به نام اهورا مزدا

همت وهوخت وهورشت اندیشه نیک ،گفتار نیک وکردار نیک

۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

زردتشت از دیدگاه آیینهای دیگر


دین زرتشت چند فرقه دارد؟
در مجله صباح مي خوانيم زرتشت بنيان گذار آيين مجوس نبوده و اين آيين توسط پيامبر ديگري تبليغ شده است. به تعبير ديگر، آيين مجوس، پيامبري غير از زرتشت و كتابي غير از اوستا داشته است و دو آيين مجوس و زرتشت مترادف هم نيستند.
مترادف نبودن مجوس و زرتشت در ديگر منابع نيز پذيرفته شده است چنانكه مؤلف تاج العروس مي نويسد:
مجوس بر وزن صبور مردي بود با گوش هاي كوچك كه براي ملت مجوس ديني وضع كرد و مردم را به آن فراخواند، و مجوس غير از زردشت است. زيرا زردشت بعد از ابراهيم بوده در صورتي كه مجوس دين قديم است و زردشت بعدها آن را تجديد كرده و تغييراتي در آن داده است. كلمه مجوس معرب منج گوش است.
بسياري از مردم دين زرتشت را با ساير اديان ايران باستان اشتباه مي گيرند و اين در حالي است كه مي توان اديان باستان را به دو گروه و يا بهتر بگوييم به دو دين دسته بندي كرد: 1. ثنويه 2. مجوسيت. كه اين دو دين باستان داراي شعب و فرقه هايي است كه به عنوان مثال از شعبات و فرقه هاي ثنويه مي توان به 1. مانويه 2. مزدكيه 3. ديصانيه 4. مرقوينه 5. كينويه اشاره كرد و از فرق و شعبات دين مجوسيت مي توان به: 1.كيومرثيه 2. زروانيه 3. مسخيه 4. زرادشتيه به شرح زير اشاره كرد.
كيومرثيه: اين فرقه از مذاهب قديم ايران است كه به اصحاب كيومرث معروفند و به دو اصل يزدان و اهرمن معتقدند و مي گويند: يزدان ازلي قديم و اهرمن محدث و مخلوق است و سبب خلق اهريمن اين است كه يزدان با خود فكر كرد كه اگر مرا منازعي (دشمني) بود چگونه بود؟ پس از اين فكر ظلمت به وجود آمد و اهرمن ناميده شد. و به شر و فتنه و فساد و فسق و ضرر و اضرار سرشته شده بود و بر نور خروج كرد و با او در سرشت و كردار مخالف بود؛ جنگي ميان سپاه روشني و سپاه ظلمت در گرفت، پس از فرشتگان ميانجي گري كردند، پس يزدان و اهرمن مصالحه كردند بر اين كه عالم سفلي براي هفت هزار سال به تمامي در اختيار اهرمن باشد، سپس آن را رها سازد و به روشني واگذار كند. و اهرمن همه كساني را كه پيش از صلح وجود داشتند، نابود و هلاك كرد سپس مردي كه كيومرث و حيواني كه گاو ناميده مي شدند، را كشت؛ از محل فروافتادن مرد ريواسي رست و از اصل ريواس مردي كه مشي و زني كه مشيانه ناميده مي شدند، خارج شدند و آن دو والدين بشر هستند. و از جاي افتادن گاو، گوسفندان و ساير حيوانات رستند. و انسانها را در حالي كه روح بودند و جسم نداشتند يزدان مخير كرد ميان اين كه آنها را از جهان اهريمن بيرون ببرد و اين كه بدانها تن بپوشاند و با اهريمن جنگ كنند. پس آنها پوشيدن تن و جنگ با اهريمن را برگزيدند، بدين شرط كه آنها را از طرف روشني ياوري و پيروزي بر سپاهيان اهريمن نيك و فرجامي باشد و هنگام پيروزي بر اهريمن و نابود كردن سپاهيان او رستاخيزي باشد پس آنچه در پيش گفتيم سبب آميختگي است و اين سبب رهايي روشني از تاريكي است.
2. زروانيان: اين فرقه از مجوسيان زمان را زروان مي نامند كه منشاء هستي است. و معتقدند كه زروان براي مدت هزار سال قرباني كرد كه صاحب فرزند شود. در اين هنگام شك كرد كه آيا قرباني كردن سودي دارد يا ندارد. همين باعث شد كه خودش يا زنش (بنا به روايات مختلف) صاحب دو فرزند شود: هرمز و اهريمن، هرمز بابت قرباني كردنش و اهريمن بابت شك كردنش. از اين زمان نبردي به مدت دوازده هزار سال ميان هرمز و اهريمن در مي گيرد دوازده هزار سال به چهار دوره سه هزار ساله تقسيم مي شود در سه هزار سال نخست هرمز آفريده هاي خود را به صورت مينوي؛ يعني بدون جسم، مي آفريند در آغاز سه هزار سال دوم اهريمن حمله مي كند؛ ولي شكست مي خورد و در تمام مدت سه هزار سال دوم اهريمن آفريده هاي خود را مي آفريند در اين دوره هرمز آفريده هاي مادي را مي آفريند در سه هزار سال سوم اهريمن آفريده هاي خود را با آفريده هاي هرمز مخلوط مي كند در آغاز سه هزار ساله چهارم زردشت متولد مي شود و دين زردشتي را مي آورد در پايان سه هزار سال چهارم اهريمن ناكار مي شود و هرمز و آفريده هاي او براي هميشه از دست اهريمن رها مي شوند.

مسخيه: متأسفانه هر چه گشتيم نتوانستيم مطلبي در رابطه با آرا و عقايد اين فرقه پيدا كنيم.
زرداشتيه: پيروان زرتشت را نامند كه نام پدرش پوروشسب يعني دارنده اسب پير، نام مادرش دغدو يعني دوشنده گاو ماده و نام خاندان وي سپيتمه يعني سپيد نژاد بود. معروف آن است كه وي ايراني و اهل آذربايجان بوده است و محل برانگيختگي او را كوهي نزديك درياچه اروميه مي دانند.
درباره زمان زردشت نيز اختلاف است و زمان وي حتي به 6000 سال قبل از ميلاد نيز برده شده است. امّا بر اساس نظريه مشهور، وي در سال 660 قبل از ميلاد به دنيا آمد و در سال 630 قبل از ميلاد (در سن 30 سالگي) به پيامبري مبعوث شد. وي در سال 583 ق . م در سن 77 سالگي در آتشكده اي در بلخ (افغانستان) توسط لشكر قومي مهاجم به قتل رسيد. در آيين زردشت سه اصل عملي گفتار نيك، پندار نيك، كردار نيك وجود دارد. احترام به آتش به عنوان يكي از مظاهر خداي روشنايي و افروخته نگه داشتن آن و انجام مراسمي خاص در اطراف آن در معابدي به نام آتشكده مشخصترين ويژگي اين آيين است. همچنين آباداني، كشاورزي دامداري و شهرنشيني مورد ستايش قرار گرفته است. احترام به حيوانات، مخصوصاً سگ و گاو، خوشرفتاري با مردم نيز جايگاهي ويژه دارد. همچنين برخي از آداب و رسوم سرزمين ما از قبيل مراسم چهارشنبه سوري و سوگند خوردن به روشنايي چراغ و چيزهاي ديگر با تعاليم زردشتي ارتباط دارد.
كتاب آسماني زردشتيان اوستا نام دارد كه به معناي اساس و بنيان و متن است. اين كتاب به خط و زبان اوستايي نوشته شده است كه به ايران باستان تعلق دارد و با زبان پهلوي و سانسكريت همريشه است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1.آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي.
2. تاريخ اديان و مذاهب جهان، عبدالله مبلغي.
3.دين ها و كيشهاي ايراني.
4. مجله صباح شماره 8 ـ 7، مقاله زرتشت، رسول رضوي
پاسخ : دین زرتشت چیست؟

زردتشت از دیدگاه آیینهای دیگر


از دیدگاه اسلام


از آنجا که اسلام، صریحاً ایمان به پیامبران گذشته را همردیف به پیامبر اسلام اعلام کرده است[۷۳]، زرتشت هم یک پیامبر الهی شناخته شدهاست. چنان که در قرآن سورهٔ حج آیهٔ ۱۷، زرتشتیان را مجوس نامیدهاست و در ردیف پیروان ادیان آسمانی آوردهاست.[۷۴]




مسلما کسانی که ایمان آورده‏اند، و یهود و صابئان و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می‏کند، خداوند بر هر چیز گواه است.





در قرآن کلمهٔ مجوس به عنوان یک دین ذکر شدهاست. همچنین در برخی احادیث اسلامی از زرادشت به عنوان پیامبر مجوس نام برده شدهاست.[۷۵] بنابر این، از دیدگاه اسلام، زرتشت پیامبری از جانب خداوند است که دارای کتاب آسمانی بودهاست.[۷۶] زرتشت نیز خود را پیامبر دانستهاست، آنجا که میگوید: «اهورامزدا، مرا برای راهنمایی در این جهان برانگیخت؛ و من از برای رسالت خویش، از منش پاک تعلیم یافتم.»[۷۷] مسلمانان باور دارند که آموزههای اصیل زرتشت به مرور زمان دستخوش تحریف شد و توحید زرتشت به شرک تبدیل گشت، دستورات آن از خرافات و اباطیل پر شد و در مسیر سود طبقات حاکم جامعه قرار گرفت.[۷۸] این افراد آیه ۲۹ سورهٔ توبه را گواه بر این امر میدانند.

برخی مفسرین همانند ابن کثیر آیین زرتشت را در زمره کفار دانستهاند[۷۹]، و این اعتقاد امروزه در میان برخی از مسلمین کماکان برقرار است.[۸۰]

از دیدگاه آیین مانی آیین مانی زردتشت را از سیر پیامبرانی مانند بودا و عیسی میدانست که مانی در قله آن بود.دوگانهانگاری اخلاقی زردتشت که جهان را در جنگی حماسی بین نیروهای پلید و نیک میدید به آیین مانی نیز راه یافتهاست.آیین مانی عناصر دیگری را نیز از مزدیسنا قرض گرفتهاست هر چند بیشتر آنها یا از تعلیمات خود زردتشت نیستند یا کاربرد آنها در آیین مانی بسیار متفاوت با کاربرد آنها در مزدیسنا است.[۸۱][۸۲]





کمی از مانی (پیامبر ایرانی) بدانیم....
مشهور است که مانی بن فاتک بسال 215 میلادی در قریه ای در مرکز ولایت میشان (ناحیه بابل) در میان رودان زاده شد. پدرش فاتک نام داشت، او را از مردمان ناحیه همدان دانسته اند این نکته نیز در خور یادآوری است که در تاریخ یعقوبی مانی پسر حماد دانسته شده است.همچنین در تورات،شهر همدان و نیز کاخ پادشاهی آن بنام احمتا خوانده شده است...، گویند که مادرش از زنان طایفه مغتسله، یکی از فرق گنوستیک بوده که در آن تاریخ در نواحی میان فرات و دجله ساکن بودند .گفته میشود که مانی به مانند جامعه پیرامون خود در دوران نوجوانی کیش مغتسله داشت،او در کتاب کفالیه از مکاشفاتی که به وی دست داده سخن می گوید و از ملکی بنام صاحب و قرین اسرار عالم، که حقایق الهی را به عرضه کرده است پس آنگاه سفری به هند کرده و به دعوت پرداخته، آنچه مشهود است کنکاش در سلوک فکری ادیان آن دیار که روحی ریاضت محور و انزوا طلب دارند او را تحت تاثیر آن اندیشه ها قرار داده و طبع صوفیگری را در افکار او بیشتر شعله ور گردانیده(در ارژنگ مانی نگاشته های بسیاری هست و این نکته را مطرح می کند که مانی زمانی که به هند ميرود به شاگردی کيدوی جادوگر در می آيدعلم طب را نيز ازاو می آموزدو به همراه او به ايران برميگردد)، مانی پس از مراجعت به ایران خود را فارقلیط که عیسی ظهور او را خبر داده بود میخواند.مانی از راه مسلک گنوستیکی ابن دیصان، سنن و روایات عیسی را پذیرفته و بر شدت ثنویت آن افزوده بود.افکار وی از نفوذ مرقیون و گنوستیک های دیگر نیز برکنار نمانده بود، در افکار او حتی میتوان لایه هائی از آثار فلسفه یونانی عامیانه آن زمان را هم مشاهده کرد، ولی این آرا و افکار هم میبایست بوسیله عیسویان گنوستیک به او رسیده باشد، مانی را میتوان بنوعی آخرین نماینده یونانیت بابلی دانست که در اصول با تمدن یونانی سوریه و مصر هم زمان خود فرقی نداشته است، مانی در سروده ای به زبان پهلوی اشکانی می گوید: من از بابل زمین آمده ام تا ندای دعوت را در همه جهان پراکنده کنم.
..



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر