغْنَه )، تندرستي ( آريامَن )، پاداش نيك ( اَشي ) و شادماني زندگي ( رَمان )... هستند.
با آنچه درباره ايزدان گفته شده و با همه زيادهرويهايي كه در نيايش برخي از آنها شده است، (در تيريشت اهورامزدا از ايزد نشتر درخواست ميكند كه به ميزان باران بيافزايد!) سنت نيايش ايزدان با دانستن اينكه آنها فروزه و آفريده خداوند هستند پسنديده و پذيرفتني است.
7-3- خلاصه آنكه اشوزرتشت به يك آفريننده و نگاهدارنده جهان باور داشت. آفريننده و نگاهدارندهاي كه بر همه چيز دانا و توانا و در خور ستايش است. او در همه جا هست. او بيكران، جهانبروني، جهان دروني و اهورايي است. او كلي است و همه هستيها از اوست. او دستاندركار «هستي» است، او آغاز و انجامي ندارد.
آدمي كه جزئي است، نميتواند كلي (اهورامزدا) را ببيند و يا آن را به درستي تعريف كند. اهورامزدا را تنها از راه فروزههايش ميتوان شناخت. او دهنده خوبيهاست و بدي در آستان او راه ندارد. او سازنده است و ويراني نميشناسد. او از هستي خود ميدهد و پديد ميآورد. او گوهر و دهنده خرد، راستي و داد، آرامش و مهر، نيروي برگزيده و شهرياري اهورايي، رسايي و فراگيري، جاوداني و بيمرگي است. آفرينندگي، دهندگي و سازندگي يك فراگرد پويا و در فروزه سپنتامينيو هميشه با اهورامزدا بوده و هست. نظامهستي و پيشرفت بنابر قانون دگرگوني ناپذير اَشا پيوسته در جريان است. آدمي در تصوير (شَبَه اخلاقي) اهورامزدا پديد آمده و دارنده پرتوي از فروزههاي اهورايي است و اين امر آدمي را همكار اهورامزدا ميكند تا با كاربردن آزادي خود، با بهرهبري از خرد، وجدان، بينش و كاركردن، طبق قانون اَشا، جهان را پيشرفت داده و خود به سرمنزل شادي و روشنايي برسد. آنان كه به دروغ و بدكاري بگروند، به اندوه و افسوس دچار ميشوند. از خود و خداوند بيگانه ميگردند.
اهورامزدا جهان و آدميان را در خرد ( وهومَن ) پديد آورد، در وجدان (دَاِنا) شكل داد، در سازندگي (سپَنْتامَينيو) نمود خارجي بخشيد و در راه راستي و داد (اَشا) پيشرفت داد، با آرامش و مهر (آرميتي) هم آهنگي بخشيد تا با نيروي اهورايي و خوبي (خْشترا) به رسايي (هَاُروتات) و جاودانگي (اَمِرتات) برسند.
پيامبران پيش و پس از زرتشت به روايت كتب زرتشتي
7-4- گاتها، نام هيچ پيامبري را نياورده است. ولي، اوستا از كيومرث و جمشيد به عنوان « نيم پيامبران »ي كه پيش از زرتشت بودهاند، (به بخشي پيشتازرتشتيان مراجعه فرماييد)، نام ميبرد. بنا به اساطير كيومرث كه نخستين انسان بود، از سوي خدا قانوني دريافت داشت و جمشيد به پيامبري خوانده شد ولي چون او از ناتوانيهاي خودش آگاه بود و ميدانست كه به انجام اين كار بزرگ موفق نخواهد شد، دعوت را نپذيرفت.
همچنين گاتها درعين اينكه نميگويند كه زرتشت آخرين پيامبر است، ظهور پيامبري ديگري را هم پيشبيني نميكند. گاتها ميگويد كه دين زرتشت بهترين دين و پسنديدهترين راه زندگي است.
7-5- در گاتها از نجاتدهنده سخن رفته است. سوشيانت در گاتها يك نام عام است و براي نجات دهندگان بشريت به كار برده شده است اوستاهاي بعدي، از سه سوشيانت ويژه نام برده شده است. آنچه كه بايد در اينجا ذكر شود اين است كه اين سه سوشيانت همه از تخمهي زرتشت بايد باشند.
سْپَنْتامَيْنيو و آفرينش
7-6- در زبان همگاني، هر توليد و اختراعي، آفرينش (خلق) است. در عرف، ساختن بمب ئيدروژني ويرانكننده و پديدآوردن نيروگاه اتمي سازنده انرژي سودمند به شكل الكتريسيته هر دو خلاقيت و نوآوري است. در عرف مادّي، سازندگي ويرانگري ملاك خلاقيت نيست ولي در دين زرتشتي تنها سازندگي، آفرينش است. در زبان زرتشتي نوآوري ويرانگر را اَنْگِرَه مَيْنيو و نوآوري سازنده سپنتامينيو ميخوانند.
« مينيو » به چم (معني) انديشه ياوران است. در گفتههاي گاتها «انديشه» و «روان» به گونهاي ناگسستني درهم آميختهاند. ستيز سپنتامينيو، در انديشه، گفتار و كردار، همكاري با انگره مينو (روان و انديشه بدو ويرانگر) است. روان و انديشه بد، همان اهريمن است. بدانديش، بدگفتار و بدكردار، چون در راستاي انگرهمينيو گام برميدارد، همكار اهورامزدا نبوده بلكه دشمن خداست. چنين فردي برخلاف قانون پيشرفت (اَشا) در كار است.
7-7- در اديان و فلسفههاي گوناگون اصطلاحات همانندي مانند شيطان و ابليس ( SATAN يا DEVLI ) با تعابير متفاوت به كار ميرود كه ممكن است باعث اشتباه شود. از اينرو در گفتگوي آفرينش در هر ديني بايد به معنا و محتواي واژهها توجه داشت. مفهوم آفرينش در دين زرتشت با ديگر دينها، تفاوتهاي زيادي دارد و هر گفتگويي درباره آن، نياز به پژوهش درباره آغاز، محتوي و ساختار آن در ارتباط با زمان و فضاست.
در اديان ابراهيمي خداوند جهان را از «هيچ» ( EX NIIHILO ) آفريده است. در تورات آمده است كه: خدا گفت «روشنايي شود و روشنايي شد خدا گفت زمين نباتات بروياند، علفي كه تخم بياورد و درخت ميوهاي كه موافق جنس خود ميوه آورد كه تخمش در آن باشد بر روي زمين و چنين شد خدا گفت زمين جانوران را موافق اجناس آنها بيرون آورد، بهايم و حشرات و حيوانات زمين به اجناس آنها چنين شد....» (سفر پيدايش 1:24)
در قرآن آمده است كه: «خدا آسمان و زمين را براي غرض محقق و حكمتي بزرگ آفريد... (قرآن مجيد: سورهي نحل آيه 3- از روي قرآن سلطاني ترجمه حاج شيخ مهدي الهي قمشهاي - سازمان انتشارات جاويدان) خدا انسان را از آب نطفه بيافريد... و چهار پاياني را براي انتفاع شما نوع بشر خلقت كرد... و اسب و اشتر و حمار را براي سواري و تحمل، مسخر شما گردانيد و چيز ديگري هم كه شما هنوز نميدانيد براي شما خواهد آفريد...»
به اين ترتيب، در مذاهب ابراهيمي، خداوند جهان و موجودات را از هيچ آفريده و همچنين خداوند همه چيز را آفريد: خوب و بد، فرشته و ابليس، زندگي و مرگ... به علاوه همه چيز را در مدت معين (شش روز) خلق كرد و روز هفتم به استراحت نشست.
7-8- سنت زرتشتي، خلقت از «هيچ» را قائل نيست. همچنين خداوند تنها خوبي را آفريده است. بدي ساخته و داده خدا نيست. چون خلقت با خدا و در خدا بوده است و مدت معين براي خلقت ذكر نشده است.
فلاسفه زرتشتي، همچنين به نظر آفرينش از هيچ و آفرينش در مدت شش روز، ناباوري نشان دادهاند.
آفرينش در سنت زرتشتي، دهشمندي و سازندگي اهورامزدا است و از اينرو شايد «نشأت» به آن نزديكتر باشد تا «خلقت»، هر چند نشأت هم نيست. خداوند جهان و موجودات را شكل داده است. پيش از اين گفتيم كه واژههايي كه آفرينندگي اهورامزدا را در گاتها نشان ميدهند داتار به چمدهنده و تشا به چمشكلدهنده و سازنده است. اهورامزدا از هستي خود جهان و آفرينندگان را ساخت و داد. آفرينش هميشه با اهورامزدا و در اهورامزدا و در سپنتامينيو نماد آفرينش اهورامزدا بوده است. آفرينش در خدا و همانند او قديم است. سپنتامينيو كه پويايي آفرينش را نشان ميدهد و طبق قانون اَشا در كار است، ازلي و ابدي است. خود اَشا هم كه قانون آفرينش را نشان ميدهد و فروزه اهورامزدا است، ازلي، ابدي و غيرقابل تغيير است. خلاصه كهن بودن آفرينش، نخستين تفاوت دين زرتشتي با دينهاي ابراهيمي در زمينه آفرينش است.
7-9- دومين تفاوت دين زرتشت با اديان ابراهيمي اين است كه خداي زرتشت، آفريننده بدي و ابليس نيست. اهورامزدا تنها خوبيها را آفريده است و سپنتامينيو خود تجسم همهي خوبيها در اين جهان است. از همينرو اهورامزدا خشم نميكند، انتقام نميگيرد و ويران نميكند. او آن چنان والايي و شكوهي دارد كه اين گونه بازتابها در آستانش راه ندارند. در دين زرتشتي، خشم و ويرانگري كار آنهايي است كه با گزينش راه نادرست در زندگي، بر عليه سپنتامينيو اقدام ميكنند. اين بدي، خشم، دروغ و ويرانگري را انگرهمينيو ميخوانند.
7-10- سومين تفاوت اين است كه در دين زرتشتي، پرسش اينكه چرا خداوند جهان يا آدميان را خلق كرده، مطرح نميشود. خلق كردن در ذات خداوند است. خلقت آدمي هم جزئي از خلقت كلي است و محتاج دليل خاص نميباشد.
در درون كارگاه بزرگ آفرينش، در جريان اين پويايي و جنبش ناايستا، آدمي وظيفهي ويژهاي دارد. او به عنوان همكار اهورامزدا بايد درپيشرفت جهان و آفرينش، كار و كوشش كند. آدمي در تصوير اخلاقي اهورامزدا و با پرتوهايي از فروزههاي اهورايي پديد آمده است. طبيعت اين خلقت، ايجاب ميكند كه آدمي همكار اهورامزدا باشد. اهورامزدا با كمال خود، نيازي به اين همكاري ندارد. ولي، اين همكاري ضامن خوشبختي آدمي است. از اينرو به باور من، طبق توصيفي كه از اهورامزدا در گاتها شده است، خداوند آرماني ندارد. ولي، آفرينش با توجه به آزادي كه به آدمي در گزينش راه زندگيش داده، آرمان دارد و آدمي هم بايد آرمان داشته باشد. گاتها اين آرمان را كه همان راه درست زيستن و رسيدن به خوشبختي باشد نشان ميدهد.
پيدايش آدمي نزد زرتشت
7-11- در گاتها چيزي درباره كالبدشناسي يا زيستشناسي آدمي گفته نشده است. خلقت انسان در اديان ابراهيمي با آدم و حوا ارتباط پيدا ميكند و آدم و حوا بخش مهمي از آن اديان را تشكيل ميدهد. در تورات آمده است كه: «خداوندِ خدا آدم را از خاك زمين به سرشت و در بيني وي، روح حيات دميد و آدم نفس زنده شد.»
در قرآن آمده است كه: «همانا آدمي را از گل خالص آفريدم، پس آنگاه او را نطفه كرده، در جايي استوار قرار داديم... آنگاه نطفه را عَلقَه، و عَلقِه را گوشت پاره، و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوآنهاگوشت پوشانديم، پس از آن خلقي ديگر انشاء نموديم.
راجع به ترتيت پيدايش زن و مرد تورات ميگويد كه: «پس خداوند آدم را به صورت خود آفريد ايشان را نر و ماده آفريد. خداوند خدا خوابيگران بر آدم مستولي گردانيد تا به خفت و يكي از دندهايش را گرفت و كوشش در جايش پر كرد و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زني بنا كرد و وي را به نزد آدم آورد... و آدم گفت همان اين است استخواني از استخوانهايم و گوشتي از گوشتم. از اين سبب نساء ناميده شود زيرا كه از انسان گرفته شده...
7-12- در گاتها چيزي درباره چگونگي پيدايش آدم نيست. گاتها تنها ميگويد كه آدمي داراي تن (تنو) و روان (اوروان) است. براي عناصر مادي بدن واژه گئتا و براي استخوان آزادي، و براي كالبد، كرپا، به كار رفته است. درباره روان در گاتها، منش (مَنَ)، وجدان و اخلاق (دَاِنا)، بينش (بَ اُدا)و فرشته اهورايي و راهنماي روح (فروهر) سخن گفته است. همچنين گاتها از خوارنه (توانايي اهورايي رهبري)، و از خرد (خْرَتو) نام برده است.
بيشتر سخن گاتها درباره انديشههاي توأمان است كه از هنگام كودكي در انديشه و گفتار و كردار آدمي پديدار شده، و رفتار آدمي را شكل ميدهند. يكي از اين دو انديشه سازنده و خوب (سپنتامينيو) و ديگري انديشه ويرانگر و اهريمني (انگرهمينيو) است. از برخورد اين دو انديشه (ياوران)، زندگي و نازندگي، روشنايي و ناروشنايي... و به طور كلي هر پديده با نبودن آن پديده (به صورتِ تَزْ و آنتي تز) خودنمايي ميكنند در اين باره پس از اين به درازا گفتگو خواهم كرد.
درباره آدم، گاتها بيش از اين چيزي نميگويد. ولي در اوستايي كه سدهها پس از گاتها نوشته شده، سخن بيشتري درباره پيدايش جهان و آدميان آمده است.
7-13- در اوستا از مَشْيَ و مشيانَه به عنوان دو گياهي كه توأمان از زمين روئيدند و بعداً تبديل به انسان - يكي زن و ديگري مرد - شدند، سخن رفته است. (نگاه كنيد به PERSIAN MYTHOLIGY نوشته J. R. HINNELS چاپ 1973 صفحه 73 اين تحول آدمي را به ياد مولوي مياندازد كه گفت:
از جمادي مردم و نامي شدم از نما مردم به حيوان سرزدم)
در اوستا همچنين از آفرينش « كيومرث » به عنوان نخستين انسان فاني يا الگوي انسان فاني و گاو به عنوان نخستين حيوان يا الگوي حيوان و همچنين از گياه سخن رفته است. اهريمن بر عليه كيومرث توطئه كرد تا او را به نيستي بكشاند. سروش اَهورايي را از خطر آگاهاند ولي اهريمن كار خود را كرد و كيومرث كشته شد. نطفههاي كيومرث توسط خورشيد، پاك و نگاهداري و سپس به زمين برگردانده شد. از تخم كيومرث دو گياه (يك كرفس دو شاخه) چسبيده از زمين روييده و به زودي درختي تنومند شد. دو. شاخه درخت تبديل به دو انسان، يكي زن و يكي مرد، شد كه به نام مَشيَ و مَشيانه خوانده شدهاند. از تنه تنومند درخت، نژادهاي گوناگون پديد آمد. در بندهشن از كيومرث با عنوان پدر نژاد انسان نام برده شده است. همچنين در آن كتاب از زني بدكاره « جِه » ( JEH ) اسم برده شده كه كيومرث را فريب ميدهد. معلوم نيست كه «جِه» از چه نژادي است و از كجا پديد ميآيد!
برخي نويسندگان كوشش كردهاند كه اين مشي و مشيانه را معادل آدم و حوا معرفي كنند؟ مسالمتآميز بين خوبي و بدي مردود است. در نتيجه گاتها دروغ مصلحتآميز را ناپسند ميداند. همچنين، دين زرتشت مخالف تقيه است. دروغ گفتن يا راست نگفتن به خاطر حفظ جان يا مال و يا هر دليل ديگري، مردود است.
از آنجا كه قانون طبيعي و قانون مينوي در دين زرتشت يكي است، و همه انديشهها، گفتارها و كردارهاي مخالف اَشا، براي عامل آن كارها و براي اجتماع هر دو زيانآور است؛ و از آنجا كه اصول اخلاقي مطلق است؛ در سنت زرتشتي تضاد بين مصلحت اجتماعي و مصلحت فردي مطرح نيست. عمل طبق اَشا، منافع واقعي و هميشگي فرد و جامعه را تأمين ميكند. ريشه اصول اخلاقي اَشا، در فروزههاي اهورايي است. بنابراين فلسفه اخلاقي زرتشتي، ريشههاي مينويي دارد و چون سپنتامينيو در بردارنده اين فروزههاست، درخشش آنها در خلقت به طور كلي - و در آفرينش انسان به طور اخصّ - جلوهگر است. آدميان ميتوانند با تقويت مباني اخلاقي كه در وجود آنان به وديعه گذاشته شده است، به پايه اشويي برسند و با سپنتامينيو و اهورامزدا همراه شوند. آنان كه درخششهاي اخلاقي در وجود خود را خاموش ميكنند، به انگرهمينيو ميپيوندند.
با آنكه گاتها عموماً در بردارندهِ اصول اخلاقي است، بعضي از ضوابط خاص اخلاقي هم در آن ذكر شده است:
درستي ( اَشي ونگهوهي )، ايفاي به عهد ( ميترا )، بخشش و دهشمندي ( رَتا )، ترحم و بخشش ( رَژديكا ) از جمله رفتارهاي خوبي است كه سفارش شده و برعكس نادرستي ( دَرگا )، دروغ ( دُرچ )، خشم ( اَاِشما )، از جمله رفتارهايي است كه منع شده است.
براي دانستن «محتواي قانون اَشا »، به جاي ذكر الگوهاي رفتاري كه در اوستا سفارش شده، و يا ناپسند دانسته شده است، به ذكر مفاهيم كلي قانون اَشا ميپردازيم.
آزادي (اختيار) در آرأي زرتشت
7-14- آزادي ارزشمندترين دادهي اهورايي است، كه در والاترين جلوهي خود به صورت آزادي انديشيدن و آزادي گزينش دين، زير بناي گاتهاست. اهورامزدا آدمي را در انديشيدن، رايزني با خرد و قبول يا رد دين، آزاد گذاشته است. و در عين حال از روي دادگري، هشدار داده است. آنان كه به بدي گرايند، طبق قانون اَشا، دچار اندوه و افسوس خواهند شد و آنان كه دنبال خوبي بروند به خوشبختي و شادي ميرسند.
ريشههاي اين آزادي، در اصول اخلاقي گاتها و در رابطه بين خالق و مخلوق است. خرد رشتهاي است كه اصول گاتها را به هم پيوند ميدهد. آدمي در تصوير اخلاقي ( Image ) اهورامزدا خلق شده است. معناي آن اين است كه اهورامزدا و آدمي، در فروزههايي مشتركاند كه يكي از آنها آزادي و اختيار است.
اخلاق و سياست زرتشتي 7-15- اهورامزدا سرچشمه خوبيها (و تنها خوبيها) است و بدي در آستان او راه ندارد. دوم آنكه به عنوان همكار اهورامزدا بايد در كارها از او بياموزد و او رفتار كند. در گاتها خشم و كينهتوزي، دروغ و بيداد،پشتيباني از فرمانروايان ستمگر، بيقانوني و تبعيض، در گاتها با بيانهايي مختلف، مردود شمرده شده است.
تساوي جقوق زن و مرد شناخته شده است. در گاتها، هر جا اشوزرتشت مردم را براي شنيدن پيامش فرا ميخواند، از زن ( نايري ) ( Nairi ) و مرد ( نا ) ( Na ) جداگانه نام ميبرد. همچنين او، زن و مرد را هنگام اختيار همسر در رده برابر قرار ميدهد. او به دختران و پسران اندرز ميدهد كه، پيش از بستن پيمان زناشويي، با خرد خود رايزني نمايند، به مهر دل گوش دهند و همسري را برگزينند كه در پيشبرد راستي و اَشا با آنان همگام باشد.
7-16- بنا به گفته هرودوت مورخ يوناني، كورش هخامنشي زيردست مادر خود مينشست. ضمناً نبودن واژه برده، در گاتها نشانهاي ديگر است كه اشوزرتشت چنين بنيادي را قبول نداشته است.
7-17- در گاتها، در بندهاي گوناگون آمده است كه، اشوان نبايد از فرمانرواي بيدادگر، و دروغكار پيروي كنند. در عين حال اشوان بايد در راهنمايي و هدايت گمراهان بكوشند.
در سرگذشت آميخته با افسانه (اساطير) ايراني آمده است كه جمشيد ، شاهِنمونه، هنگامي كه دستخوش غرور شد، خود را بيكمي و كاستي و جاوداني دانست، قانون را زيرپا گذاشت، كشتن دام و خوردن گوشت آنها را اجازه داد، فرهايزدي از او دور گشت و شاهشناهي خود را از دست داد و كشته شد. اين اسطوره نشان ميدهد كه هيچكس بالاتر از قانون نيست.
7-18- جان هينلز با اسناد به سنتهاي مذهبي زرتشتي و شواهد تاريخي، مينويسد: دين زرتشت را بايد نخستين دين حقوق بشر خواند.
در گاتها آمده است كه رهبران دنيايي ممكن است قوي و زورمند بنمايند ولي نيروي راستين را تنها آن رهبراني دارند كه « اشو » باشند و در كارها با خرد رايزني كنند، و به راستي و داد بگروند. قدرت راستين در اَشا است. « خْشتراوَئيريا » يا توان دربرگيرنده اهورامزدا تنها توان سازنده و دادگستر است. قدرت ويران كننده از ديد و سنت زرتشتي، توان راستين نيست.
بازتاب همين باورها بود كه كورش هخامنشي درباره اسراء نيز انساني برخورد كرد و بنابر گِل نبشتهها، مزد آنان را به طور كامل ميپرداخت. كورش، مردم كشورهاي مفتوحه را در پرستش خدايان خود، آزاد ميگذاشت، حتي به معابد آنان ميرفت و خدايانشان را نيايش ميكرد. بر روي استوانهاي كه در آغاز سده اخير در كندوكاوهاي بابل (جنوب عراق) پيدا شد و وابسته به سال 539 پيش از مسيح است، كوروش نوشته است: «من به همهكس آزادي دين دادم كه هر خدايي را ميخواهند بپرستند و هيچكس حق مزاحمت و منع ديگري را در اين كار ندادم. من اجازه ندادم هيچ خانهاي خراب شود و دارايي هيچكس از او گرفته شود. خداي بزرگ همه اين توفيقات را به من داد. از بابل گرفته تا آسور، شوش، آكاد و فرازفرات. خواست من اين بود كه همه پرستشگاههاي اديان مختلف از نو رونق گيرد و به آنها كه خانههايشان خراب شده بود كمك كردم كه خانه هايشان را از نو بسازند. من آشتي و آرامش را به همه ارمغان دادم.»
7-19- يكي از ويژگيهاي زيستن طبق قانون اَشا، كوشش پويا در راه پيشرفت و رسيدن به رسايي است. تنبلي، اهريمني و ناپسند است. خرداَهورايي، راستي و توان اخلاقي، از آنِ كساني است كه براي آباداني جهان كار ميكنند. در همهي كوششها بايد دلها را از دشمني، خشم و دروغ به دور نگاهداشت و راستي و مهر را گسترش داد. گاتها سفارش ميكنند كه نيكان بايد با هم يگانه شوند، و راهبراني برگزينند كه در اَشا پايدار باشند، با دانايي كار كنند، و در راه تازه كردن جهان، گام بردارند.
دين زرتشت با رهبانيت و ترك دنيا، ازدواج نكردن و رياضت، مخالف است. آرمان زندگي شادي و خوشبختي است كه با كوشش در اين جهان، با رسايي مينويي (كمال معنوي)، از راه سازندگي و دهشمندي به دست ميآيد. براي شادي بايد كوشيد تا برابر با قانون اَشا، بين تن و روان از يك سو و بين فرد و اجتماع از سوي ديگر هم آهنگي به وجود آورد.
7-20- دين زرتشت روي سه هويت فردي، هويتديني، و هويتاجتماعي، تكيه دارد. هر زرتشتي، در نماز روزانه براي رئيس و افراد خانواده نمانا ( NEMANA )؛ دهويسْ ( VIS )؛ قبيلهزَنتو ( ZANTU )؛ سرزمين يا كشور دَهيو ( DAHYU )؛ و رهبران پاك و راست رَتو ( RATU )؛ و همه نياكان اشوان دعا ميكند. خوشبختي «اوستا» براي كساني است كه به گروه اشوان ميپيوندند.
زندگي جايگاه نبرد خوبي و بدي است و اشوان بايد براي نيكويي و اشوايي كوشش و مبارزه كنند. دين زرتشت «مبارزهجويي اخلاقي» را سفارش و «مبارزهجويي بدني» را محكوم ميكند. در اين مبارزه هيچگاه نبايد دين راستي را كتمان كرد حتي اگر، خطر نابودي وجود داشته باشد. مبارزه اخلاقي، نخست بايد در درون انسان صورت گيرد. پس از پيروزي انسان بر نفس بدي، براي راهنمايي ديگران ميتوان اقدام كرد. خودسازي مقدم بر جامعهسازي است.
7-21- وسواس ايرانيان زرتشتي در پاك نگاهداشتن آب، خاك، هوا و آتش، زبانزد يونانيان بوده است. هرودوت و گزنفون درباره آن قلمفرسايي كرده و نوشتهاند كه ايرانيان هيچ چيز آلوده و كثيفي را در آب نميريزند و در پاك نگاهداشتن خاك و زمين مراقبت ميكنند.
دوئاليسم زرتشتي 7-22- در فلسفه، اصطلاح دوگانگي در مورد چندي به كار برده ميشود. معمولترين آن، دوگانگي روان و بدن يا انديشه و مادّه است. آنان كه باور دارند كه ماده و انديشه يا تن و روان، دو چيز كاملاً مختلفاند، از اين بابت دوگانهگرا هستند و آنان كه معتقدند، تنها ماده، يا تنها روان (ايده يا انديشه) هستي دارد، يگانهگرا هستند. اين دو دستگي كهن است و انسانهاي نخستين هم به بودن چيزهايي ناديدني باور داشتند و معتقد بودند كه با مردنِ بدن، روان (عنصر ناديدني) باقي ميماند (جمعي هم باور داشتند كه روان روزي برميگردد) و از اينرو، پرستش روانهاي نياكان در زمان باستان، در بين اقوام مختلف، چشمگير بود. اشوزرتشت در گاتها از چيزهاي ناديدني ( مينوي يا مِنُگ ) و ديدني (ماده يا گَئتي) سخن گفت. او همچنين در روان آدمي (اوروان) و تن (تنو) را شناسايي كرد. از اينرو در دين زرتشت، به ظاهر دوگانگي از اين نوع پذيرفته شده است؛ ولي اگر به درستي بنگريم، اشوزرتشت در عين تميز «روان» از «تن» آنها را به هم در آميخته ميبيند. روان و تن در تظاهر خارجي روي يكديگر آن چنان تأثير دارند كه از هم جدا شدني نيستند. تنها پس از فساد تن است كه روان باقي ميماند و از تن جدا ميشود.
7-23- فيثاغورس كه پيش از افلاطون ميزيسته است و نويسندگان كلاسيك يونان، او را شاگرد زرتشت (احياناً شاگرد مكتب زرتشت!) دانستهاند، از ديدگاه دو گانگي روان و تن و نيز تناسخ روان، جانبداري ميكرد. افلاطون كه بيگمان با مكتب زرتشت آشنايي داشته است، از چيزهاي ناديدني مُثُل يا ايدهها و ماده صحبت ميكند. جهان ماده با حواس، قابل درك است ولي جهان ايده با حواس، شناختني نيست. در سده هفدهم دِكارت نظريه دوگانگي سوژه واوبژه را معرفي كرد و هگل از تزها و آنتي تزها سخن گفت.
7-24- در ارتباط با فلسفه دو گانگي گاتها توماس هايد نخستين كسي بود كه اين اصطلاح دوگانگي اخلاقي ( Moral dualism ) ( مَنِشي ) را به كار برد. بعداً كريستين وُلف آن را در بحث متافيزيك وارد كرد (نگاه كنيد به Interrelations of Iranian Dualism نوشته Oxloby Willard Gordon. در Iranian Civilization and Culture ويراستگر Charles Adams سال 1972 صفحه 60). در واقع دو گانگي موجود در فلسفه زرتشتي به دوگونه تفسير ميشود: دوگانگي اخلاقي و دوگانگي متافيزيكي (آفرينشي).
7-25- پيروان مكتب دوگانگي اخلاقي ميگويند: در گاتها، از يك نظام انديشهاي گفتگو ميكند كه در آن خوب و بد، با يكديگر در جگند. دوگانگي، يك پديده فكري و يك الگوي رفتاري است كه نخست در انديشه و سپس در گفتار و كردار آدمي نمودار ميشود. ولي پيروان مكتب دوگانگي آفرينشي برآنند كه اين بند از يك نظام آفرينشي سخن ميگويند كه در آن دو نيرو و يا روان ازلي، خوبي و بدي را به وجود ميآورند و رو در رويي و جنگ بين آفريدگان (مخلوقات) آنها است. تفاوت دو مكتب، اساسي و وابسته به آغاز، نهاد، و اهميت اهريمن در اداره جهان است. يكي به وجود يك هستي ازلي و ديگري به دو هستي ازلي باور دارد؛ يكي دوگانگي را تضاد اخلاقي و ديگري آن را و ديگري متضاد خلقي ميداند؛ يكي اهريمن را پديده انديشهاي و الگوي رفتاري آدمي و ديگري يك واقعيت خارجي و مستقلي از انسان ميداند؛ يكي ديناميسم پيشرفت دنيا را خواست اهورايي و عملكرد قانون اَشا و ديگري نتيجه برخورد دو مديريت همزمان اورمزد و اهريمن ميشمارد.بنابراين تفاوتهاي دو مكتب بيش از آن است كه در نگاه اول به چشم ميخورد!
براهين پيروان مكتب دوگرايي اخلاقي
7-26- پيروان نظريه دوگانگي اخلاقي (منشي) اين گونه استدلال ميكنند:
1- در دين زرتشت، آفرينش آغازي ندارد. آفرينش هميشه با اهورامزدا و در اهورامزدا بوده است. بنابراين آغاز بند 3 از يسنا 30 گاتها را، آغاز آفرينش دانستن، خلاف روح و فلسفه آفرينش در گاتهاست.
2- زمان «افعال» در اين بند زمان آينده (مضارع) است. بنابراين، ناظر به پيدايش هر انساني در هر زمان است و نه معطوف به پيدايش يا خلق نخستين انسان.
3- اهورامزدا «هستي» بدون آغاز و تغييرناپذير است و فروزههاي او از جمله آفرينش هميشه با او بوده است. به عبارت ديگر زماني كه هستي بود «ناهستي» نبود.و ناهستي چيزي جز «نبودن هستي در تظاهر خارجي هستها» نيست و بنابراين يك مفهوم ذهني است كه واقعي است ولي هستي ندارد. بنابراين واژهاي آغاز، در اين بند و پيدايش «نازندگي» اشاره به هنگامي است كه در جريان پويايي آفرينش، هستي تظاهر خارجي پيدا كرده و با آن ناهستي پديد آمده است. هر آينه تظاهر خارجي هستي از راه سپنتامينيو هميشه بوده است پديده انگرهمينيو هم هميشه بوده است ولي نه به عنوان هستي در برابر اهورامزدا بلكه به عنوان نبودن آن چيزهايي كه از سپنتامينيو تظاهر خارجي يافته است. از اينرو انگرهمينيويا اهريمن (اگر منظور اين بند باشد) در برابر اهورامزدا يا اورمزد نيست. در بحث دومينيو در گاتها، سخن از گوهر مابعدالطبيعه نيست، بلكه گفت و گو از دو گوهر همزاد در جهانذهني و در عالم تصور است.
4- «مينيو» مشتق از واژه « مَنَ » به معناي انديشه است و «مينيو» حتي اگر به معناي «روان» باشد، آن چنان رواني است كه با انديشه در هم بافته شده است. بنابراين مينيو همان روان يا نيرويي است كه به انديشه جهت ميدهد و از درون انديشه برميخيزد و نه از خارج آن.
5- به كار رفتن واژههاي «بد» و «به» يك عمل مقايسهاي است مطلق نميتواند باشد. فروزههاي اهورامزدا مطلقاندو اهريمن چون ناهستي است واقعيت دارد ولي اصالت نميتواند داشته باشد از اينرو تظاهر خوب و بد دو پديده نسبي هستند.
6- دو مينيو دو روش انديشيدن است. آزادي گزينش و اخبار ايجاب ميكند كه روشهاي مختلفي (دست كم دو روش كاملاً مخالف يا دو قطب مخالف) وجود داشته باشد كه انسان يكي را انتخاب كند. اين دو روش انديشيدن مربوط به آزادي گزينش است و اشوزرتشت هم درست پس از آنكه مردم را به شنيدن سخنانش فراميخواند، به آنان سفارش ميكند كه گفتههاي او را با خرد بسنجند و بين خوب و بد يكي را انتخاب كنند در اينجاست كه او از دو مينيو صحبت ميكند.
7- تظاهر خارجي آفرينش، مستلزم تضاد و تظاهر آن تضاد است. در جهان نسبيت، بدون تاريكي روشنايي؛ بدون بدي خوبي؛ و بدون مرگ زندگي، محسوس نيست. در اين بخش گفت و گو از زندگي و نازندگي - خوبي و ناخوبي و سپنتامينيو و انگرهمينيو است. سپنتامينيو كه فروزهي سازندگي و دهشمندي اهورامزدا است، هستي، زندگي و خوبي را ميدهد. اين نعمتها در تظاهر خارجي خود، ضدّي هم خواهند داشت، (تز و آنتي تز). جالب است كه در اين بند گاتها آمده است كه از برخورد دو مينيو، زندگي و نازندگي پديد ميآيد. نازندنگي (عدم زندگي) در جهان نسبيها واقعيت دارد ولي در جهان مطلق اصالتي ندارد. به عبارت ديگر: نازندگي «هستي» نيست، «ناهستي» يعني نبودن هستي است و برحسب تعريف هست نيست.
8- واژه اهريمن در اوستاي جوانتر به جاي انگرهمينيو آمده است. در گاتها، انگرهمينيو يعني انديشه و منش بد در برابر سپنتامينيو يعني انديشهي نيك و افراينده قرار گرفته است، و اين تنها در عالم نسبي است. در جهان مطلق اهورامزدا با سپنتامينيو يكي است و مخالفتي در برابر آنها نيست.
براهين پيروان مكتب دوگرايي آفرينش
7-27- در برابر اين دلايل پيروان مكتب «دوگانگي آفرينش» چنين استدلال ميكنند:
1- آغاز بند مربوطه، اشاره به «آغاز» آفرينش است. در پارهاي از ادبيات ديني كه سدهها پس از زرتشت نوشته شده است و به ويژه در كتابهاي ونديداد و بندهِش بخشهايي است كه نظريه دوگانگي آفرينشي را تقويت ميكند. در اين كتابها تأييد شده است كه در دين زرتشت، اورمزد، آفريننده خوبي است و اهريمن توليدكننده بديها. در عين حال گفته شده است كه اهريمن پديده نيست، اصالت دارد. اهريمن مانند اورمزد ازلي است. منتهي اورمزد، همه داناست ولي اهريمن همه جهل است. از اينرو، اهريمن در آغاز از وجود اورمزد خبر نداشت. ولي، اورمزد دانا بود و از وجود اهريمن آگاه بود. هنگامي كه اورمزد به آفرينش دست زد، تازه اهريمن به وجود اورمزد پي برد. هرچه اورمزد خلق كرد، ايمن مخالف آن را به وجود آورد تا اثر كار اورمزد را خنثي كند. مثلاً وقتي اورمزد فراواني آفريد، اهريمن قحطي توليد كرد و هنگامي كه اورمزد تندرستي آفريد، اهريمن، بيماري توليد كرد. هنگامي كه اورمزد آدمي را با فروزههاي اخلاقي خودش خلق كرد، اهريمن نتوانست همتاي او را پديد آورد. از اينرو كوشش كرد تا آدمي را از راه راست به در بَرَد.
2- در اين كتابها پذيرفتهاند كه اهورامزدا خداي خوبي و سازندگي است. او بدي و شيطان را خلق نكرده است و ويرانيها از او نيست. همچنين حيوانات آزاردهنده مثل مار و عقرب كه در كتب پهلوي خْرَفستارْ خوانده شدهاند، بنا به تعريف نميتوانند آفرينش اهورامزدا باشند. و چون نميتوانند خود به خود پديد آمده باشند پس بايد ساخته اهريمن باشند.
3- در آغاز خداوند براي سه هزار سال به تنهايي جهان فَرَوَشي (جهان مُثُل) را اداره ميكرد. در آغاز سه هزار سال دوم خداوند به آفرينش دست زد (جهان مُثُل تجسم خارجي يافت)، اهريمن هم كمكم متوجه شد و در پايانين روزهاي آن دوره همتاهاي مخالف آن موجودات را آفريد. در سه هزار سال سوم جنگ بين نيروهاي اهريمن و اورمزد در جريان است و بالاخره سه هزاره چهارم با پيروزي نهايي اورمزد بر اهريمن اين دوران هستي به پايان ميرسد، يا اهريمن نابود ميشود و يا آنكه اهريمن به سردابه تاريكي كه مأواي اوليهاش در بن زمين بود باز ميگردد. در اين نوشته پذيرفتهاند كه ابديت از آن اورمزد و نيروهاي نيكي است.
7-28- نبايد فراموش كرد كه از جهت اخلاقي علمي، پيروي از مكتب «دوگانگي اخلاقي» و «دوگانگي آفرينشي» به يك نتيجه ميرسد: هر دو مكتب، نيك انديشي، نيك گفتاري و نيك كرداري را سفارش ميكنند. هر دو مكتب باور دارند كه سرانجام نيكي بر بدي چيره ميشود. هر دو مكتب به تازهشدن جهان، پيشرفت و رسايي آن باور دارند. هر دو مكتب اهورامزدا را سازنده و آفريينده خوبيها و پاك از بديها ميدانند. بنابراين با وجود تفاوت ماهوي بين آن دو نتيجه علمي آنان يكي است و هر دو ديدگاه (نظرها) اهريمن يا ابليس را غير ابدي و فاني ميدانند. تفاوت عمده آنها در اين است كه، مكتب آفرينشي، اهريمن اصالت وجود قائل ميشود و بديها را آفريده اهريمن ميداند در حالي كه مكتب منشي (دوگانگي اخلاقي)، آن را به حساب گزينش بد آدمي ميگذارد. همچنين اين عقيده مسيحيان كه آدمي با گناه متولد ميشود، گناهي كه پدر آدم مرتكب شده و از بهشت رانده شد، در دين زرتشت نيست.
پيروزي نهايي خوبي بر بدي نزد زرتشت
7-29- آيا فراگرد آفرينش پاياني دارد؟ آيا كوششهاي اشوان در راه پيشرفت و سازندگي جهان به جايي ميرسد؟ آيا پيشرفت آدمي سرانجامي ميشناسد؟ بنا به نوشته گاتها، پاياني براي آفرينش نيست. همانگونه كه آغازي نداشته است. اهورامزدا هميشگي است و فروزههاي او از جهت چوني (كيفي) هم دگرگوني ناپذيرند و از جهت چندي (كمي) افزاينده. آفرينش يكي از آن فروزههاست. در بين فروزههاي برگزيده اهورامزدا، تنها سپنتامينيو هميشه افزاينده، هميشه سازنده و هميشه آفريننده است. و سپنتاآرميتي هميشه آرامي بخش و هميشه مهروز است. اَشا دگرگونيناپذير است. بنابراين راستي پاياني ندارد. هر آنچه در حالت بيكراني است و تابع زمان و فضا نيست.
7-30- گاتها، اشاره به پايان زمان دارد. پايان زمان، سرانجام يك دوره (سيكل) آفرينش و ادامه آن بيرون از زمان و يا در بيابعادي است. پايان زمان نقطه عطفي است كه پيروزي اشوان را در رسيدن به هدفشان - برقراري زندگاني بدون ناسازگاري، بدون دوگانگي، بدون خشم، بدون دروغ و بدون بدي و بدون اندوه و شكست - نشان ميدهد، پيروزي كه نتيجه كوششهاي تكي (فردي) و گروهي (جمعي) نيكان است. آن نقطه عطف، اوج فراگرد طولاني و تدريجي پيشرفت كيفي و كمي به سوي كمال (هَاُروَتات) است كه آفرينش آدميان را وارد مرحله جاوداني (امرتات) ميكند. پيش از آن، نيكان منفرداً در نتيجه نيكي (آشوييشان) به سرمنزل روشنايي بيكران ميپيوستند. در اين نقطه زماني، همه دسته جمعي، جزو آن روشنايي ميشوند. اين است مفهوم تازه شدن جهاني. بعضي تازهشدن جهان (فرش كرت) زرتشتي را با رستاخيز در مسيحيت و اسلام برابر ميدانند.
7-31- گاتها، پيروزي نهايي خوبي بر بدي را، نويد ميدهد. اين پيروزي، در پايان زمان خواهد بود. زماني كه با پيشرفت كامل دورهكنوني آفرينش، دوره ديگري آغاز ميگردد.
«اميد» در گرداندن آدميان به سوي نيكويي و راستكاري كاربرد فراوان دارد، اميد زيباست.
باور به پيروزي نهايي خوبي بر بدي مذهب زرتشت در ساير مذاهب نيز وجود دارد. گفته شده است كه، نظريه پايان روزهاي ايزا و دانيل در دين يهود همان نويد به پيروزي نهايي خوبي بر بدي در مذهب زرتشت است.
اصل پيروزي نهايي خوبي بر بدي - كه با اصول اَشا و دوگانگي ارتباط دارد، د راوستاي بعدي و در كتب پهلوي، بدون استثنا آمده است. در نامههاي پهلوي، به سنت معمولي كه به اهريمن و ديوان، شخصيت خارجي ميدهند، از جنگ بين فرشتگان (امشا سپنتا و ايزدان) با همتاهاي اهريمني آنها گفت و گو شده و آمده است كه، در آخر دوره، تمام نيروهاي اهريمن، شكست خورده و نابود ميشوند و خود اهريمن، يا كشته شده و يا به ته مغاك تاريكي كه پيشتر در آنجا بوده برميگردد و جهان از بدي دوگانگي و ابليس آسوده ميشود.
چند گفتار از زرتشت
يسنا 45 بند (2)
من از اين دو نيروي معنوي سخن خواهم گفت كه در آغاز هستي، آن يك كه سپنتا بود به آن ديگري كه بد بود چنين گفت: نه انديشههاي ما، نه آموزش ما، نه خواهندگي ما، نه باورهاي ما، نه گفتار ما، و نه كردار ما، نه دانستگي ما، نه روان ما هيچ يك با يكديگر يگانگي ندارد.
يسنا 30 بند (3)
در آغاز دو معنا بودند كه آنها را توأمان ميشناسند و يكي نيك و ديگري بد است، در انديشه، در گفتار و در كردار.
از ميان اين دو معنا، دانايان، نيكي را برميگزينند، نه نادانان
بند (4)
آنگاه كه اين دو معنا به هم رسيدند.
در آغاز، زندگي و نه - زندگي را به راه انداختند.
باشد كه بدترين هستي، در فرجام، از آنِ پيروان دروغ باشد، و براي راستان، بهترين انديشه
بند (5)
از ميان اين دو معنا، دروغ، كردن بدترين چيزها را برگزيد ولي معناي قدسي، سپنتامينيو، در كسوت استوارترين آسمانها با راستي يك شد و همهي كساني كه از خشنود ساختن اهورامزدا شاد ميشوند، چنين كردند.
بند (6)
ديوان (خدايان بيگانگان) نيز، از ميان دو معنا گزينش درست نكردند، زيرا آنگاه كه در آستانهي شك بودند اهريمن به آنان نزديك شد و بدينسان بدترين انديشه را برگزيدند و با خشم هم دست شدند و زندگي انسان را تباه كردند.
يسنا 31 بند(11)
از آغاز، اي مزدا، كه تو با انديشهات براي ما
از آن زمان كه روان زندگاني را كالبد بخشيدي، تنها، دانستگيها و نيروهاي انديشه را به وجود آوردي،
از آن زمان كه كردارها و پندارها را آفريدي تا انسان آزادانه بخواهد.
7-32- با آگاهي بر پيروزي نهايي خوبي بر بدي، آدمي در همه مراحل زندگي بايد با رايزني خرد از راستي و داد (اَشا) پيروي كرده، با مهر و دوستي و فروتني (آرميتي) به هم نوع خود، بدون چشم داشت پاداش خدمت كند تا نيروي اهورايي ( خشترا ) در روانش توان گيرد و به خودشناسي و رسايي ( هَاُروَتات ) برسد و از آن پس زندگاني جاوداني ( امرتات ) يابد و در منزل روشنايي بيكران، خرد بيپايان، و راستي مطلق در آرامش و شاديهستي يابد.
بر گرفته از تارنگارhttp://www.iptra.ir/vdcit1v3aaz.html
مهر (ميترا) از مهمترين خدايان آريايي است كه جاي خود را با نام ايزد (فرشته) در فرهنگ زرتشتي استوار كرده است. درازترين يشت در نيايشِ مهر سروده شده است. او نيرومند، كوشا، درست، باشكوه و بدون گذشت است. از نظر اخلاقي، ميترا پاسدار راستي (از اين بابت همكار رشن) و پاسدار پيمان (قرارداد) است. هر كس پيمانشكني كند، مورد باز خواست ميترا است و تنبيه ميشود. از نظر دنيايي، ميترا پاسدار نور (از اين بابت همكار ايزد هْوَرَخْشئِتا يا خورشيد) و نگهبان كشتزارهاست.
سروش، آموزگار و پيامآور دين است. او گوش جهاني همه نيكوكاران ( اشوان ) و آورنده پيامهاي اهورايي براي آنهاست. زرتشت آرزو ميكند كه مردمان آن گونه رفتار كنند كه سروش با همهي آنها در ارتباط باشد.
در اوستا ايزداني منسوب به وجدان و دين (دَاِنا)، دانش (چيستي)، بخشندگي ( رَتا )، صلح و آشتي (آخْشْتي)، پيروزي ( ورهرام يا وْرَتْرَغْنَه )، تندرستي ( آريامَن )، پاداش نيك ( اَشي ) و شادماني زندگي ( رَمان )... هستند.
با آنچه درباره ايزدان گفته شده و با همه زيادهرويهايي كه در نيايش برخي از آنها شده است، (در تيريشت اهورامزدا از ايزد نشتر درخواست ميكند كه به ميزان باران بيافزايد!) سنت نيايش ايزدان با دانستن اينكه آنها فروزه و آفريده خداوند هستند پسنديده و پذيرفتني است.
7-3- خلاصه آنكه اشوزرتشت به يك آفريننده و نگاهدارنده جهان باور داشت. آفريننده و نگاهدارندهاي كه بر همه چيز دانا و توانا و در خور ستايش است. او در همه جا هست. او بيكران، جهانبروني، جهان دروني و اهورايي است. او كلي است و همه هستيها از اوست. او دستاندركار «هستي» است، او آغاز و انجامي ندارد.
آدمي كه جزئي است، نميتواند كلي (اهورامزدا) را ببيند و يا آن را به درستي تعريف كند. اهورامزدا را تنها از راه فروزههايش ميتوان شناخت. او دهنده خوبيهاست و بدي در آستان او راه ندارد. او سازنده است و ويراني نميشناسد. او از هستي خود ميدهد و پديد ميآورد. او گوهر و دهنده خرد، راستي و داد، آرامش و مهر، نيروي برگزيده و شهرياري اهورايي، رسايي و فراگيري، جاوداني و بيمرگي است. آفرينندگي، دهندگي و سازندگي يك فراگرد پويا و در فروزه سپنتامينيو هميشه با اهورامزدا بوده و هست. نظامهستي و پيشرفت بنابر قانون دگرگوني ناپذير اَشا پيوسته در جريان است. آدمي در تصوير (شَبَه اخلاقي) اهورامزدا پديد آمده و دارنده پرتوي از فروزههاي اهورايي است و اين امر آدمي را همكار اهورامزدا ميكند تا با كاربردن آزادي خود، با بهرهبري از خرد، وجدان، بينش و كاركردن، طبق قانون اَشا، جهان را پيشرفت داده و خود به سرمنزل شادي و روشنايي برسد. آنان كه به دروغ و بدكاري بگروند، به اندوه و افسوس دچار ميشوند. از خود و خداوند بيگانه ميگردند.
اهورامزدا جهان و آدميان را در خرد ( وهومَن ) پديد آورد، در وجدان (دَاِنا) شكل داد، در سازندگي (سپَنْتامَينيو) نمود خارجي بخشيد و در راه راستي و داد (اَشا) پيشرفت داد، با آرامش و مهر (آرميتي) هم آهنگي بخشيد تا با نيروي اهورايي و خوبي (خْشترا) به رسايي (هَاُروتات) و جاودانگي (اَمِرتات) برسند.
پيامبران پيش و پس از زرتشت به روايت كتب زرتشتي
7-4- گاتها، نام هيچ پيامبري را نياورده است. ولي، اوستا از كيومرث و جمشيد به عنوان « نيم پيامبران »ي كه پيش از زرتشت بودهاند، (به بخشي پيشتازرتشتيان مراجعه فرماييد)، نام ميبرد. بنا به اساطير كيومرث كه نخستين انسان بود، از سوي خدا قانوني دريافت داشت و جمشيد به پيامبري خوانده شد ولي چون او از ناتوانيهاي خودش آگاه بود و ميدانست كه به انجام اين كار بزرگ موفق نخواهد شد، دعوت را نپذيرفت.
همچنين گاتها درعين اينكه نميگويند كه زرتشت آخرين پيامبر است، ظهور پيامبري ديگري را هم پيشبيني نميكند. گاتها ميگويد كه دين زرتشت بهترين دين و پسنديدهترين راه زندگي است.
7-5- در گاتها از نجاتدهنده سخن رفته است. سوشيانت در گاتها يك نام عام است و براي نجات دهندگان بشريت به كار برده شده است اوستاهاي بعدي، از سه سوشيانت ويژه نام برده شده است. آنچه كه بايد در اينجا ذكر شود اين است كه اين سه سوشيانت همه از تخمهي زرتشت بايد باشند.
سْپَنْتامَيْنيو و آفرينش
7-6- در زبان همگاني، هر توليد و اختراعي، آفرينش (خلق) است. در عرف، ساختن بمب ئيدروژني ويرانكننده و پديدآوردن نيروگاه اتمي سازنده انرژي سودمند به شكل الكتريسيته هر دو خلاقيت و نوآوري است. در عرف مادّي، سازندگي ويرانگري ملاك خلاقيت نيست ولي در دين زرتشتي تنها سازندگي، آفرينش است. در زبان زرتشتي نوآوري ويرانگر را اَنْگِرَه مَيْنيو و نوآوري سازنده سپنتامينيو ميخوانند.
« مينيو » به چم (معني) انديشه ياوران است. در گفتههاي گاتها «انديشه» و «روان» به گونهاي ناگسستني درهم آميختهاند. ستيز سپنتامينيو، در انديشه، گفتار و كردار، همكاري با انگره مينو (روان و انديشه بدو ويرانگر) است. روان و انديشه بد، همان اهريمن است. بدانديش، بدگفتار و بدكردار، چون در راستاي انگرهمينيو گام برميدارد، همكار اهورامزدا نبوده بلكه دشمن خداست. چنين فردي برخلاف قانون پيشرفت (اَشا) در كار است.
7-7- در اديان و فلسفههاي گوناگون اصطلاحات همانندي مانند شيطان و ابليس ( SATAN يا DEVLI ) با تعابير متفاوت به كار ميرود كه ممكن است باعث اشتباه شود. از اينرو در گفتگوي آفرينش در هر ديني بايد به معنا و محتواي واژهها توجه داشت. مفهوم آفرينش در دين زرتشت با ديگر دينها، تفاوتهاي زيادي دارد و هر گفتگويي درباره آن، نياز به پژوهش درباره آغاز، محتوي و ساختار آن در ارتباط با زمان و فضاست.
در اديان ابراهيمي خداوند جهان را از «هيچ» ( EX NIIHILO ) آفريده است. در تورات آمده است كه: خدا گفت «روشنايي شود و روشنايي شد خدا گفت زمين نباتات بروياند، علفي كه تخم بياورد و درخت ميوهاي كه موافق جنس خود ميوه آورد كه تخمش در آن باشد بر روي زمين و چنين شد خدا گفت زمين جانوران را موافق اجناس آنها بيرون آورد، بهايم و حشرات و حيوانات زمين به اجناس آنها چنين شد....» (سفر پيدايش 1:24)
در قرآن آمده است كه: «خدا آسمان و زمين را براي غرض محقق و حكمتي بزرگ آفريد... (قرآن مجيد: سورهي نحل آيه 3- از روي قرآن سلطاني ترجمه حاج شيخ مهدي الهي قمشهاي - سازمان انتشارات جاويدان) خدا انسان را از آب نطفه بيافريد... و چهار پاياني را براي انتفاع شما نوع بشر خلقت كرد... و اسب و اشتر و حمار را براي سواري و تحمل، مسخر شما گردانيد و چيز ديگري هم كه شما هنوز نميدانيد براي شما خواهد آفريد...»
به اين ترتيب، در مذاهب ابراهيمي، خداوند جهان و موجودات را از هيچ آفريده و همچنين خداوند همه چيز را آفريد: خوب و بد، فرشته و ابليس، زندگي و مرگ... به علاوه همه چيز را در مدت معين (شش روز) خلق كرد و روز هفتم به استراحت نشست.
7-8- سنت زرتشتي، خلقت از «هيچ» را قائل نيست. همچنين خداوند تنها خوبي را آفريده است. بدي ساخته و داده خدا نيست. چون خلقت با خدا و در خدا بوده است و مدت معين براي خلقت ذكر نشده است.
فلاسفه زرتشتي، همچنين به نظر آفرينش از هيچ و آفرينش در مدت شش روز، ناباوري نشان دادهاند.
آفرينش در سنت زرتشتي، دهشمندي و سازندگي اهورامزدا است و از اينرو شايد «نشأت» به آن نزديكتر باشد تا «خلقت»، هر چند نشأت هم نيست. خداوند جهان و موجودات را شكل داده است. پيش از اين گفتيم كه واژههايي كه آفرينندگي اهورامزدا را در گاتها نشان ميدهند داتار به چمدهنده و تشا به چمشكلدهنده و سازنده است. اهورامزدا از هستي خود جهان و آفرينندگان را ساخت و داد. آفرينش هميشه با اهورامزدا و در اهورامزدا و در سپنتامينيو نماد آفرينش اهورامزدا بوده است. آفرينش در خدا و همانند او قديم است. سپنتامينيو كه پويايي آفرينش را نشان ميدهد و طبق قانون اَشا در كار است، ازلي و ابدي است. خود اَشا هم كه قانون آفرينش را نشان ميدهد و فروزه اهورامزدا است، ازلي، ابدي و غيرقابل تغيير است. خلاصه كهن بودن آفرينش، نخستين تفاوت دين زرتشتي با دينهاي ابراهيمي در زمينه آفرينش است.
7-9- دومين تفاوت دين زرتشت با اديان ابراهيمي اين است كه خداي زرتشت، آفريننده بدي و ابليس نيست. اهورامزدا تنها خوبيها را آفريده است و سپنتامينيو خود تجسم همهي خوبيها در اين جهان است. از همينرو اهورامزدا خشم نميكند، انتقام نميگيرد و ويران نميكند. او آن چنان والايي و شكوهي دارد كه اين گونه بازتابها در آستانش راه ندارند. در دين زرتشتي، خشم و ويرانگري كار آنهايي است كه با گزينش راه نادرست در زندگي، بر عليه سپنتامينيو اقدام ميكنند. اين بدي، خشم، دروغ و ويرانگري را انگرهمينيو ميخوانند.
7-10- سومين تفاوت اين است كه در دين زرتشتي، پرسش اينكه چرا خداوند جهان يا آدميان را خلق كرده، مطرح نميشود. خلق كردن در ذات خداوند است. خلقت آدمي هم جزئي از خلقت كلي است و محتاج دليل خاص نميباشد.
در درون كارگاه بزرگ آفرينش، در جريان اين پويايي و جنبش ناايستا، آدمي وظيفهي ويژهاي دارد. او به عنوان همكار اهورامزدا بايد درپيشرفت جهان و آفرينش، كار و كوشش كند. آدمي در تصوير اخلاقي اهورامزدا و با پرتوهايي از فروزههاي اهورايي پديد آمده است. طبيعت اين خلقت، ايجاب ميكند كه آدمي همكار اهورامزدا باشد. اهورامزدا با كمال خود، نيازي به اين همكاري ندارد. ولي، اين همكاري ضامن خوشبختي آدمي است. از اينرو به باور من، طبق توصيفي كه از اهورامزدا در گاتها شده است، خداوند آرماني ندارد. ولي، آفرينش با توجه به آزادي كه به آدمي در گزينش راه زندگيش داده، آرمان دارد و آدمي هم بايد آرمان داشته باشد. گاتها اين آرمان را كه همان راه درست زيستن و رسيدن به خوشبختي باشد نشان ميدهد.
پيدايش آدمي نزد زرتشت
7-11- در گاتها چيزي درباره كالبدشناسي يا زيستشناسي آدمي گفته نشده است. خلقت انسان در اديان ابراهيمي با آدم و حوا ارتباط پيدا ميكند و آدم و حوا بخش مهمي از آن اديان را تشكيل ميدهد. در تورات آمده است كه: «خداوندِ خدا آدم را از خاك زمين به سرشت و در بيني وي، روح حيات دميد و آدم نفس زنده شد.»
در قرآن آمده است كه: «همانا آدمي را از گل خالص آفريدم، پس آنگاه او را نطفه كرده، در جايي استوار قرار داديم... آنگاه نطفه را عَلقَه، و عَلقِه را گوشت پاره، و باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوآنهاگوشت پوشانديم، پس از آن خلقي ديگر انشاء نموديم.
راجع به ترتيت پيدايش زن و مرد تورات ميگويد كه: «پس خداوند آدم را به صورت خود آفريد ايشان را نر و ماده آفريد. خداوند خدا خوابيگران بر آدم مستولي گردانيد تا به خفت و يكي از دندهايش را گرفت و كوشش در جايش پر كرد و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زني بنا كرد و وي را به نزد آدم آورد... و آدم گفت همان اين است استخواني از استخوانهايم و گوشتي از گوشتم. از اين سبب نساء ناميده شود زيرا كه از انسان گرفته شده...
7-12- در گاتها چيزي درباره چگونگي پيدايش آدم نيست. گاتها تنها ميگويد كه آدمي داراي تن (تنو) و روان (اوروان) است. براي عناصر مادي بدن واژه گئتا و براي استخوان آزادي، و براي كالبد، كرپا، به كار رفته است. درباره روان در گاتها، منش (مَنَ)، وجدان و اخلاق (دَاِنا)، بينش (بَ اُدا)و فرشته اهورايي و راهنماي روح (فروهر) سخن گفته است. همچنين گاتها از خوارنه (توانايي اهورايي رهبري)، و از خرد (خْرَتو) نام برده است.
بيشتر سخن گاتها درباره انديشههاي توأمان است كه از هنگام كودكي در انديشه و گفتار و كردار آدمي پديدار شده، و رفتار آدمي را شكل ميدهند. يكي از اين دو انديشه سازنده و خوب (سپنتامينيو) و ديگري انديشه ويرانگر و اهريمني (انگرهمينيو) است. از برخورد اين دو انديشه (ياوران)، زندگي و نازندگي، روشنايي و ناروشنايي... و به طور كلي هر پديده با نبودن آن پديده (به صورتِ تَزْ و آنتي تز) خودنمايي ميكنند در اين باره پس از اين به درازا گفتگو خواهم كرد.
درباره آدم، گاتها بيش از اين چيزي نميگويد. ولي در اوستايي كه سدهها پس از گاتها نوشته شده، سخن بيشتري درباره پيدايش جهان و آدميان آمده است.
7-13- در اوستا از مَشْيَ و مشيانَه به عنوان دو گياهي كه توأمان از زمين روئيدند و بعداً تبديل به انسان - يكي زن و ديگري مرد - شدند، سخن رفته است. (نگاه كنيد به PERSIAN MYTHOLIGY نوشته J. R. HINNELS چاپ 1973 صفحه 73 اين تحول آدمي را به ياد مولوي مياندازد كه گفت:
از جمادي مردم و نامي شدم از نما مردم به حيوان سرزدم)
در اوستا همچنين از آفرينش « كيومرث » به عنوان نخستين انسان فاني يا الگوي انسان فاني و گاو به عنوان نخستين حيوان يا الگوي حيوان و همچنين از گياه سخن رفته است. اهريمن بر عليه كيومرث توطئه كرد تا او را به نيستي بكشاند. سروش اَهورايي را از خطر آگاهاند ولي اهريمن كار خود را كرد و كيومرث كشته شد. نطفههاي كيومرث توسط خورشيد، پاك و نگاهداري و سپس به زمين برگردانده شد. از تخم كيومرث دو گياه (يك كرفس دو شاخه) چسبيده از زمين روييده و به زودي درختي تنومند شد. دو. شاخه درخت تبديل به دو انسان، يكي زن و يكي مرد، شد كه به نام مَشيَ و مَشيانه خوانده شدهاند. از تنه تنومند درخت، نژادهاي گوناگون پديد آمد. در بندهشن از كيومرث با عنوان پدر نژاد انسان نام برده شده است. همچنين در آن كتاب از زني بدكاره « جِه » ( JEH ) اسم برده شده كه كيومرث را فريب ميدهد. معلوم نيست كه «جِه» از چه نژادي است و از كجا پديد ميآيد!
برخي نويسندگان كوشش كردهاند كه اين مشي و مشيانه را معادل آدم و حوا معرفي كنند؟ مسالمتآميز بين خوبي و بدي مردود است. در نتيجه گاتها دروغ مصلحتآميز را ناپسند ميداند. همچنين، دين زرتشت مخالف تقيه است. دروغ گفتن يا راست نگفتن به خاطر حفظ جان يا مال و يا هر دليل ديگري، مردود است.
از آنجا كه قانون طبيعي و قانون مينوي در دين زرتشت يكي است، و همه انديشهها، گفتارها و كردارهاي مخالف اَشا، براي عامل آن كارها و براي اجتماع هر دو زيانآور است؛ و از آنجا كه اصول اخلاقي مطلق است؛ در سنت زرتشتي تضاد بين مصلحت اجتماعي و مصلحت فردي مطرح نيست. عمل طبق اَشا، منافع واقعي و هميشگي فرد و جامعه را تأمين ميكند. ريشه اصول اخلاقي اَشا، در فروزههاي اهورايي است. بنابراين فلسفه اخلاقي زرتشتي، ريشههاي مينويي دارد و چون سپنتامينيو در بردارنده اين فروزههاست، درخشش آنها در خلقت به طور كلي - و در آفرينش انسان به طور اخصّ - جلوهگر است. آدميان ميتوانند با تقويت مباني اخلاقي كه در وجود آنان به وديعه گذاشته شده است، به پايه اشويي برسند و با سپنتامينيو و اهورامزدا همراه شوند. آنان كه درخششهاي اخلاقي در وجود خود را خاموش ميكنند، به انگرهمينيو ميپيوندند.
با آنكه گاتها عموماً در بردارندهِ اصول اخلاقي است، بعضي از ضوابط خاص اخلاقي هم در آن ذكر شده است:
درستي ( اَشي ونگهوهي )، ايفاي به عهد ( ميترا )، بخشش و دهشمندي ( رَتا )، ترحم و بخشش ( رَژديكا ) از جمله رفتارهاي خوبي است كه سفارش شده و برعكس نادرستي ( دَرگا )، دروغ ( دُرچ )، خشم ( اَاِشما )، از جمله رفتارهايي است كه منع شده است.
براي دانستن «محتواي قانون اَشا »، به جاي ذكر الگوهاي رفتاري كه در اوستا سفارش شده، و يا ناپسند دانسته شده است، به ذكر مفاهيم كلي قانون اَشا ميپردازيم.
آزادي (اختيار) در آرأي زرتشت
7-14- آزادي ارزشمندترين دادهي اهورايي است، كه در والاترين جلوهي خود به صورت آزادي انديشيدن و آزادي گزينش دين، زير بناي گاتهاست. اهورامزدا آدمي را در انديشيدن، رايزني با خرد و قبول يا رد دين، آزاد گذاشته است. و در عين حال از روي دادگري، هشدار داده است. آنان كه به بدي گرايند، طبق قانون اَشا، دچار اندوه و افسوس خواهند شد و آنان كه دنبال خوبي بروند به خوشبختي و شادي ميرسند.
ريشههاي اين آزادي، در اصول اخلاقي گاتها و در رابطه بين خالق و مخلوق است. خرد رشتهاي است كه اصول گاتها را به هم پيوند ميدهد. آدمي در تصوير اخلاقي ( Image ) اهورامزدا خلق شده است. معناي آن اين است كه اهورامزدا و آدمي، در فروزههايي مشتركاند كه يكي از آنها آزادي و اختيار است.
اخلاق و سياست زرتشتي 7-15- اهورامزدا سرچشمه خوبيها (و تنها خوبيها) است و بدي در آستان او راه ندارد. دوم آنكه به عنوان همكار اهورامزدا بايد در كارها از او بياموزد و او رفتار كند. در گاتها خشم و كينهتوزي، دروغ و بيداد،پشتيباني از فرمانروايان ستمگر، بيقانوني و تبعيض، در گاتها با بيانهايي مختلف، مردود شمرده شده است.
تساوي جقوق زن و مرد شناخته شده است. در گاتها، هر جا اشوزرتشت مردم را براي شنيدن پيامش فرا ميخواند، از زن ( نايري ) ( Nairi ) و مرد ( نا ) ( Na ) جداگانه نام ميبرد. همچنين او، زن و مرد را هنگام اختيار همسر در رده برابر قرار ميدهد. او به دختران و پسران اندرز ميدهد كه، پيش از بستن پيمان زناشويي، با خرد خود رايزني نمايند، به مهر دل گوش دهند و همسري را برگزينند كه در پيشبرد راستي و اَشا با آنان همگام باشد.
7-16- بنا به گفته هرودوت مورخ يوناني، كورش هخامنشي زيردست مادر خود مينشست. ضمناً نبودن واژه برده، در گاتها نشانهاي ديگر است كه اشوزرتشت چنين بنيادي را قبول نداشته است.
7-17- در گاتها، در بندهاي گوناگون آمده است كه، اشوان نبايد از فرمانرواي بيدادگر، و دروغكار پيروي كنند. در عين حال اشوان بايد در راهنمايي و هدايت گمراهان بكوشند.
در سرگذشت آميخته با افسانه (اساطير) ايراني آمده است كه جمشيد ، شاهِنمونه، هنگامي كه دستخوش غرور شد، خود را بيكمي و كاستي و جاوداني دانست، قانون را زيرپا گذاشت، كشتن دام و خوردن گوشت آنها را اجازه داد، فرهايزدي از او دور گشت و شاهشناهي خود را از دست داد و كشته شد. اين اسطوره نشان ميدهد كه هيچكس بالاتر از قانون نيست.
7-18- جان هينلز با اسناد به سنتهاي مذهبي زرتشتي و شواهد تاريخي، مينويسد: دين زرتشت را بايد نخستين دين حقوق بشر خواند.
در گاتها آمده است كه رهبران دنيايي ممكن است قوي و زورمند بنمايند ولي نيروي راستين را تنها آن رهبراني دارند كه « اشو » باشند و در كارها با خرد رايزني كنند، و به راستي و داد بگروند. قدرت راستين در اَشا است. « خْشتراوَئيريا » يا توان دربرگيرنده اهورامزدا تنها توان سازنده و دادگستر است. قدرت ويران كننده از ديد و سنت زرتشتي، توان راستين نيست.
بازتاب همين باورها بود كه كورش هخامنشي درباره اسراء نيز انساني برخورد كرد و بنابر گِل نبشتهها، مزد آنان را به طور كامل ميپرداخت. كورش، مردم كشورهاي مفتوحه را در پرستش خدايان خود، آزاد ميگذاشت، حتي به معابد آنان ميرفت و خدايانشان را نيايش ميكرد. بر روي استوانهاي كه در آغاز سده اخير در كندوكاوهاي بابل (جنوب عراق) پيدا شد و وابسته به سال 539 پيش از مسيح است، كوروش نوشته است: «من به همهكس آزادي دين دادم كه هر خدايي را ميخواهند بپرستند و هيچكس حق مزاحمت و منع ديگري را در اين كار ندادم. من اجازه ندادم هيچ خانهاي خراب شود و دارايي هيچكس از او گرفته شود. خداي بزرگ همه اين توفيقات را به من داد. از بابل گرفته تا آسور، شوش، آكاد و فرازفرات. خواست من اين بود كه همه پرستشگاههاي اديان مختلف از نو رونق گيرد و به آنها كه خانههايشان خراب شده بود كمك كردم كه خانه هايشان را از نو بسازند. من آشتي و آرامش را به همه ارمغان دادم.»
7-19- يكي از ويژگيهاي زيستن طبق قانون اَشا، كوشش پويا در راه پيشرفت و رسيدن به رسايي است. تنبلي، اهريمني و ناپسند است. خرداَهورايي، راستي و توان اخلاقي، از آنِ كساني است كه براي آباداني جهان كار ميكنند. در همهي كوششها بايد دلها را از دشمني، خشم و دروغ به دور نگاهداشت و راستي و مهر را گسترش داد. گاتها سفارش ميكنند كه نيكان بايد با هم يگانه شوند، و راهبراني برگزينند كه در اَشا پايدار باشند، با دانايي كار كنند، و در راه تازه كردن جهان، گام بردارند.
دين زرتشت با رهبانيت و ترك دنيا، ازدواج نكردن و رياضت، مخالف است. آرمان زندگي شادي و خوشبختي است كه با كوشش در اين جهان، با رسايي مينويي (كمال معنوي)، از راه سازندگي و دهشمندي به دست ميآيد. براي شادي بايد كوشيد تا برابر با قانون اَشا، بين تن و روان از يك سو و بين فرد و اجتماع از سوي ديگر هم آهنگي به وجود آورد.
7-20- دين زرتشت روي سه هويت فردي، هويتديني، و هويتاجتماعي، تكيه دارد. هر زرتشتي، در نماز روزانه براي رئيس و افراد خانواده نمانا ( NEMANA )؛ دهويسْ ( VIS )؛ قبيلهزَنتو ( ZANTU )؛ سرزمين يا كشور دَهيو ( DAHYU )؛ و رهبران پاك و راست رَتو ( RATU )؛ و همه نياكان اشوان دعا ميكند. خوشبختي «اوستا» براي كساني است كه به گروه اشوان ميپيوندند.
زندگي جايگاه نبرد خوبي و بدي است و اشوان بايد براي نيكويي و اشوايي كوشش و مبارزه كنند. دين زرتشت «مبارزهجويي اخلاقي» را سفارش و «مبارزهجويي بدني» را محكوم ميكند. در اين مبارزه هيچگاه نبايد دين راستي را كتمان كرد حتي اگر، خطر نابودي وجود داشته باشد. مبارزه اخلاقي، نخست بايد در درون انسان صورت گيرد. پس از پيروزي انسان بر نفس بدي، براي راهنمايي ديگران ميتوان اقدام كرد. خودسازي مقدم بر جامعهسازي است.
7-21- وسواس ايرانيان زرتشتي در پاك نگاهداشتن آب، خاك، هوا و آتش، زبانزد يونانيان بوده است. هرودوت و گزنفون درباره آن قلمفرسايي كرده و نوشتهاند كه ايرانيان هيچ چيز آلوده و كثيفي را در آب نميريزند و در پاك نگاهداشتن خاك و زمين مراقبت ميكنند.
دوئاليسم زرتشتي 7-22- در فلسفه، اصطلاح دوگانگي در مورد چندي به كار برده ميشود. معمولترين آن، دوگانگي روان و بدن يا انديشه و مادّه است. آنان كه باور دارند كه ماده و انديشه يا تن و روان، دو چيز كاملاً مختلفاند، از اين بابت دوگانهگرا هستند و آنان كه معتقدند، تنها ماده، يا تنها روان (ايده يا انديشه) هستي دارد، يگانهگرا هستند. اين دو دستگي كهن است و انسانهاي نخستين هم به بودن چيزهايي ناديدني باور داشتند و معتقد بودند كه با مردنِ بدن، روان (عنصر ناديدني) باقي ميماند (جمعي هم باور داشتند كه روان روزي برميگردد) و از اينرو، پرستش روانهاي نياكان در زمان باستان، در بين اقوام مختلف، چشمگير بود. اشوزرتشت در گاتها از چيزهاي ناديدني ( مينوي يا مِنُگ ) و ديدني (ماده يا گَئتي) سخن گفت. او همچنين در روان آدمي (اوروان) و تن (تنو) را شناسايي كرد. از اينرو در دين زرتشت، به ظاهر دوگانگي از اين نوع پذيرفته شده است؛ ولي اگر به درستي بنگريم، اشوزرتشت در عين تميز «روان» از «تن» آنها را به هم در آميخته ميبيند. روان و تن در تظاهر خارجي روي يكديگر آن چنان تأثير دارند كه از هم جدا شدني نيستند. تنها پس از فساد تن است كه روان باقي ميماند و از تن جدا ميشود.
7-23- فيثاغورس كه پيش از افلاطون ميزيسته است و نويسندگان كلاسيك يونان، او را شاگرد زرتشت (احياناً شاگرد مكتب زرتشت!) دانستهاند، از ديدگاه دو گانگي روان و تن و نيز تناسخ روان، جانبداري ميكرد. افلاطون كه بيگمان با مكتب زرتشت آشنايي داشته است، از چيزهاي ناديدني مُثُل يا ايدهها و ماده صحبت ميكند. جهان ماده با حواس، قابل درك است ولي جهان ايده با حواس، شناختني نيست. در سده هفدهم دِكارت نظريه دوگانگي سوژه واوبژه را معرفي كرد و هگل از تزها و آنتي تزها سخن گفت.
7-24- در ارتباط با فلسفه دو گانگي گاتها توماس هايد نخستين كسي بود كه اين اصطلاح دوگانگي اخلاقي ( Moral dualism ) ( مَنِشي ) را به كار برد. بعداً كريستين وُلف آن را در بحث متافيزيك وارد كرد (نگاه كنيد به Interrelations of Iranian Dualism نوشته Oxloby Willard Gordon. در Iranian Civilization and Culture ويراستگر Charles Adams سال 1972 صفحه 60). در واقع دو گانگي موجود در فلسفه زرتشتي به دوگونه تفسير ميشود: دوگانگي اخلاقي و دوگانگي متافيزيكي (آفرينشي).
7-25- پيروان مكتب دوگانگي اخلاقي ميگويند: در گاتها، از يك نظام انديشهاي گفتگو ميكند كه در آن خوب و بد، با يكديگر در جگند. دوگانگي، يك پديده فكري و يك الگوي رفتاري است كه نخست در انديشه و سپس در گفتار و كردار آدمي نمودار ميشود. ولي پيروان مكتب دوگانگي آفرينشي برآنند كه اين بند از يك نظام آفرينشي سخن ميگويند كه در آن دو نيرو و يا روان ازلي، خوبي و بدي را به وجود ميآورند و رو در رويي و جنگ بين آفريدگان (مخلوقات) آنها است. تفاوت دو مكتب، اساسي و وابسته به آغاز، نهاد، و اهميت اهريمن در اداره جهان است. يكي به وجود يك هستي ازلي و ديگري به دو هستي ازلي باور دارد؛ يكي دوگانگي را تضاد اخلاقي و ديگري آن را و ديگري متضاد خلقي ميداند؛ يكي اهريمن را پديده انديشهاي و الگوي رفتاري آدمي و ديگري يك واقعيت خارجي و مستقلي از انسان ميداند؛ يكي ديناميسم پيشرفت دنيا را خواست اهورايي و عملكرد قانون اَشا و ديگري نتيجه برخورد دو مديريت همزمان اورمزد و اهريمن ميشمارد.بنابراين تفاوتهاي دو مكتب بيش از آن است كه در نگاه اول به چشم ميخورد!
براهين پيروان مكتب دوگرايي اخلاقي
7-26- پيروان نظريه دوگانگي اخلاقي (منشي) اين گونه استدلال ميكنند:
1- در دين زرتشت، آفرينش آغازي ندارد. آفرينش هميشه با اهورامزدا و در اهورامزدا بوده است. بنابراين آغاز بند 3 از يسنا 30 گاتها را، آغاز آفرينش دانستن، خلاف روح و فلسفه آفرينش در گاتهاست.
2- زمان «افعال» در اين بند زمان آينده (مضارع) است. بنابراين، ناظر به پيدايش هر انساني در هر زمان است و نه معطوف به پيدايش يا خلق نخستين انسان.
3- اهورامزدا «هستي» بدون آغاز و تغييرناپذير است و فروزههاي او از جمله آفرينش هميشه با او بوده است. به عبارت ديگر زماني كه هستي بود «ناهستي» نبود.و ناهستي چيزي جز «نبودن هستي در تظاهر خارجي هستها» نيست و بنابراين يك مفهوم ذهني است كه واقعي است ولي هستي ندارد. بنابراين واژهاي آغاز، در اين بند و پيدايش «نازندگي» اشاره به هنگامي است كه در جريان پويايي آفرينش، هستي تظاهر خارجي پيدا كرده و با آن ناهستي پديد آمده است. هر آينه تظاهر خارجي هستي از راه سپنتامينيو هميشه بوده است پديده انگرهمينيو هم هميشه بوده است ولي نه به عنوان هستي در برابر اهورامزدا بلكه به عنوان نبودن آن چيزهايي كه از سپنتامينيو تظاهر خارجي يافته است. از اينرو انگرهمينيويا اهريمن (اگر منظور اين بند باشد) در برابر اهورامزدا يا اورمزد نيست. در بحث دومينيو در گاتها، سخن از گوهر مابعدالطبيعه نيست، بلكه گفت و گو از دو گوهر همزاد در جهانذهني و در عالم تصور است.
4- «مينيو» مشتق از واژه « مَنَ » به معناي انديشه است و «مينيو» حتي اگر به معناي «روان» باشد، آن چنان رواني است كه با انديشه در هم بافته شده است. بنابراين مينيو همان روان يا نيرويي است كه به انديشه جهت ميدهد و از درون انديشه برميخيزد و نه از خارج آن.
5- به كار رفتن واژههاي «بد» و «به» يك عمل مقايسهاي است مطلق نميتواند باشد. فروزههاي اهورامزدا مطلقاندو اهريمن چون ناهستي است واقعيت دارد ولي اصالت نميتواند داشته باشد از اينرو تظاهر خوب و بد دو پديده نسبي هستند.
6- دو مينيو دو روش انديشيدن است. آزادي گزينش و اخبار ايجاب ميكند كه روشهاي مختلفي (دست كم دو روش كاملاً مخالف يا دو قطب مخالف) وجود داشته باشد كه انسان يكي را انتخاب كند. اين دو روش انديشيدن مربوط به آزادي گزينش است و اشوزرتشت هم درست پس از آنكه مردم را به شنيدن سخنانش فراميخواند، به آنان سفارش ميكند كه گفتههاي او را با خرد بسنجند و بين خوب و بد يكي را انتخاب كنند در اينجاست كه او از دو مينيو صحبت ميكند.
7- تظاهر خارجي آفرينش، مستلزم تضاد و تظاهر آن تضاد است. در جهان نسبيت، بدون تاريكي روشنايي؛ بدون بدي خوبي؛ و بدون مرگ زندگي، محسوس نيست. در اين بخش گفت و گو از زندگي و نازندگي - خوبي و ناخوبي و سپنتامينيو و انگرهمينيو است. سپنتامينيو كه فروزهي سازندگي و دهشمندي اهورامزدا است، هستي، زندگي و خوبي را ميدهد. اين نعمتها در تظاهر خارجي خود، ضدّي هم خواهند داشت، (تز و آنتي تز). جالب است كه در اين بند گاتها آمده است كه از برخورد دو مينيو، زندگي و نازندگي پديد ميآيد. نازندنگي (عدم زندگي) در جهان نسبيها واقعيت دارد ولي در جهان مطلق اصالتي ندارد. به عبارت ديگر: نازندگي «هستي» نيست، «ناهستي» يعني نبودن هستي است و برحسب تعريف هست نيست.
8- واژه اهريمن در اوستاي جوانتر به جاي انگرهمينيو آمده است. در گاتها، انگرهمينيو يعني انديشه و منش بد در برابر سپنتامينيو يعني انديشهي نيك و افراينده قرار گرفته است، و اين تنها در عالم نسبي است. در جهان مطلق اهورامزدا با سپنتامينيو يكي است و مخالفتي در برابر آنها نيست.
براهين پيروان مكتب دوگرايي آفرينش
7-27- در برابر اين دلايل پيروان مكتب «دوگانگي آفرينش» چنين استدلال ميكنند:
1- آغاز بند مربوطه، اشاره به «آغاز» آفرينش است. در پارهاي از ادبيات ديني كه سدهها پس از زرتشت نوشته شده است و به ويژه در كتابهاي ونديداد و بندهِش بخشهايي است كه نظريه دوگانگي آفرينشي را تقويت ميكند. در اين كتابها تأييد شده است كه در دين زرتشت، اورمزد، آفريننده خوبي است و اهريمن توليدكننده بديها. در عين حال گفته شده است كه اهريمن پديده نيست، اصالت دارد. اهريمن مانند اورمزد ازلي است. منتهي اورمزد، همه داناست ولي اهريمن همه جهل است. از اينرو، اهريمن در آغاز از وجود اورمزد خبر نداشت. ولي، اورمزد دانا بود و از وجود اهريمن آگاه بود. هنگامي كه اورمزد به آفرينش دست زد، تازه اهريمن به وجود اورمزد پي برد. هرچه اورمزد خلق كرد، ايمن مخالف آن را به وجود آورد تا اثر كار اورمزد را خنثي كند. مثلاً وقتي اورمزد فراواني آفريد، اهريمن قحطي توليد كرد و هنگامي كه اورمزد تندرستي آفريد، اهريمن، بيماري توليد كرد. هنگامي كه اورمزد آدمي را با فروزههاي اخلاقي خودش خلق كرد، اهريمن نتوانست همتاي او را پديد آورد. از اينرو كوشش كرد تا آدمي را از راه راست به در بَرَد.
2- در اين كتابها پذيرفتهاند كه اهورامزدا خداي خوبي و سازندگي است. او بدي و شيطان را خلق نكرده است و ويرانيها از او نيست. همچنين حيوانات آزاردهنده مثل مار و عقرب كه در كتب پهلوي خْرَفستارْ خوانده شدهاند، بنا به تعريف نميتوانند آفرينش اهورامزدا باشند. و چون نميتوانند خود به خود پديد آمده باشند پس بايد ساخته اهريمن باشند.
3- در آغاز خداوند براي سه هزار سال به تنهايي جهان فَرَوَشي (جهان مُثُل) را اداره ميكرد. در آغاز سه هزار سال دوم خداوند به آفرينش دست زد (جهان مُثُل تجسم خارجي يافت)، اهريمن هم كمكم متوجه شد و در پايانين روزهاي آن دوره همتاهاي مخالف آن موجودات را آفريد. در سه هزار سال سوم جنگ بين نيروهاي اهريمن و اورمزد در جريان است و بالاخره سه هزاره چهارم با پيروزي نهايي اورمزد بر اهريمن اين دوران هستي به پايان ميرسد، يا اهريمن نابود ميشود و يا آنكه اهريمن به سردابه تاريكي كه مأواي اوليهاش در بن زمين بود باز ميگردد. در اين نوشته پذيرفتهاند كه ابديت از آن اورمزد و نيروهاي نيكي است.
7-28- نبايد فراموش كرد كه از جهت اخلاقي علمي، پيروي از مكتب «دوگانگي اخلاقي» و «دوگانگي آفرينشي» به يك نتيجه ميرسد: هر دو مكتب، نيك انديشي، نيك گفتاري و نيك كرداري را سفارش ميكنند. هر دو مكتب باور دارند كه سرانجام نيكي بر بدي چيره ميشود. هر دو مكتب به تازهشدن جهان، پيشرفت و رسايي آن باور دارند. هر دو مكتب اهورامزدا را سازنده و آفريينده خوبيها و پاك از بديها ميدانند. بنابراين با وجود تفاوت ماهوي بين آن دو نتيجه علمي آنان يكي است و هر دو ديدگاه (نظرها) اهريمن يا ابليس را غير ابدي و فاني ميدانند. تفاوت عمده آنها در اين است كه، مكتب آفرينشي، اهريمن اصالت وجود قائل ميشود و بديها را آفريده اهريمن ميداند در حالي كه مكتب منشي (دوگانگي اخلاقي)، آن را به حساب گزينش بد آدمي ميگذارد. همچنين اين عقيده مسيحيان كه آدمي با گناه متولد ميشود، گناهي كه پدر آدم مرتكب شده و از بهشت رانده شد، در دين زرتشت نيست.
پيروزي نهايي خوبي بر بدي نزد زرتشت
7-29- آيا فراگرد آفرينش پاياني دارد؟ آيا كوششهاي اشوان در راه پيشرفت و سازندگي جهان به جايي ميرسد؟ آيا پيشرفت آدمي سرانجامي ميشناسد؟ بنا به نوشته گاتها، پاياني براي آفرينش نيست. همانگونه كه آغازي نداشته است. اهورامزدا هميشگي است و فروزههاي او از جهت چوني (كيفي) هم دگرگوني ناپذيرند و از جهت چندي (كمي) افزاينده. آفرينش يكي از آن فروزههاست. در بين فروزههاي برگزيده اهورامزدا، تنها سپنتامينيو هميشه افزاينده، هميشه سازنده و هميشه آفريننده است. و سپنتاآرميتي هميشه آرامي بخش و هميشه مهروز است. اَشا دگرگونيناپذير است. بنابراين راستي پاياني ندارد. هر آنچه در حالت بيكراني است و تابع زمان و فضا نيست.
7-30- گاتها، اشاره به پايان زمان دارد. پايان زمان، سرانجام يك دوره (سيكل) آفرينش و ادامه آن بيرون از زمان و يا در بيابعادي است. پايان زمان نقطه عطفي است كه پيروزي اشوان را در رسيدن به هدفشان - برقراري زندگاني بدون ناسازگاري، بدون دوگانگي، بدون خشم، بدون دروغ و بدون بدي و بدون اندوه و شكست - نشان ميدهد، پيروزي كه نتيجه كوششهاي تكي (فردي) و گروهي (جمعي) نيكان است. آن نقطه عطف، اوج فراگرد طولاني و تدريجي پيشرفت كيفي و كمي به سوي كمال (هَاُروَتات) است كه آفرينش آدميان را وارد مرحله جاوداني (امرتات) ميكند. پيش از آن، نيكان منفرداً در نتيجه نيكي (آشوييشان) به سرمنزل روشنايي بيكران ميپيوستند. در اين نقطه زماني، همه دسته جمعي، جزو آن روشنايي ميشوند. اين است مفهوم تازه شدن جهاني. بعضي تازهشدن جهان (فرش كرت) زرتشتي را با رستاخيز در مسيحيت و اسلام برابر ميدانند.
7-31- گاتها، پيروزي نهايي خوبي بر بدي را، نويد ميدهد. اين پيروزي، در پايان زمان خواهد بود. زماني كه با پيشرفت كامل دورهكنوني آفرينش، دوره ديگري آغاز ميگردد.
«اميد» در گرداندن آدميان به سوي نيكويي و راستكاري كاربرد فراوان دارد، اميد زيباست.
باور به پيروزي نهايي خوبي بر بدي مذهب زرتشت در ساير مذاهب نيز وجود دارد. گفته شده است كه، نظريه پايان روزهاي ايزا و دانيل در دين يهود همان نويد به پيروزي نهايي خوبي بر بدي در مذهب زرتشت است.
اصل پيروزي نهايي خوبي بر بدي - كه با اصول اَشا و دوگانگي ارتباط دارد، د راوستاي بعدي و در كتب پهلوي، بدون استثنا آمده است. در نامههاي پهلوي، به سنت معمولي كه به اهريمن و ديوان، شخصيت خارجي ميدهند، از جنگ بين فرشتگان (امشا سپنتا و ايزدان) با همتاهاي اهريمني آنها گفت و گو شده و آمده است كه، در آخر دوره، تمام نيروهاي اهريمن، شكست خورده و نابود ميشوند و خود اهريمن، يا كشته شده و يا به ته مغاك تاريكي كه پيشتر در آنجا بوده برميگردد و جهان از بدي دوگانگي و ابليس آسوده ميشود.
چند گفتار از زرتشت
يسنا 45 بند (2)
من از اين دو نيروي معنوي سخن خواهم گفت كه در آغاز هستي، آن يك كه سپنتا بود به آن ديگري كه بد بود چنين گفت: نه انديشههاي ما، نه آموزش ما، نه خواهندگي ما، نه باورهاي ما، نه گفتار ما، و نه كردار ما، نه دانستگي ما، نه روان ما هيچ يك با يكديگر يگانگي ندارد.
يسنا 30 بند (3)
در آغاز دو معنا بودند كه آنها را توأمان ميشناسند و يكي نيك و ديگري بد است، در انديشه، در گفتار و در كردار.
از ميان اين دو معنا، دانايان، نيكي را برميگزينند، نه نادانان
بند (4)
آنگاه كه اين دو معنا به هم رسيدند.
در آغاز، زندگي و نه - زندگي را به راه انداختند.
باشد كه بدترين هستي، در فرجام، از آنِ پيروان دروغ باشد، و براي راستان، بهترين انديشه
بند (5)
از ميان اين دو معنا، دروغ، كردن بدترين چيزها را برگزيد ولي معناي قدسي، سپنتامينيو، در كسوت استوارترين آسمانها با راستي يك شد و همهي كساني كه از خشنود ساختن اهورامزدا شاد ميشوند، چنين كردند.
بند (6)
ديوان (خدايان بيگانگان) نيز، از ميان دو معنا گزينش درست نكردند، زيرا آنگاه كه در آستانهي شك بودند اهريمن به آنان نزديك شد و بدينسان بدترين انديشه را برگزيدند و با خشم هم دست شدند و زندگي انسان را تباه كردند.
يسنا 31 بند(11)
از آغاز، اي مزدا، كه تو با انديشهات براي ما
از آن زمان كه روان زندگاني را كالبد بخشيدي، تنها، دانستگيها و نيروهاي انديشه را به وجود آوردي،
از آن زمان كه كردارها و پندارها را آفريدي تا انسان آزادانه بخواهد.
7-32- با آگاهي بر پيروزي نهايي خوبي بر بدي، آدمي در همه مراحل زندگي بايد با رايزني خرد از راستي و داد (اَشا) پيروي كرده، با مهر و دوستي و فروتني (آرميتي) به هم نوع خود، بدون چشم داشت پاداش خدمت كند تا نيروي اهورايي ( خشترا ) در روانش توان گيرد و به خودشناسي و رسايي ( هَاُروَتات ) برسد و از آن پس زندگاني جاوداني ( امرتات ) يابد و در منزل روشنايي بيكران، خرد بيپايان، و راستي مطلق در آرامش و شاديهستي يابد.
بر گرفته از تارنگارhttp://www.iptra.ir/vdcit1v3aaz.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر