به نام اهورا مزدا

همت وهوخت وهورشت اندیشه نیک ،گفتار نیک وکردار نیک

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

نيكي در دين زرتشت

 
نيكي كه واژه اوستايي آن «هو» است از صفاتي به شمار مي*رود كه در سراسر فرهنگ ديني ستوده شده و داراي چنان پايگاهي است كه در توصيف از اهورامزدا بارها چنين گفته شده «اهورامزدا سرچشمه نيكي است. در *يسناي هات ١٢بند-١ چنين آمده: «من اهورامزدا را آفريننده*ي همه چيز مي*دانم و استوارم بر اينكه او نيكي و راستي است، مقدس است، فروغمند است، دانا و تواناست، همه نيكي*ها از اوست، هنجار (نظام) هستي كه در سراسر گيتي ديده مي*شود، از او به وجود آمده است و كرات درخشنده از فروغ بي*پايان او درخشانند.
همچنين در بسياري از بندهاي گاتها اهورامزدا را سرچشمه منش نيك و نيكي خوانده و به هنگام ستايش از اهورامزدا تصريح شده است كه با انديشه*نيك، گفتارنيك، و كردارنيك اهورامزدا را پرستش مي*كنيم و نماز مي*بريم. اما نيكي در اين فرهنگ به هنگامي سزاوار ستايش دانسته شده است كه براي ديگران هم بهره نيك داشته باشد و شخصيتي نيكوكار خوانده مي*شود كه نتيجه كار و رفتار آن كس در راه بهره بخشي به ديگران باشد.
در اين باره در نيايش همازور دهمان همه*جا به نيكي و به نيكوكاري تاكيد شده است و مي*افزايد: همه نيكوان هميار و يگانه باشيد، فزون توانا باد نيك انديش، و داناي راد نيكخواه، فزون توانا باد نيك منشان جهان و زندگي شان دراز باد مردمان نيك و نيك رسان، فزون توانا باد نيكويي در گيتي و مينو، درود و نيايش فراوان باد بر نيكوكاران و كارنيك و دهش نيك اشوداد كه در هفت كشور زمين باشد، شادي و آرامش در زندگاني پر از آسايش بهره كسي است كه در انديشه*نيك و در گفتار و كردارنيك و نيكي*اش به همه رساد. از آسمان نيك باراد. از زمين نيك روياد و نيكان و مردمان از آن بهره*مند شوند. بد انديشان از آن بهره نيابند، مگر نيكوكار شوند. اي اهورا نيايش ما را بپذير، باشد كه از زمره نيكان باشيم.
ديرزيويم- درست زيويم- شادزيويم- كامروا زيويم – گيتيمان به كام تن باد و مينومان به كام روان – از نيكان و نيكوكاران و هميار با همه پاكان باشيم.
از اين جهت است كه در اين فرهنگ تنها نيك بودن بسنده نيست؛ بلكه بايد اين نيكي پرتوافكن بر ديگران باشد و ديگران هم از نيكي بهره برگيرند. در اين آموزش*ها بهترين نماز و نيايش هنگامي پذيراي درگاه اهورامزدا است كه همراه با نيكي و نيكوكاري نسبت به خود و ديگران باشد. در يسنا ٢٩ بند ٤ در تقرب به اهورامزدا چنين آمده است: «اي اهورامزدا با انديشه*نيك و گفتارنيك و كردار راست و با نيكوكاري و پرهيزگاري مي*خواهيم به آستان تو نزديك شويم و به تو رسيم.» بنابراين همان*طور كه در پيش گفته شد در فرهنگ زرتشتي نيكي آنگاه ستوده مي*شود كه براي خود و ديگران نيكي به بار آورد و سود و بهره نيك داشته باشد.
در اينجا در خوربازگويي است كه واژه «هو» همان*گونه كه در اوستا نيك و نيكي معني مي*دهد، در فرهنگ عرفاني نيز واژه «هو» در سرلوحه*ي گفتارها و نوشته*ها جاي گرفته است بسياري از اشعار و سروده*ها با اين كلمه آغاز و جاي الله و خدا و در رديف حق آورده مي*شود آن چنان كه در ترجيع*بند عزلي چنين آمده «هو حق مددي، مولا نظري»
كوتاه سخن آنكه يك زرتشتي واقعي براي شناسايي اهوراي يكتا بايد در راه نيكي گام نهد. نيكي ببار آورد و ديگران را از نيكي بهره*مند سازد و در اين صورت است كه اهورامزدا را شناخته و در راه تقرب به او گام برداشته است. پس براي استحكام پايه*ي اخلاقي نونهالان شايسته است كه پدران و مادران در خانه و خانواده اين بنياد اخلاقي را از زمان كودكي به فرزندان خود بياموزند و پايه*ي انديشه و گفتار و كردار آنها را بر نيكي و بهره*بخشي به ديگران استوار دارند. زيرا از اين راه است كه در زندگاني اجتماعي خود را دوست و به يار جامعه و افراد دانسته و عضوي سودمند و سودبخش خواهد بود.
بنابراين نيكي راستين آن است كه بهره*ي آن به خود و ديگري ارزاني شود. و اين آموزش عالي را همواره بايد در نظر داشت كه «شادي و خوشبختي هنگامي پايدار مي*ماند كه نيكي و نيكوكاري به آفريدگان اهورامزدا برسد و جهان و جهانيان از نيكي و شادي برخوردار باشند. اين است راه رستگاري در گيتي و مينو»
اميد آنكه در راه نيكي گام برداريم و از نيكي خود ديگران را هم بهره*مند سازيم.

نوشته: زنده*ياد اردشير جهانيان

جايگاه‌ فرشته‌ در دين‌ زرتشت‌

همان‌ گونه‌ كه‌ گفتيم‌ «ايزد» درگاتها نيست‌ و ساخته‌ نوشته‌هاي‌ پس‌ از اشوزرتشت‌ است‌ كه‌ در نوشته‌هاي‌ ديني‌ راه‌ مي‌يابد و شماره‌ آنها با گذشت‌ زمان‌ افزون‌ شد و از هزار بالاتر رفت‌. ايزدان‌ را بنا به‌ اهميت‌ به‌ بزرگ‌ و كوچك‌ بخش‌ مي‌كنند. براي‌ نمونه‌ ميترا (مهر) ايزدي‌ بزرگ‌ ولي‌ اَشي‌ (پاداش‌ نيكي‌) ايزد كوچكي‌ است‌. از ديدگاهي‌ ديگر، ايزدان‌ را به‌ دو گروه‌ مينوي‌ و مادي‌ بخش‌ كرده‌اند. ايزدان‌ مينوي‌ پاسداران‌ رفتارها و چيزهاي‌ مينوي‌ هستند مانند رَشَن‌ (راستي‌)، وَرَهْرام‌ (پيروزي‌)، و آخشتي‌ (صلح‌ و آشتي‌)، دَاِنا (وجدان‌ يا دين‌)، چيسْتي‌ (دانش‌)، رَتا (دهشمندي‌) و ايزدان‌ مادّي‌ پاسداران‌ چيزهاي‌ مادّي‌ هستند مانند هُوَخْشترا (خورشيد)، مَنگها (ماه‌)، وَنْتْ (ستاره‌)، تيشْتَر (باران‌)، زَم‌ (زمين‌).

مهر (ميترا) از مهم‌ترين‌ خدايان‌ آريايي‌ است‌ كه‌ جاي‌ خود را با نام‌ ايزد (فرشته‌) در فرهنگ‌ زرتشتي‌ استوار كرده‌ است‌. درازترين‌ يشت‌ در نيايشِ مهر سروده‌ شده‌ است‌. او نيرومند، كوشا، درست‌، باشكوه‌ و بدون‌ گذشت‌ است‌. از نظر اخلاقي‌، ميترا پاسدار راستي‌ (از اين‌ بابت‌ همكار رشن‌) و پاسدار پيمان‌ (قرارداد) است‌. هر كس‌ پيمان‌شكني‌ كند، مورد باز خواست‌ ميترا است‌ و تنبيه‌ مي‌شود. از نظر دنيايي‌، ميترا پاسدار نور (از اين‌ بابت‌ همكار ايزد هْوَرَخْشئِتا يا خورشيد) و نگهبان‌ كشتزارهاست‌.
سروش‌، آموزگار و پيام‌آور دين‌ است‌. او گوش‌ جهاني‌ همه‌ نيكوكاران‌ ( اشوان‌ ) و آورنده‌ پيامهاي‌ اهورايي‌ براي‌ آنهاست‌. زرتشت‌ آرزو مي‌كند كه‌ مردمان‌ آن‌ گونه‌ رفتار كنند كه‌ سروش‌ با همه‌ي‌ آنها در ارتباط‌ باشد.
در اوستا ايزداني‌ منسوب‌ به‌ وجدان‌ و دين‌ (دَاِنا)، دانش‌ (چيستي‌)، بخشندگي‌ ( رَتا )، صلح‌ و آشتي‌ (آخْشْتي‌)، پيروزي‌ ( ورهرام‌ يا وْرَتْرَغْنَه‌ )، تندرستي‌ ( آريامَن‌ )، پاداش‌ نيك‌ ( اَشي‌ ) و شادماني‌ زندگي‌ ( رَمان‌ )... هستند.

با آنچه‌ درباره‌ ايزدان‌ گفته‌ شده‌ و با همه‌ زياده‌رويهايي‌ كه‌ در نيايش‌ برخي‌ از آنها شده‌ است‌، (در تيريشت‌ اهورامزدا از ايزد نشتر درخواست‌ مي‌كند كه‌ به‌ ميزان‌ باران‌ بيافزايد!) سنت‌ نيايش‌ ايزدان‌ با دانستن‌ اينكه‌ آنها فروزه‌ و آفريده‌ خداوند هستند پسنديده‌ و پذيرفتني‌ است‌.

7-3- خلاصه‌ آنكه‌ اشوزرتشت‌ به‌ يك‌ آفريننده‌ و نگاهدارنده‌ جهان‌ باور داشت‌. آفريننده‌ و نگاهدارنده‌اي‌ كه‌ بر همه‌ چيز دانا و توانا و در خور ستايش‌ است‌. او در همه‌ جا هست‌. او بي‌كران‌، جهان‌بروني‌، جهان‌ دروني‌ و اهورايي‌ است‌. او كلي‌ است‌ و همه‌ هستيها از اوست‌. او دست‌اندركار «هستي‌» است‌، او آغاز و انجامي‌ ندارد.

آدمي‌ كه‌ جزئي‌ است‌، نمي‌تواند كلي‌ (اهورامزدا) را ببيند و يا آن‌ را به‌ درستي‌ تعريف‌ كند. اهورامزدا را تنها از راه‌ فروزه‌هايش‌ مي‌توان‌ شناخت‌. او دهنده‌ خوبيهاست‌ و بدي‌ در آستان‌ او راه‌ ندارد. او سازنده‌ است‌ و ويراني‌ نمي‌شناسد. او از هستي‌ خود مي‌دهد و پديد مي‌آورد. او گوهر و دهنده‌ خرد، راستي‌ و داد، آرامش‌ و مهر، نيروي‌ برگزيده‌ و شهرياري‌ اهورايي‌، رسايي‌ و فراگيري‌، جاوداني‌ و بي‌مرگي‌ است‌. آفرينندگي‌، دهندگي‌ و سازندگي‌ يك‌ فراگرد پويا و در فروزه‌ سپنتامينيو هميشه‌ با اهورامزدا بوده‌ و هست‌. نظام‌هستي‌ و پيشرفت‌ بنابر قانون‌ دگرگوني‌ ناپذير اَشا پيوسته‌ در جريان‌ است‌. آدمي‌ در تصوير (شَبَه‌ اخلاقي‌) اهورامزدا پديد آمده‌ و دارنده‌ پرتوي‌ از فروزه‌هاي‌ اهورايي‌ است‌ و اين‌ امر آدمي‌ را همكار اهورامزدا مي‌كند تا با كاربردن‌ آزادي‌ خود، با بهره‌بري‌ از خرد، وجدان‌، بينش‌ و كاركردن‌، طبق‌ قانون‌ اَشا، جهان‌ را پيشرفت‌ داده‌ و خود به‌ سرمنزل‌ شادي‌ و روشنايي‌ برسد. آنان‌ كه‌ به‌ دروغ‌ و بدكاري‌ بگروند، به‌ اندوه‌ و افسوس‌ دچار مي‌شوند. از خود و خداوند بيگانه‌ مي‌گردند.

اهورامزدا جهان‌ و آدميان‌ را در خرد ( وهومَن‌ ) پديد آورد، در وجدان‌ (دَاِنا) شكل‌ داد، در سازندگي‌ (سپَنْتامَينيو) نمود خارجي‌ بخشيد و در راه‌ راستي‌ و داد (اَشا) پيشرفت‌ داد، با آرامش‌ و مهر (آرميتي‌) هم‌ آهنگي‌ بخشيد تا با نيروي‌ اهورايي‌ و خوبي‌ (خْشترا) به‌ رسايي‌ (هَاُروتات‌) و جاودانگي‌ (اَمِرتات‌) برسند.

پيامبران‌ پيش‌ و پس‌ از زرتشت‌ به‌ روايت‌ كتب‌ زرتشتي‌
7-4- گاتها، نام‌ هيچ‌ پيامبري‌ را نياورده‌ است‌. ولي‌، اوستا از كيومرث‌ و جمشيد به‌ عنوان‌ « نيم‌ پيامبران‌ »ي‌ كه‌ پيش‌ از زرتشت‌ بوده‌اند، (به‌ بخشي‌ پيشتازرتشتيان‌ مراجعه‌ فرماييد)، نام‌ مي‌برد. بنا به‌ اساطير كيومرث‌ كه‌ نخستين‌ انسان‌ بود، از سوي‌ خدا قانوني‌ دريافت‌ داشت‌ و جمشيد به‌ پيامبري‌ خوانده‌ شد ولي‌ چون‌ او از ناتوانيهاي‌ خودش‌ آگاه‌ بود و مي‌دانست‌ كه‌ به‌ انجام‌ اين‌ كار بزرگ‌ موفق‌ نخواهد شد، دعوت‌ را نپذيرفت‌.
همچنين‌ گاتها درعين‌ اينكه‌ نمي‌گويند كه‌ زرتشت‌ آخرين‌ پيامبر است‌، ظهور پيامبري‌ ديگري‌ را هم‌ پيش‌بيني‌ نمي‌كند. گاتها مي‌گويد كه‌ دين‌ زرتشت‌ بهترين‌ دين‌ و پسنديده‌ترين‌ راه‌ زندگي‌ است‌.

7-5- در گاتها از نجات‌دهنده‌ سخن‌ رفته‌ است‌. سوشيانت‌ در گاتها يك‌ نام‌ عام‌ است‌ و براي‌ نجات‌ دهندگان‌ بشريت‌ به‌ كار برده‌ شده‌ است‌ اوستاهاي‌ بعدي‌، از سه‌ سوشيانت‌ ويژه‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌. آنچه‌ كه‌ بايد در اينجا ذكر شود اين‌ است‌ كه‌ اين‌ سه‌ سوشيانت‌ همه‌ از تخمه‌ي‌ زرتشت‌ بايد باشند.

سْپَنْتامَيْنيو و آفرينش‌
7-6- در زبان‌ همگاني‌، هر توليد و اختراعي‌، آفرينش‌ (خلق‌) است‌. در عرف‌، ساختن‌ بمب‌ ئيدروژني‌ ويران‌كننده‌ و پديدآوردن‌ نيروگاه‌ اتمي‌ سازنده‌ انرژي‌ سودمند به‌ شكل‌ الكتريسيته‌ هر دو خلاقيت‌ و نوآوري‌ است‌. در عرف‌ مادّي‌، سازندگي‌ ويرانگري‌ ملاك‌ خلاقيت‌ نيست‌ ولي‌ در دين‌ زرتشتي‌ تنها سازندگي‌، آفرينش‌ است‌. در زبان‌ زرتشتي‌ نوآوري‌ ويرانگر را اَنْگِرَه‌ مَيْنيو و نوآوري‌ سازنده‌ سپنتامينيو مي‌خوانند.

« مينيو » به‌ چم‌ (معني‌) انديشه‌ ياوران‌ است‌. در گفته‌هاي‌ گاتها «انديشه‌» و «روان‌» به‌ گونه‌اي‌ ناگسستني‌ درهم‌ آميخته‌اند. ستيز سپنتامينيو، در انديشه‌، گفتار و كردار، همكاري‌ با انگره‌ مينو (روان‌ و انديشه‌ بدو ويرانگر) است‌. روان‌ و انديشه‌ بد، همان‌ اهريمن‌ است‌. بدانديش‌، بدگفتار و بدكردار، چون‌ در راستاي‌ انگره‌مينيو گام‌ برمي‌دارد، همكار اهورامزدا نبوده‌ بلكه‌ دشمن‌ خداست‌. چنين‌ فردي‌ برخلاف‌ قانون‌ پيشرفت‌ (اَشا) در كار است‌.

7-7- در اديان‌ و فلسفه‌هاي‌ گوناگون‌ اصطلاحات‌ همانندي‌ مانند شيطان‌ و ابليس‌ ( SATAN يا DEVLI ) با تعابير متفاوت‌ به‌ كار مي‌رود كه‌ ممكن‌ است‌ باعث‌ اشتباه‌ شود. از اين‌رو در گفتگوي‌ آفرينش‌ در هر ديني‌ بايد به‌ معنا و محتواي‌ واژه‌ها توجه‌ داشت‌. مفهوم‌ آفرينش‌ در دين‌ زرتشت‌ با ديگر دينها، تفاوتهاي‌ زيادي‌ دارد و هر گفتگويي‌ درباره‌ آن‌، نياز به‌ پژوهش‌ درباره‌ آغاز، محتوي‌ و ساختار آن‌ در ارتباط‌ با زمان‌ و فضاست‌.

در اديان‌ ابراهيمي‌ خداوند جهان‌ را از «هيچ‌» ( EX NIIHILO ) آفريده‌ است‌. در تورات‌ آمده‌ است‌ كه‌: خدا گفت‌ «روشنايي‌ شود و روشنايي‌ شد خدا گفت‌ زمين‌ نباتات‌ بروياند، علفي‌ كه‌ تخم‌ بياورد و درخت‌ ميوه‌اي‌ كه‌ موافق‌ جنس‌ خود ميوه‌ آورد كه‌ تخمش‌ در آن‌ باشد بر روي‌ زمين‌ و چنين‌ شد خدا گفت‌ زمين‌ جانوران‌ را موافق‌ اجناس‌ آنها بيرون‌ آورد، بهايم‌ و حشرات‌ و حيوانات‌ زمين‌ به‌ اجناس‌ آنها چنين‌ شد....» (سفر پيدايش‌ 1:24)

در قرآن‌ آمده‌ است‌ كه‌: «خدا آسمان‌ و زمين‌ را براي‌ غرض‌ محقق‌ و حكمتي‌ بزرگ‌ آفريد... (قرآن‌ مجيد: سوره‌ي‌ نحل‌ آيه‌ 3- از روي‌ قرآن‌ سلطاني‌ ترجمه‌ حاج‌ شيخ‌ مهدي‌ الهي‌ قمشه‌اي‌ - سازمان‌ انتشارات‌ جاويدان‌) خدا انسان‌ را از آب‌ نطفه‌ بيافريد... و چهار پاياني‌ را براي‌ انتفاع‌ شما نوع‌ بشر خلقت‌ كرد... و اسب‌ و اشتر و حمار را براي‌ سواري‌ و تحمل‌، مسخر شما گردانيد و چيز ديگري‌ هم‌ كه‌ شما هنوز نمي‌دانيد براي‌ شما خواهد آفريد...»
به‌ اين‌ ترتيب‌، در مذاهب‌ ابراهيمي‌، خداوند جهان‌ و موجودات‌ را از هيچ‌ آفريده‌ و همچنين‌ خداوند همه‌ چيز را آفريد: خوب‌ و بد، فرشته‌ و ابليس‌، زندگي‌ و مرگ‌... به‌ علاوه‌ همه‌ چيز را در مدت‌ معين‌ (شش‌ روز) خلق‌ كرد و روز هفتم‌ به‌ استراحت‌ نشست‌.

7-8- سنت‌ زرتشتي‌، خلقت‌ از «هيچ‌» را قائل‌ نيست‌. همچنين‌ خداوند تنها خوبي‌ را آفريده‌ است‌. بدي‌ ساخته‌ و داده‌ خدا نيست‌. چون‌ خلقت‌ با خدا و در خدا بوده‌ است‌ و مدت‌ معين‌ براي‌ خلقت‌ ذكر نشده‌ است‌.
فلاسفه‌ زرتشتي‌، همچنين‌ به‌ نظر آفرينش‌ از هيچ‌ و آفرينش‌ در مدت‌ شش‌ روز، ناباوري‌ نشان‌ داده‌اند.

آفرينش‌ در سنت‌ زرتشتي‌، دهشمندي‌ و سازندگي‌ اهورامزدا است‌ و از اين‌رو شايد «نشأت‌» به‌ آن‌ نزديك‌تر باشد تا «خلقت‌»، هر چند نشأت‌ هم‌ نيست‌. خداوند جهان‌ و موجودات‌ را شكل‌ داده‌ است‌. پيش‌ از اين‌ گفتيم‌ كه‌ واژه‌هايي‌ كه‌ آفرينندگي‌ اهورامزدا را در گاتها نشان‌ مي‌دهند داتار به‌ چم‌دهنده‌ و تشا به‌ چم‌شكل‌دهنده‌ و سازنده‌ است‌. اهورامزدا از هستي‌ خود جهان‌ و آفرينندگان‌ را ساخت‌ و داد. آفرينش‌ هميشه‌ با اهورامزدا و در اهورامزدا و در سپنتامينيو نماد آفرينش‌ اهورامزدا بوده‌ است‌. آفرينش‌ در خدا و همانند او قديم‌ است‌. سپنتامينيو كه‌ پويايي‌ آفرينش‌ را نشان‌ مي‌دهد و طبق‌ قانون‌ اَشا در كار است‌، ازلي‌ و ابدي‌ است‌. خود اَشا هم‌ كه‌ قانون‌ آفرينش‌ را نشان‌ مي‌دهد و فروزه‌ اهورامزدا است‌، ازلي‌، ابدي‌ و غيرقابل‌ تغيير است‌. خلاصه‌ كهن‌ بودن‌ آفرينش‌، نخستين‌ تفاوت‌ دين‌ زرتشتي‌ با دينهاي‌ ابراهيمي‌ در زمينه‌ آفرينش‌ است‌.

7-9- دومين‌ تفاوت‌ دين‌ زرتشت‌ با اديان‌ ابراهيمي‌ اين‌ است‌ كه‌ خداي‌ زرتشت‌، آفريننده‌ بدي‌ و ابليس‌ نيست‌. اهورامزدا تنها خوبيها را آفريده‌ است‌ و سپنتامينيو خود تجسم‌ همه‌ي‌ خوبيها در اين‌ جهان‌ است‌. از همين‌رو اهورامزدا خشم‌ نمي‌كند، انتقام‌ نمي‌گيرد و ويران‌ نمي‌كند. او آن‌ چنان‌ والايي‌ و شكوهي‌ دارد كه‌ اين‌ گونه‌ بازتابها در آستانش‌ راه‌ ندارند. در دين‌ زرتشتي‌، خشم‌ و ويرانگري‌ كار آنهايي‌ است‌ كه‌ با گزينش‌ راه‌ نادرست‌ در زندگي‌، بر عليه‌ سپنتامينيو اقدام‌ مي‌كنند. اين‌ بدي‌، خشم‌، دروغ‌ و ويرانگري‌ را انگره‌مينيو مي‌خوانند.

7-10- سومين‌ تفاوت‌ اين‌ است‌ كه‌ در دين‌ زرتشتي‌، پرسش‌ اينكه‌ چرا خداوند جهان‌ يا آدميان‌ را خلق‌ كرده‌، مطرح‌ نمي‌شود. خلق‌ كردن‌ در ذات‌ خداوند است‌. خلقت‌ آدمي‌ هم‌ جزئي‌ از خلقت‌ كلي‌ است‌ و محتاج‌ دليل‌ خاص‌ نمي‌باشد.

در درون‌ كارگاه‌ بزرگ‌ آفرينش‌، در جريان‌ اين‌ پويايي‌ و جنبش‌ ناايستا، آدمي‌ وظيفه‌ي‌ ويژه‌اي‌ دارد. او به‌ عنوان‌ همكار اهورامزدا بايد درپيشرفت‌ جهان‌ و آفرينش‌، كار و كوشش‌ كند. آدمي‌ در تصوير اخلاقي‌ اهورامزدا و با پرتوهايي‌ از فروزه‌هاي‌ اهورايي‌ پديد آمده‌ است‌. طبيعت‌ اين‌ خلقت‌، ايجاب‌ مي‌كند كه‌ آدمي‌ همكار اهورامزدا باشد. اهورامزدا با كمال‌ خود، نيازي‌ به‌ اين‌ همكاري‌ ندارد. ولي‌، اين‌ همكاري‌ ضامن‌ خوشبختي‌ آدمي‌ است‌. از اين‌رو به‌ باور من‌، طبق‌ توصيفي‌ كه‌ از اهورامزدا در گاتها شده‌ است‌، خداوند آرماني‌ ندارد. ولي‌، آفرينش‌ با توجه‌ به‌ آزادي‌ كه‌ به‌ آدمي‌ در گزينش‌ راه‌ زندگيش‌ داده‌، آرمان‌ دارد و آدمي‌ هم‌ بايد آرمان‌ داشته‌ باشد. گاتها اين‌ آرمان‌ را كه‌ همان‌ راه‌ درست‌ زيستن‌ و رسيدن‌ به‌ خوشبختي‌ باشد نشان‌ مي‌دهد.

پيدايش‌ آدمي‌ نزد زرتشت‌
7-11- در گاتها چيزي‌ درباره‌ كالبدشناسي‌ يا زيست‌شناسي‌ آدمي‌ گفته‌ نشده‌ است‌. خلقت‌ انسان‌ در اديان‌ ابراهيمي‌ با آدم‌ و حوا ارتباط‌ پيدا مي‌كند و آدم‌ و حوا بخش‌ مهمي‌ از آن‌ اديان‌ را تشكيل‌ مي‌دهد. در تورات‌ آمده‌ است‌ كه‌: «خداوندِ خدا آدم‌ را از خاك‌ زمين‌ به‌ سرشت‌ و در بيني‌ وي‌، روح‌ حيات‌ دميد و آدم‌ نفس‌ زنده‌ شد.»

در قرآن‌ آمده‌ است‌ كه‌: «همانا آدمي‌ را از گل‌ خالص‌ آفريدم‌، پس‌ آن‌گاه‌ او را نطفه‌ كرده‌، در جايي‌ استوار قرار داديم‌... آن‌گاه‌ نطفه‌ را عَلقَه‌، و عَلقِه‌ را گوشت‌ پاره‌، و باز آن‌ گوشت‌ را استخوان‌ و سپس‌ بر استخوآنهاگوشت‌ پوشانديم‌، پس‌ از آن‌ خلقي‌ ديگر انشاء نموديم‌.

راجع‌ به‌ ترتيت‌ پيدايش‌ زن‌ و مرد تورات‌ مي‌گويد كه‌: «پس‌ خداوند آدم‌ را به‌ صورت‌ خود آفريد ايشان‌ را نر و ماده‌ آفريد. خداوند خدا خوابي‌گران‌ بر آدم‌ مستولي‌ گردانيد تا به‌ خفت‌ و يكي‌ از دندهايش‌ را گرفت‌ و كوشش‌ در جايش‌ پر كرد و خداوند خدا آن‌ دنده‌ را كه‌ از آدم‌ گرفته‌ بود، زني‌ بنا كرد و وي‌ را به‌ نزد آدم‌ آورد... و آدم‌ گفت‌ همان‌ اين‌ است‌ استخواني‌ از استخوانهايم‌ و گوشتي‌ از گوشتم‌. از اين‌ سبب‌ نساء ناميده‌ شود زيرا كه‌ از انسان‌ گرفته‌ شده‌...

7-12- در گاتها چيزي‌ درباره‌ چگونگي‌ پيدايش‌ آدم‌ نيست‌. گاتها تنها مي‌گويد كه‌ آدمي‌ داراي‌ تن‌ (تنو) و روان‌ (اوروان‌) است‌. براي‌ عناصر مادي‌ بدن‌ واژه‌ گئتا و براي‌ استخوان‌ آزادي‌، و براي‌ كالبد، كرپا، به‌ كار رفته‌ است‌. درباره‌ روان‌ در گاتها، منش‌ (مَنَ)، وجدان‌ و اخلاق‌ (دَاِنا)، بينش‌ (بَ اُدا)و فرشته‌ اهورايي‌ و راهنماي‌ روح‌ (فروهر) سخن‌ گفته‌ است‌. همچنين‌ گاتها از خوارنه‌ (توانايي‌ اهورايي‌ رهبري‌)، و از خرد (خْرَتو) نام‌ برده‌ است‌.
بيشتر سخن‌ گاتها درباره‌ انديشه‌هاي‌ توأمان‌ است‌ كه‌ از هنگام‌ كودكي‌ در انديشه‌ و گفتار و كردار آدمي‌ پديدار شده‌، و رفتار آدمي‌ را شكل‌ مي‌دهند. يكي‌ از اين‌ دو انديشه‌ سازنده‌ و خوب‌ (سپنتامينيو) و ديگري‌ انديشه‌ ويرانگر و اهريمني‌ (انگره‌مينيو) است‌. از برخورد اين‌ دو انديشه‌ (ياوران‌)، زندگي‌ و نازندگي‌، روشنايي‌ و ناروشنايي‌... و به‌ طور كلي‌ هر پديده‌ با نبودن‌ آن‌ پديده‌ (به‌ صورتِ تَزْ و آنتي‌ تز) خودنمايي‌ مي‌كنند در اين‌ باره‌ پس‌ از اين‌ به‌ درازا گفتگو خواهم‌ كرد.

درباره‌ آدم‌، گاتها بيش‌ از اين‌ چيزي‌ نمي‌گويد. ولي‌ در اوستايي‌ كه‌ سده‌ها پس‌ از گاتها نوشته‌ شده‌، سخن‌ بيشتري‌ درباره‌ پيدايش‌ جهان‌ و آدميان‌ آمده‌ است‌.

7-13- در اوستا از مَشْيَ و مشيانَه‌ به‌ عنوان‌ دو گياهي‌ كه‌ توأمان‌ از زمين‌ روئيدند و بعداً تبديل‌ به‌ انسان‌ - يكي‌ زن‌ و ديگري‌ مرد - شدند، سخن‌ رفته‌ است‌. (نگاه‌ كنيد به‌ PERSIAN MYTHOLIGY نوشته‌ J. R. HINNELS چاپ‌ 1973 صفحه‌ 73 اين‌ تحول‌ آدمي‌ را به‌ ياد مولوي‌ مي‌اندازد كه‌ گفت‌:
از جمادي‌ مردم‌ و نامي‌ شدم‌ از نما مردم‌ به‌ حيوان‌ سرزدم‌)
در اوستا همچنين‌ از آفرينش‌ « كيومرث‌ » به‌ عنوان‌ نخستين‌ انسان‌ فاني‌ يا الگوي‌ انسان‌ فاني‌ و گاو به‌ عنوان‌ نخستين‌ حيوان‌ يا الگوي‌ حيوان‌ و همچنين‌ از گياه‌ سخن‌ رفته‌ است‌. اهريمن‌ بر عليه‌ كيومرث‌ توطئه‌ كرد تا او را به‌ نيستي‌ بكشاند. سروش‌ اَهورايي‌ را از خطر آگاهاند ولي‌ اهريمن‌ كار خود را كرد و كيومرث‌ كشته‌ شد. نطفه‌هاي‌ كيومرث‌ توسط‌ خورشيد، پاك‌ و نگاهداري‌ و سپس‌ به‌ زمين‌ برگردانده‌ شد. از تخم‌ كيومرث‌ دو گياه‌ (يك‌ كرفس‌ دو شاخه‌) چسبيده‌ از زمين‌ روييده‌ و به‌ زودي‌ درختي‌ تنومند شد. دو. شاخه‌ درخت‌ تبديل‌ به‌ دو انسان‌، يكي‌ زن‌ و يكي‌ مرد، شد كه‌ به‌ نام‌ مَشيَ و مَشيانه‌ خوانده‌ شده‌اند. از تنه‌ تنومند درخت‌، نژادهاي‌ گوناگون‌ پديد آمد. در بندهشن‌ از كيومرث‌ با عنوان‌ پدر نژاد انسان‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌. همچنين‌ در آن‌ كتاب‌ از زني‌ بدكاره‌ « جِه‌ » ( JEH ) اسم‌ برده‌ شده‌ كه‌ كيومرث‌ را فريب‌ مي‌دهد. معلوم‌ نيست‌ كه‌ «جِه‌» از چه‌ نژادي‌ است‌ و از كجا پديد مي‌آيد!
برخي‌ نويسندگان‌ كوشش‌ كرده‌اند كه‌ اين‌ مشي‌ و مشيانه‌ را معادل‌ آدم‌ و حوا معرفي‌ كنند؟ مسالمت‌آميز بين‌ خوبي‌ و بدي‌ مردود است‌. در نتيجه‌ گاتها دروغ‌ مصلحت‌آميز را ناپسند مي‌داند. همچنين‌، دين‌ زرتشت‌ مخالف‌ تقيه‌ است‌. دروغ‌ گفتن‌ يا راست‌ نگفتن‌ به‌ خاطر حفظ‌ جان‌ يا مال‌ و يا هر دليل‌ ديگري‌، مردود است‌.

از آنجا كه‌ قانون‌ طبيعي‌ و قانون‌ مينوي‌ در دين‌ زرتشت‌ يكي‌ است‌، و همه‌ انديشه‌ها، گفتارها و كردارهاي‌ مخالف‌ اَشا، براي‌ عامل‌ آن‌ كارها و براي‌ اجتماع‌ هر دو زيان‌آور است‌؛ و از آنجا كه‌ اصول‌ اخلاقي‌ مطلق‌ است‌؛ در سنت‌ زرتشتي‌ تضاد بين‌ مصلحت‌ اجتماعي‌ و مصلحت‌ فردي‌ مطرح‌ نيست‌. عمل‌ طبق‌ اَشا، منافع‌ واقعي‌ و هميشگي‌ فرد و جامعه‌ را تأمين‌ مي‌كند. ريشه‌ اصول‌ اخلاقي‌ اَشا، در فروزه‌هاي‌ اهورايي‌ است‌. بنابراين‌ فلسفه‌ اخلاقي‌ زرتشتي‌، ريشه‌هاي‌ مينويي‌ دارد و چون‌ سپنتامينيو در بردارنده‌ اين‌ فروزه‌هاست‌، درخشش‌ آنها در خلقت‌ به‌ طور كلي‌ - و در آفرينش‌ انسان‌ به‌ طور اخصّ - جلوه‌گر است‌. آدميان‌ مي‌توانند با تقويت‌ مباني‌ اخلاقي‌ كه‌ در وجود آنان‌ به‌ وديعه‌ گذاشته‌ شده‌ است‌، به‌ پايه‌ اشويي‌ برسند و با سپنتامينيو و اهورامزدا همراه‌ شوند. آنان‌ كه‌ درخششهاي‌ اخلاقي‌ در وجود خود را خاموش‌ مي‌كنند، به‌ انگره‌مينيو مي‌پيوندند.

با آنكه‌ گاتها عموماً در بردارندهِ اصول‌ اخلاقي‌ است‌، بعضي‌ از ضوابط‌ خاص‌ اخلاقي‌ هم‌ در آن‌ ذكر شده‌ است‌:
درستي‌ ( اَشي‌ ونگهوهي‌ )، ايفاي‌ به‌ عهد ( ميترا )، بخشش‌ و دهشمندي‌ ( رَتا )، ترحم‌ و بخشش‌ ( رَژديكا ) از جمله‌ رفتارهاي‌ خوبي‌ است‌ كه‌ سفارش‌ شده‌ و برعكس‌ نادرستي‌ ( دَرگا )، دروغ‌ ( دُرچ‌ )، خشم‌ ( اَاِشما )، از جمله‌ رفتارهايي‌ است‌ كه‌ منع‌ شده‌ است‌.
براي‌ دانستن‌ «محتواي‌ قانون‌ اَشا »، به‌ جاي‌ ذكر الگوهاي‌ رفتاري‌ كه‌ در اوستا سفارش‌ شده‌، و يا ناپسند دانسته‌ شده‌ است‌، به‌ ذكر مفاهيم‌ كلي‌ قانون‌ اَشا مي‌پردازيم‌.

آزادي‌ (اختيار) در آرأي‌ زرتشت‌
7-14- آزادي‌ ارزشمندترين‌ داده‌ي‌ اهورايي‌ است‌، كه‌ در والاترين‌ جلوه‌ي‌ خود به‌ صورت‌ آزادي‌ انديشيدن‌ و آزادي‌ گزينش‌ دين‌، زير بناي‌ گاتهاست‌. اهورامزدا آدمي‌ را در انديشيدن‌، رايزني‌ با خرد و قبول‌ يا رد دين‌، آزاد گذاشته‌ است‌. و در عين‌ حال‌ از روي‌ دادگري‌، هشدار داده‌ است‌. آنان‌ كه‌ به‌ بدي‌ گرايند، طبق‌ قانون‌ اَشا، دچار اندوه‌ و افسوس‌ خواهند شد و آنان‌ كه‌ دنبال‌ خوبي‌ بروند به‌ خوشبختي‌ و شادي‌ مي‌رسند.
ريشه‌هاي‌ اين‌ آزادي‌، در اصول‌ اخلاقي‌ گاتها و در رابطه‌ بين‌ خالق‌ و مخلوق‌ است‌. خرد رشته‌اي‌ است‌ كه‌ اصول‌ گاتها را به‌ هم‌ پيوند مي‌دهد. آدمي‌ در تصوير اخلاقي‌ ( Image ) اهورامزدا خلق‌ شده‌ است‌. معناي‌ آن‌ اين‌ است‌ كه‌ اهورامزدا و آدمي‌، در فروزه‌هايي‌ مشترك‌اند كه‌ يكي‌ از آنها آزادي‌ و اختيار است‌.

اخلاق‌ و سياست‌ زرتشتي‌ 7-15- اهورامزدا سرچشمه‌ خوبيها (و تنها خوبيها) است‌ و بدي‌ در آستان‌ او راه‌ ندارد. دوم‌ آنكه‌ به‌ عنوان‌ همكار اهورامزدا بايد در كارها از او بياموزد و او رفتار كند. در گاتها خشم‌ و كينه‌توزي‌، دروغ‌ و بيداد،پشتيباني‌ از فرمانروايان‌ ستمگر، بي‌قانوني‌ و تبعيض‌، در گاتها با بيانهايي‌ مختلف‌، مردود شمرده‌ شده‌ است‌.

تساوي‌ جقوق‌ زن‌ و مرد شناخته‌ شده‌ است‌. در گاتها، هر جا اشوزرتشت‌ مردم‌ را براي‌ شنيدن‌ پيامش‌ فرا مي‌خواند، از زن‌ ( نايري‌ ) ( Nairi ) و مرد ( نا ) ( Na ) جداگانه‌ نام‌ مي‌برد. همچنين‌ او، زن‌ و مرد را هنگام‌ اختيار همسر در رده‌ برابر قرار مي‌دهد. او به‌ دختران‌ و پسران‌ اندرز مي‌دهد كه‌، پيش‌ از بستن‌ پيمان‌ زناشويي‌، با خرد خود رايزني‌ نمايند، به‌ مهر دل‌ گوش‌ دهند و همسري‌ را برگزينند كه‌ در پيش‌برد راستي‌ و اَشا با آنان‌ همگام‌ باشد.

7-16- بنا به‌ گفته‌ هرودوت‌ مورخ‌ يوناني‌، كورش‌ هخامنشي‌ زيردست‌ مادر خود مي‌نشست‌. ضمناً نبودن‌ واژه‌ برده‌، در گاتها نشانه‌اي‌ ديگر است‌ كه‌ اشوزرتشت‌ چنين‌ بنيادي‌ را قبول‌ نداشته‌ است‌.

7-17- در گاتها، در بندهاي‌ گوناگون‌ آمده‌ است‌ كه‌، اشوان‌ نبايد از فرمانرواي‌ بيدادگر، و دروغكار پيروي‌ كنند. در عين‌ حال‌ اشوان‌ بايد در راهنمايي‌ و هدايت‌ گمراهان‌ بكوشند.
در سرگذشت‌ آميخته‌ با افسانه‌ (اساطير) ايراني‌ آمده‌ است‌ كه‌ جمشيد ، شاهِنمونه‌، هنگامي‌ كه‌ دستخوش‌ غرور شد، خود را بي‌كمي‌ و كاستي‌ و جاوداني‌ دانست‌، قانون‌ را زيرپا گذاشت‌، كشتن‌ دام‌ و خوردن‌ گوشت‌ آنها را اجازه‌ داد، فره‌ايزدي‌ از او دور گشت‌ و شاهشناهي‌ خود را از دست‌ داد و كشته‌ شد. اين‌ اسطوره‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ هيچ‌كس‌ بالاتر از قانون‌ نيست‌.

7-18- جان‌ هينلز با اسناد به‌ سنتهاي‌ مذهبي‌ زرتشتي‌ و شواهد تاريخي‌، مي‌نويسد: دين‌ زرتشت‌ را بايد نخستين‌ دين‌ حقوق‌ بشر خواند.
در گاتها آمده‌ است‌ كه‌ رهبران‌ دنيايي‌ ممكن‌ است‌ قوي‌ و زورمند بنمايند ولي‌ نيروي‌ راستين‌ را تنها آن‌ رهبراني‌ دارند كه‌ « اشو » باشند و در كارها با خرد رايزني‌ كنند، و به‌ راستي‌ و داد بگروند. قدرت‌ راستين‌ در اَشا است‌. « خْشتراوَئيريا » يا توان‌ دربرگيرنده‌ اهورامزدا تنها توان‌ سازنده‌ و دادگستر است‌. قدرت‌ ويران‌ كننده‌ از ديد و سنت‌ زرتشتي‌، توان‌ راستين‌ نيست‌.
بازتاب‌ همين‌ باورها بود كه‌ كورش‌ هخامنشي‌ درباره‌ اسراء نيز انساني‌ برخورد كرد و بنابر گِل‌ نبشته‌ها، مزد آنان‌ را به‌ طور كامل‌ مي‌پرداخت‌. كورش‌، مردم‌ كشورهاي‌ مفتوحه‌ را در پرستش‌ خدايان‌ خود، آزاد مي‌گذاشت‌، حتي‌ به‌ معابد آنان‌ مي‌رفت‌ و خدايانشان‌ را نيايش‌ مي‌كرد. بر روي‌ استوانه‌اي‌ كه‌ در آغاز سده‌ اخير در كندوكاوهاي‌ بابل‌ (جنوب‌ عراق‌) پيدا شد و وابسته‌ به‌ سال‌ 539 پيش‌ از مسيح‌ است‌، كوروش‌ نوشته‌ است‌: «من‌ به‌ همه‌كس‌ آزادي‌ دين‌ دادم‌ كه‌ هر خدايي‌ را مي‌خواهند بپرستند و هيچ‌كس‌ حق‌ مزاحمت‌ و منع‌ ديگري‌ را در اين‌ كار ندادم‌. من‌ اجازه‌ ندادم‌ هيچ‌ خانه‌اي‌ خراب‌ شود و دارايي‌ هيچ‌كس‌ از او گرفته‌ شود. خداي‌ بزرگ‌ همه‌ اين‌ توفيقات‌ را به‌ من‌ داد. از بابل‌ گرفته‌ تا آسور، شوش‌، آكاد و فرازفرات‌. خواست‌ من‌ اين‌ بود كه‌ همه‌ پرستشگاه‌هاي‌ اديان‌ مختلف‌ از نو رونق‌ گيرد و به‌ آنها كه‌ خانه‌هايشان‌ خراب‌ شده‌ بود كمك‌ كردم‌ كه‌ خانه‌ هايشان‌ را از نو بسازند. من‌ آشتي‌ و آرامش‌ را به‌ همه‌ ارمغان‌ دادم‌.»

7-19- يكي‌ از ويژگيهاي‌ زيستن‌ طبق‌ قانون‌ اَشا، كوشش‌ پويا در راه‌ پيشرفت‌ و رسيدن‌ به‌ رسايي‌ است‌. تنبلي‌، اهريمني‌ و ناپسند است‌. خرداَهورايي‌، راستي‌ و توان‌ اخلاقي‌، از آنِ كساني‌ است‌ كه‌ براي‌ آباداني‌ جهان‌ كار مي‌كنند. در همه‌ي‌ كوششها بايد دلها را از دشمني‌، خشم‌ و دروغ‌ به‌ دور نگاهداشت‌ و راستي‌ و مهر را گسترش‌ داد. گاتها سفارش‌ مي‌كنند كه‌ نيكان‌ بايد با هم‌ يگانه‌ شوند، و راهبراني‌ برگزينند كه‌ در اَشا پايدار باشند، با دانايي‌ كار كنند، و در راه‌ تازه‌ كردن‌ جهان‌، گام‌ بردارند.

دين‌ زرتشت‌ با رهبانيت‌ و ترك‌ دنيا، ازدواج‌ نكردن‌ و رياضت‌، مخالف‌ است‌. آرمان‌ زندگي‌ شادي‌ و خوشبختي‌ است‌ كه‌ با كوشش‌ در اين‌ جهان‌، با رسايي‌ مينويي‌ (كمال‌ معنوي‌)، از راه‌ سازندگي‌ و دهشمندي‌ به‌ دست‌ مي‌آيد. براي‌ شادي‌ بايد كوشيد تا برابر با قانون‌ اَشا، بين‌ تن‌ و روان‌ از يك‌ سو و بين‌ فرد و اجتماع‌ از سوي‌ ديگر هم‌ آهنگي‌ به‌ وجود آورد.

7-20- دين‌ زرتشت‌ روي‌ سه‌ هويت‌ فردي‌، هويت‌ديني‌، و هويت‌اجتماعي‌، تكيه‌ دارد. هر زرتشتي‌، در نماز روزانه‌ براي‌ رئيس‌ و افراد خانواده‌ نمانا ( NEMANA )؛ ده‌ويسْ ( VIS )؛ قبيله‌زَنتو ( ZANTU )؛ سرزمين‌ يا كشور دَهيو ( DAHYU )؛ و رهبران‌ پاك‌ و راست‌ رَتو ( RATU )؛ و همه‌ نياكان‌ اشوان‌ دعا مي‌كند. خوشبختي‌ «اوستا» براي‌ كساني‌ است‌ كه‌ به‌ گروه‌ اشوان‌ مي‌پيوندند.
زندگي‌ جايگاه‌ نبرد خوبي‌ و بدي‌ است‌ و اشوان‌ بايد براي‌ نيكويي‌ و اشوايي‌ كوشش‌ و مبارزه‌ كنند. دين‌ زرتشت‌ «مبارزه‌جويي‌ اخلاقي‌» را سفارش‌ و «مبارزه‌جويي‌ بدني‌» را محكوم‌ مي‌كند. در اين‌ مبارزه‌ هيچ‌گاه‌ نبايد دين‌ راستي‌ را كتمان‌ كرد حتي‌ اگر، خطر نابودي‌ وجود داشته‌ باشد. مبارزه‌ اخلاقي‌، نخست‌ بايد در درون‌ انسان‌ صورت‌ گيرد. پس‌ از پيروزي‌ انسان‌ بر نفس‌ بدي‌، براي‌ راهنمايي‌ ديگران‌ مي‌توان‌ اقدام‌ كرد. خودسازي‌ مقدم‌ بر جامعه‌سازي‌ است‌.

7-21- وسواس‌ ايرانيان‌ زرتشتي‌ در پاك‌ نگاهداشتن‌ آب‌، خاك‌، هوا و آتش‌، زبانزد يونانيان‌ بوده‌ است‌. هرودوت‌ و گزنفون‌ درباره‌ آن‌ قلمفرسايي‌ كرده‌ و نوشته‌اند كه‌ ايرانيان‌ هيچ‌ چيز آلوده‌ و كثيفي‌ را در آب‌ نمي‌ريزند و در پاك‌ نگاهداشتن‌ خاك‌ و زمين‌ مراقبت‌ مي‌كنند.

دوئاليسم‌ زرتشتي‌ 7-22- در فلسفه‌، اصطلاح‌ دوگانگي‌ در مورد چندي‌ به‌ كار برده‌ مي‌شود. معمول‌ترين‌ آن‌، دوگانگي‌ روان‌ و بدن‌ يا انديشه‌ و مادّه‌ است‌. آنان‌ كه‌ باور دارند كه‌ ماده‌ و انديشه‌ يا تن‌ و روان‌، دو چيز كاملاً مختلف‌اند، از اين‌ بابت‌ دوگانه‌گرا هستند و آنان‌ كه‌ معتقدند، تنها ماده‌، يا تنها روان‌ (ايده‌ يا انديشه‌) هستي‌ دارد، يگانه‌گرا هستند. اين‌ دو دستگي‌ كهن‌ است‌ و انسانهاي‌ نخستين‌ هم‌ به‌ بودن‌ چيزهايي‌ ناديدني‌ باور داشتند و معتقد بودند كه‌ با مردنِ بدن‌، روان‌ (عنصر ناديدني‌) باقي‌ مي‌ماند (جمعي‌ هم‌ باور داشتند كه‌ روان‌ روزي‌ برمي‌گردد) و از اين‌رو، پرستش‌ روانهاي‌ نياكان‌ در زمان‌ باستان‌، در بين‌ اقوام‌ مختلف‌، چشمگير بود. اشوزرتشت‌ در گاتها از چيزهاي‌ ناديدني‌ ( مينوي‌ يا مِنُگ‌ ) و ديدني‌ (ماده‌ يا گَئتي‌) سخن‌ گفت‌. او همچنين‌ در روان‌ آدمي‌ (اوروان‌) و تن‌ (تنو) را شناسايي‌ كرد. از اين‌رو در دين‌ زرتشت‌، به‌ ظاهر دوگانگي‌ از اين‌ نوع‌ پذيرفته‌ شده‌ است‌؛ ولي‌ اگر به‌ درستي‌ بنگريم‌، اشوزرتشت‌ در عين‌ تميز «روان‌» از «تن‌» آنها را به‌ هم‌ در آميخته‌ مي‌بيند. روان‌ و تن‌ در تظاهر خارجي‌ روي‌ يكديگر آن‌ چنان‌ تأثير دارند كه‌ از هم‌ جدا شدني‌ نيستند. تنها پس‌ از فساد تن‌ است‌ كه‌ روان‌ باقي‌ مي‌ماند و از تن‌ جدا مي‌شود.

7-23- فيثاغورس‌ كه‌ پيش‌ از افلاطون‌ مي‌زيسته‌ است‌ و نويسندگان‌ كلاسيك‌ يونان‌، او را شاگرد زرتشت‌ (احياناً شاگرد مكتب‌ زرتشت‌!) دانسته‌اند، از ديدگاه‌ دو گانگي‌ روان‌ و تن‌ و نيز تناسخ‌ روان‌، جانبداري‌ مي‌كرد. افلاطون‌ كه‌ بي‌گمان‌ با مكتب‌ زرتشت‌ آشنايي‌ داشته‌ است‌، از چيزهاي‌ ناديدني‌ مُثُل‌ يا ايده‌ها و ماده‌ صحبت‌ مي‌كند. جهان‌ ماده‌ با حواس‌، قابل‌ درك‌ است‌ ولي‌ جهان‌ ايده‌ با حواس‌، شناختني‌ نيست‌. در سده‌ هفدهم‌ دِكارت‌ نظريه‌ دوگانگي‌ سوژه‌ واوبژه‌ را معرفي‌ كرد و هگل‌ از تزها و آنتي‌ تزها سخن‌ گفت‌.

7-24- در ارتباط‌ با فلسفه‌ دو گانگي‌ گاتها توماس‌ هايد نخستين‌ كسي‌ بود كه‌ اين‌ اصطلاح‌ دوگانگي‌ اخلاقي‌ ( Moral dualism ) ( مَنِشي‌ ) را به‌ كار برد. بعداً كريستين‌ وُلف‌ آن‌ را در بحث‌ متافيزيك‌ وارد كرد (نگاه‌ كنيد به‌ Interrelations of Iranian Dualism نوشته‌ Oxloby Willard Gordon. در Iranian Civilization and Culture ويراستگر Charles Adams سال‌ 1972 صفحه‌ 60). در واقع‌ دو گانگي‌ موجود در فلسفه‌ زرتشتي‌ به‌ دوگونه‌ تفسير مي‌شود: دوگانگي‌ اخلاقي‌ و دوگانگي‌ متافيزيكي‌ (آفرينشي‌).

7-25- پيروان‌ مكتب‌ دوگانگي‌ اخلاقي‌ مي‌گويند: در گاتها، از يك‌ نظام‌ انديشه‌اي‌ گفتگو مي‌كند كه‌ در آن‌ خوب‌ و بد، با يكديگر در جگند. دوگانگي‌، يك‌ پديده‌ فكري‌ و يك‌ الگوي‌ رفتاري‌ است‌ كه‌ نخست‌ در انديشه‌ و سپس‌ در گفتار و كردار آدمي‌ نمودار مي‌شود. ولي‌ پيروان‌ مكتب‌ دوگانگي‌ آفرينشي‌ برآنند كه‌ اين‌ بند از يك‌ نظام‌ آفرينشي‌ سخن‌ مي‌گويند كه‌ در آن‌ دو نيرو و يا روان‌ ازلي‌، خوبي‌ و بدي‌ را به‌ وجود مي‌آورند و رو در رويي‌ و جنگ‌ بين‌ آفريدگان‌ (مخلوقات‌) آنها است‌. تفاوت‌ دو مكتب‌، اساسي‌ و وابسته‌ به‌ آغاز، نهاد، و اهميت‌ اهريمن‌ در اداره‌ جهان‌ است‌. يكي‌ به‌ وجود يك‌ هستي‌ ازلي‌ و ديگري‌ به‌ دو هستي‌ ازلي‌ باور دارد؛ يكي‌ دوگانگي‌ را تضاد اخلاقي‌ و ديگري‌ آن‌ را و ديگري‌ متضاد خلقي‌ مي‌داند؛ يكي‌ اهريمن‌ را پديده‌ انديشه‌اي‌ و الگوي‌ رفتاري‌ آدمي‌ و ديگري‌ يك‌ واقعيت‌ خارجي‌ و مستقلي‌ از انسان‌ مي‌داند؛ يكي‌ ديناميسم‌ پيشرفت‌ دنيا را خواست‌ اهورايي‌ و عملكرد قانون‌ اَشا و ديگري‌ نتيجه‌ برخورد دو مديريت‌ همزمان‌ اورمزد و اهريمن‌ مي‌شمارد.بنابراين‌ تفاوتهاي‌ دو مكتب‌ بيش‌ از آن‌ است‌ كه‌ در نگاه‌ اول‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد!

براهين‌ پيروان‌ مكتب‌ دوگرايي‌ اخلاقي‌
7-26- پيروان‌ نظريه‌ دوگانگي‌ اخلاقي‌ (منشي‌) اين‌ گونه‌ استدلال‌ مي‌كنند:
1- در دين‌ زرتشت‌، آفرينش‌ آغازي‌ ندارد. آفرينش‌ هميشه‌ با اهورامزدا و در اهورامزدا بوده‌ است‌. بنابراين‌ آغاز بند 3 از يسنا 30 گاتها را، آغاز آفرينش‌ دانستن‌، خلاف‌ روح‌ و فلسفه‌ آفرينش‌ در گاتهاست‌.
2- زمان‌ «افعال‌» در اين‌ بند زمان‌ آينده‌ (مضارع‌) است‌. بنابراين‌، ناظر به‌ پيدايش‌ هر انساني‌ در هر زمان‌ است‌ و نه‌ معطوف‌ به‌ پيدايش‌ يا خلق‌ نخستين‌ انسان‌.
3- اهورامزدا «هستي‌» بدون‌ آغاز و تغييرناپذير است‌ و فروزه‌هاي‌ او از جمله‌ آفرينش‌ هميشه‌ با او بوده‌ است‌. به‌ عبارت‌ ديگر زماني‌ كه‌ هستي‌ بود «ناهستي‌» نبود.و ناهستي‌ چيزي‌ جز «نبودن‌ هستي‌ در تظاهر خارجي‌ هستها» نيست‌ و بنابراين‌ يك‌ مفهوم‌ ذهني‌ است‌ كه‌ واقعي‌ است‌ ولي‌ هستي‌ ندارد. بنابراين‌ واژه‌اي‌ آغاز، در اين‌ بند و پيدايش‌ «نازندگي‌» اشاره‌ به‌ هنگامي‌ است‌ كه‌ در جريان‌ پويايي‌ آفرينش‌، هستي‌ تظاهر خارجي‌ پيدا كرده‌ و با آن‌ ناهستي‌ پديد آمده‌ است‌. هر آينه‌ تظاهر خارجي‌ هستي‌ از راه‌ سپنتامينيو هميشه‌ بوده‌ است‌ پديده‌ انگره‌مينيو هم‌ هميشه‌ بوده‌ است‌ ولي‌ نه‌ به‌ عنوان‌ هستي‌ در برابر اهورامزدا بلكه‌ به‌ عنوان‌ نبودن‌ آن‌ چيزهايي‌ كه‌ از سپنتامينيو تظاهر خارجي‌ يافته‌ است‌. از اين‌رو انگره‌مينيويا اهريمن‌ (اگر منظور اين‌ بند باشد) در برابر اهورامزدا يا اورمزد نيست‌. در بحث‌ دومينيو در گاتها، سخن‌ از گوهر مابعدالطبيعه‌ نيست‌، بلكه‌ گفت‌ و گو از دو گوهر همزاد در جهان‌ذهني‌ و در عالم‌ تصور است‌.
4- «مينيو» مشتق‌ از واژه‌ « مَنَ » به‌ معناي‌ انديشه‌ است‌ و «مينيو» حتي‌ اگر به‌ معناي‌ «روان‌» باشد، آن‌ چنان‌ رواني‌ است‌ كه‌ با انديشه‌ در هم‌ بافته‌ شده‌ است‌. بنابراين‌ مينيو همان‌ روان‌ يا نيرويي‌ است‌ كه‌ به‌ انديشه‌ جهت‌ مي‌دهد و از درون‌ انديشه‌ برمي‌خيزد و نه‌ از خارج‌ آن‌.
5- به‌ كار رفتن‌ واژه‌هاي‌ «بد» و «به‌» يك‌ عمل‌ مقايسه‌اي‌ است‌ مطلق‌ نمي‌تواند باشد. فروزه‌هاي‌ اهورامزدا مطلق‌اندو اهريمن‌ چون‌ ناهستي‌ است‌ واقعيت‌ دارد ولي‌ اصالت‌ نمي‌تواند داشته‌ باشد از اين‌رو تظاهر خوب‌ و بد دو پديده‌ نسبي‌ هستند.
6- دو مينيو دو روش‌ انديشيدن‌ است‌. آزادي‌ گزينش‌ و اخبار ايجاب‌ مي‌كند كه‌ روشهاي‌ مختلفي‌ (دست‌ كم‌ دو روش‌ كاملاً مخالف‌ يا دو قطب‌ مخالف‌) وجود داشته‌ باشد كه‌ انسان‌ يكي‌ را انتخاب‌ كند. اين‌ دو روش‌ انديشيدن‌ مربوط‌ به‌ آزادي‌ گزينش‌ است‌ و اشوزرتشت‌ هم‌ درست‌ پس‌ از آنكه‌ مردم‌ را به‌ شنيدن‌ سخنانش‌ فرامي‌خواند، به‌ آنان‌ سفارش‌ مي‌كند كه‌ گفته‌هاي‌ او را با خرد بسنجند و بين‌ خوب‌ و بد يكي‌ را انتخاب‌ كنند در اينجاست‌ كه‌ او از دو مينيو صحبت‌ مي‌كند.
7- تظاهر خارجي‌ آفرينش‌، مستلزم‌ تضاد و تظاهر آن‌ تضاد است‌. در جهان‌ نسبيت‌، بدون‌ تاريكي‌ روشنايي‌؛ بدون‌ بدي‌ خوبي‌؛ و بدون‌ مرگ‌ زندگي‌، محسوس‌ نيست‌. در اين‌ بخش‌ گفت‌ و گو از زندگي‌ و نازندگي‌ - خوبي‌ و ناخوبي‌ و سپنتامينيو و انگره‌مينيو است‌. سپنتامينيو كه‌ فروزه‌ي‌ سازندگي‌ و دهشمندي‌ اهورامزدا است‌، هستي‌، زندگي‌ و خوبي‌ را مي‌دهد. اين‌ نعمتها در تظاهر خارجي‌ خود، ضدّي‌ هم‌ خواهند داشت‌، (تز و آنتي‌ تز). جالب‌ است‌ كه‌ در اين‌ بند گاتها آمده‌ است‌ كه‌ از برخورد دو مينيو، زندگي‌ و نازندگي‌ پديد مي‌آيد. نازندنگي‌ (عدم‌ زندگي‌) در جهان‌ نسبيها واقعيت‌ دارد ولي‌ در جهان‌ مطلق‌ اصالتي‌ ندارد. به‌ عبارت‌ ديگر: نازندگي‌ «هستي‌» نيست‌، «ناهستي‌» يعني‌ نبودن‌ هستي‌ است‌ و برحسب‌ تعريف‌ هست‌ نيست‌.
8- واژه‌ اهريمن‌ در اوستاي‌ جوان‌تر به‌ جاي‌ انگره‌مينيو آمده‌ است‌. در گاتها، انگره‌مينيو يعني‌ انديشه‌ و منش‌ بد در برابر سپنتامينيو يعني‌ انديشه‌ي‌ نيك‌ و افراينده‌ قرار گرفته‌ است‌، و اين‌ تنها در عالم‌ نسبي‌ است‌. در جهان‌ مطلق‌ اهورامزدا با سپنتامينيو يكي‌ است‌ و مخالفتي‌ در برابر آنها نيست‌.

براهين‌ پيروان‌ مكتب‌ دوگرايي‌ آفرينش‌
7-27- در برابر اين‌ دلايل‌ پيروان‌ مكتب‌ «دوگانگي‌ آفرينش‌» چنين‌ استدلال‌ مي‌كنند:
1- آغاز بند مربوطه‌، اشاره‌ به‌ «آغاز» آفرينش‌ است‌. در پاره‌اي‌ از ادبيات‌ ديني‌ كه‌ سده‌ها پس‌ از زرتشت‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و به‌ ويژه‌ در كتابهاي‌ ونديداد و بندهِش‌ بخشهايي‌ است‌ كه‌ نظريه‌ دوگانگي‌ آفرينشي‌ را تقويت‌ مي‌كند. در اين‌ كتابها تأييد شده‌ است‌ كه‌ در دين‌ زرتشت‌، اورمزد، آفريننده‌ خوبي‌ است‌ و اهريمن‌ توليدكننده‌ بديها. در عين‌ حال‌ گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ اهريمن‌ پديده‌ نيست‌، اصالت‌ دارد. اهريمن‌ مانند اورمزد ازلي‌ است‌. منتهي‌ اورمزد، همه‌ داناست‌ ولي‌ اهريمن‌ همه‌ جهل‌ است‌. از اين‌رو، اهريمن‌ در آغاز از وجود اورمزد خبر نداشت‌. ولي‌، اورمزد دانا بود و از وجود اهريمن‌ آگاه‌ بود. هنگامي‌ كه‌ اورمزد به‌ آفرينش‌ دست‌ زد، تازه‌ اهريمن‌ به‌ وجود اورمزد پي‌ برد. هرچه‌ اورمزد خلق‌ كرد، ايمن‌ مخالف‌ آن‌ را به‌ وجود آورد تا اثر كار اورمزد را خنثي‌ كند. مثلاً وقتي‌ اورمزد فراواني‌ آفريد، اهريمن‌ قحطي‌ توليد كرد و هنگامي‌ كه‌ اورمزد تندرستي‌ آفريد، اهريمن‌، بيماري‌ توليد كرد. هنگامي‌ كه‌ اورمزد آدمي‌ را با فروزه‌هاي‌ اخلاقي‌ خودش‌ خلق‌ كرد، اهريمن‌ نتوانست‌ همتاي‌ او را پديد آورد. از اين‌رو كوشش‌ كرد تا آدمي‌ را از راه‌ راست‌ به‌ در بَرَد.
2- در اين‌ كتابها پذيرفته‌اند كه‌ اهورامزدا خداي‌ خوبي‌ و سازندگي‌ است‌. او بدي‌ و شيطان‌ را خلق‌ نكرده‌ است‌ و ويرانيها از او نيست‌. همچنين‌ حيوانات‌ آزاردهنده‌ مثل‌ مار و عقرب‌ كه‌ در كتب‌ پهلوي‌ خْرَفستارْ خوانده‌ شده‌اند، بنا به‌ تعريف‌ نمي‌توانند آفرينش‌ اهورامزدا باشند. و چون‌ نمي‌توانند خود به‌ خود پديد آمده‌ باشند پس‌ بايد ساخته‌ اهريمن‌ باشند.
3- در آغاز خداوند براي‌ سه‌ هزار سال‌ به‌ تنهايي‌ جهان‌ فَرَوَشي‌ (جهان‌ مُثُل‌) را اداره‌ مي‌كرد. در آغاز سه‌ هزار سال‌ دوم‌ خداوند به‌ آفرينش‌ دست‌ زد (جهان‌ مُثُل‌ تجسم‌ خارجي‌ يافت‌)، اهريمن‌ هم‌ كم‌كم‌ متوجه‌ شد و در پايانين‌ روزهاي‌ آن‌ دوره‌ همتاهاي‌ مخالف‌ آن‌ موجودات‌ را آفريد. در سه‌ هزار سال‌ سوم‌ جنگ‌ بين‌ نيروهاي‌ اهريمن‌ و اورمزد در جريان‌ است‌ و بالاخره‌ سه‌ هزاره‌ چهارم‌ با پيروزي‌ نهايي‌ اورمزد بر اهريمن‌ اين‌ دوران‌ هستي‌ به‌ پايان‌ مي‌رسد، يا اهريمن‌ نابود مي‌شود و يا آنكه‌ اهريمن‌ به‌ سردابه‌ تاريكي‌ كه‌ مأواي‌ اوليه‌اش‌ در بن‌ زمين‌ بود باز مي‌گردد. در اين‌ نوشته‌ پذيرفته‌اند كه‌ ابديت‌ از آن‌ اورمزد و نيروهاي‌ نيكي‌ است‌.

7-28- نبايد فراموش‌ كرد كه‌ از جهت‌ اخلاقي‌ علمي‌، پيروي‌ از مكتب‌ «دوگانگي‌ اخلاقي‌» و «دوگانگي‌ آفرينشي‌» به‌ يك‌ نتيجه‌ مي‌رسد: هر دو مكتب‌، نيك‌ انديشي‌، نيك‌ گفتاري‌ و نيك‌ كرداري‌ را سفارش‌ مي‌كنند. هر دو مكتب‌ باور دارند كه‌ سرانجام‌ نيكي‌ بر بدي‌ چيره‌ مي‌شود. هر دو مكتب‌ به‌ تازه‌شدن‌ جهان‌، پيشرفت‌ و رسايي‌ آن‌ باور دارند. هر دو مكتب‌ اهورامزدا را سازنده‌ و آفريينده‌ خوبيها و پاك‌ از بديها مي‌دانند. بنابراين‌ با وجود تفاوت‌ ماهوي‌ بين‌ آن‌ دو نتيجه‌ علمي‌ آنان‌ يكي‌ است‌ و هر دو ديدگاه‌ (نظرها) اهريمن‌ يا ابليس‌ را غير ابدي‌ و فاني‌ مي‌دانند. تفاوت‌ عمده‌ آنها در اين‌ است‌ كه‌، مكتب‌ آفرينشي‌، اهريمن‌ اصالت‌ وجود قائل‌ مي‌شود و بديها را آفريده‌ اهريمن‌ مي‌داند در حالي‌ كه‌ مكتب‌ منشي‌ (دوگانگي‌ اخلاقي‌)، آن‌ را به‌ حساب‌ گزينش‌ بد آدمي‌ مي‌گذارد. همچنين‌ اين‌ عقيده‌ مسيحيان‌ كه‌ آدمي‌ با گناه‌ متولد مي‌شود، گناهي‌ كه‌ پدر آدم‌ مرتكب‌ شده‌ و از بهشت‌ رانده‌ شد، در دين‌ زرتشت‌ نيست‌.

پيروزي‌ نهايي‌ خوبي‌ بر بدي‌ نزد زرتشت‌
7-29- آيا فراگرد آفرينش‌ پاياني‌ دارد؟ آيا كوششهاي‌ اشوان‌ در راه‌ پيشرفت‌ و سازندگي‌ جهان‌ به‌ جايي‌ مي‌رسد؟ آيا پيشرفت‌ آدمي‌ سرانجامي‌ مي‌شناسد؟ بنا به‌ نوشته‌ گاتها، پاياني‌ براي‌ آفرينش‌ نيست‌. همان‌گونه‌ كه‌ آغازي‌ نداشته‌ است‌. اهورامزدا هميشگي‌ است‌ و فروزه‌هاي‌ او از جهت‌ چوني‌ (كيفي‌) هم‌ دگرگوني‌ ناپذيرند و از جهت‌ چندي‌ (كمي‌) افزاينده‌. آفرينش‌ يكي‌ از آن‌ فروزه‌هاست‌. در بين‌ فروزه‌هاي‌ برگزيده‌ اهورامزدا، تنها سپنتامينيو هميشه‌ افزاينده‌، هميشه‌ سازنده‌ و هميشه‌ آفريننده‌ است‌. و سپنتاآرميتي‌ هميشه‌ آرامي‌ بخش‌ و هميشه‌ مهروز است‌. اَشا دگرگوني‌ناپذير است‌. بنابراين‌ راستي‌ پاياني‌ ندارد. هر آنچه‌ در حالت‌ بي‌كراني‌ است‌ و تابع‌ زمان‌ و فضا نيست‌.

7-30- گاتها، اشاره‌ به‌ پايان‌ زمان‌ دارد. پايان‌ زمان‌، سرانجام‌ يك‌ دوره‌ (سيكل‌) آفرينش‌ و ادامه‌ آن‌ بيرون‌ از زمان‌ و يا در بي‌ابعادي‌ است‌. پايان‌ زمان‌ نقطه‌ عطفي‌ است‌ كه‌ پيروزي‌ اشوان‌ را در رسيدن‌ به‌ هدفشان‌ - برقراري‌ زندگاني‌ بدون‌ ناسازگاري‌، بدون‌ دوگانگي‌، بدون‌ خشم‌، بدون‌ دروغ‌ و بدون‌ بدي‌ و بدون‌ اندوه‌ و شكست‌ - نشان‌ مي‌دهد، پيروزي‌ كه‌ نتيجه‌ كوششهاي‌ تكي‌ (فردي‌) و گروهي‌ (جمعي‌) نيكان‌ است‌. آن‌ نقطه‌ عطف‌، اوج‌ فراگرد طولاني‌ و تدريجي‌ پيشرفت‌ كيفي‌ و كمي‌ به‌ سوي‌ كمال‌ (هَاُروَتات‌) است‌ كه‌ آفرينش‌ آدميان‌ را وارد مرحله‌ جاوداني‌ (امرتات‌) مي‌كند. پيش‌ از آن‌، نيكان‌ منفرداً در نتيجه‌ نيكي‌ (آشوييشان‌) به‌ سرمنزل‌ روشنايي‌ بي‌كران‌ مي‌پيوستند. در اين‌ نقطه‌ زماني‌، همه‌ دسته‌ جمعي‌، جزو آن‌ روشنايي‌ مي‌شوند. اين‌ است‌ مفهوم‌ تازه‌ شدن‌ جهاني‌. بعضي‌ تازه‌شدن‌ جهان‌ (فرش‌ كرت‌) زرتشتي‌ را با رستاخيز در مسيحيت‌ و اسلام‌ برابر مي‌دانند.

7-31- گاتها، پيروزي‌ نهايي‌ خوبي‌ بر بدي‌ را، نويد مي‌دهد. اين‌ پيروزي‌، در پايان‌ زمان‌ خواهد بود. زماني‌ كه‌ با پيشرفت‌ كامل‌ دوره‌كنوني‌ آفرينش‌، دوره‌ ديگري‌ آغاز مي‌گردد.
«اميد» در گرداندن‌ آدميان‌ به‌ سوي‌ نيكويي‌ و راستكاري‌ كاربرد فراوان‌ دارد، اميد زيباست‌.
باور به‌ پيروزي‌ نهايي‌ خوبي‌ بر بدي‌ مذهب‌ زرتشت‌ در ساير مذاهب‌ نيز وجود دارد. گفته‌ شده‌ است‌ كه‌، نظريه‌ پايان‌ روزهاي‌ ايزا و دانيل‌ در دين‌ يهود همان‌ نويد به‌ پيروزي‌ نهايي‌ خوبي‌ بر بدي‌ در مذهب‌ زرتشت‌ است‌.
اصل‌ پيروزي‌ نهايي‌ خوبي‌ بر بدي‌ - كه‌ با اصول‌ اَشا و دوگانگي‌ ارتباط‌ دارد، د راوستاي‌ بعدي‌ و در كتب‌ پهلوي‌، بدون‌ استثنا آمده‌ است‌. در نامه‌هاي‌ پهلوي‌، به‌ سنت‌ معمولي‌ كه‌ به‌ اهريمن‌ و ديوان‌، شخصيت‌ خارجي‌ مي‌دهند، از جنگ‌ بين‌ فرشتگان‌ (امشا سپنتا و ايزدان‌) با همتاهاي‌ اهريمني‌ آنها گفت‌ و گو شده‌ و آمده‌ است‌ كه‌، در آخر دوره‌، تمام‌ نيروهاي‌ اهريمن‌، شكست‌ خورده‌ و نابود مي‌شوند و خود اهريمن‌، يا كشته‌ شده‌ و يا به‌ ته‌ مغاك‌ تاريكي‌ كه‌ پيشتر در آنجا بوده‌ برمي‌گردد و جهان‌ از بدي‌ دوگانگي‌ و ابليس‌ آسوده‌ مي‌شود.

چند گفتار از زرتشت‌

يسنا 45 بند (2)
من‌ از اين‌ دو نيروي‌ معنوي‌ سخن‌ خواهم‌ گفت‌ كه‌ در آغاز هستي‌، آن‌ يك‌ كه‌ سپنتا بود به‌ آن‌ ديگري‌ كه‌ بد بود چنين‌ گفت‌: نه‌ انديشه‌هاي‌ ما، نه‌ آموزش‌ ما، نه‌ خواهندگي‌ ما، نه‌ باورهاي‌ ما، نه‌ گفتار ما، و نه‌ كردار ما، نه‌ دانستگي‌ ما، نه‌ روان‌ ما هيچ‌ يك‌ با يكديگر يگانگي‌ ندارد.
يسنا 30 بند (3)
در آغاز دو معنا بودند كه‌ آنها را توأمان‌ مي‌شناسند و يكي‌ نيك‌ و ديگري‌ بد است‌، در انديشه‌، در گفتار و در كردار.
از ميان‌ اين‌ دو معنا، دانايان‌، نيكي‌ را برمي‌گزينند، نه‌ نادانان‌
بند (4)
آن‌گاه‌ كه‌ اين‌ دو معنا به‌ هم‌ رسيدند.
در آغاز، زندگي‌ و نه‌ - زندگي‌ را به‌ راه‌ انداختند.
باشد كه‌ بدترين‌ هستي‌، در فرجام‌، از آنِ پيروان‌ دروغ‌ باشد، و براي‌ راستان‌، بهترين‌ انديشه‌
بند (5)
از ميان‌ اين‌ دو معنا، دروغ‌، كردن‌ بدترين‌ چيزها را برگزيد ولي‌ معناي‌ قدسي‌، سپنتامينيو، در كسوت‌ استوارترين‌ آسمانها با راستي‌ يك‌ شد و همه‌ي‌ كساني‌ كه‌ از خشنود ساختن‌ اهورامزدا شاد مي‌شوند، چنين‌ كردند.
بند (6)
ديوان‌ (خدايان‌ بيگانگان‌) نيز، از ميان‌ دو معنا گزينش‌ درست‌ نكردند، زيرا آن‌گاه‌ كه‌ در آستانه‌ي‌ شك‌ بودند اهريمن‌ به‌ آنان‌ نزديك‌ شد و بدينسان‌ بدترين‌ انديشه‌ را برگزيدند و با خشم‌ هم‌ دست‌ شدند و زندگي‌ انسان‌ را تباه‌ كردند.
يسنا 31 بند(11)
از آغاز، اي‌ مزدا، كه‌ تو با انديشه‌ات‌ براي‌ ما
از آن‌ زمان‌ كه‌ روان‌ زندگاني‌ را كالبد بخشيدي‌، تنها، دانستگيها و نيروهاي‌ انديشه‌ را به‌ وجود آوردي‌،
از آن‌ زمان‌ كه‌ كردارها و پندارها را آفريدي‌ تا انسان‌ آزادانه‌ بخواهد.

7-32- با آگاهي‌ بر پيروزي‌ نهايي‌ خوبي‌ بر بدي‌، آدمي‌ در همه‌ مراحل‌ زندگي‌ بايد با رايزني‌ خرد از راستي‌ و داد (اَشا) پيروي‌ كرده‌، با مهر و دوستي‌ و فروتني‌ (آرميتي‌) به‌ هم‌ نوع‌ خود، بدون‌ چشم‌ داشت‌ پاداش‌ خدمت‌ كند تا نيروي‌ اهورايي‌ ( خشترا ) در روانش‌ توان‌ گيرد و به‌ خودشناسي‌ و رسايي‌ ( هَاُروَتات‌ ) برسد و از آن‌ پس‌ زندگاني‌ جاوداني‌ ( امرتات‌ ) يابد و در منزل‌ روشنايي‌ بي‌كران‌، خرد بي‌پايان‌، و راستي‌ مطلق‌ در آرامش‌ و شادي‌هستي‌ يابد.

بر گرفته از تارنگارhttp://www.iptra.ir/vdcit1v3aaz.html

جشن د یگان

جشن دیگان بر همه خجسته باد
جشن د یگان با اورمزد ودی ماه شروع می شود،ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه می نویسد : «... دی ماه، نخستین روز آن خرم روز است و این روز و ماه هردو به نام خداوند است که هرمزئ نامیده می­شود، یعنی حکیم و دارای رای و آفریدگار. در این روز عادت ایرانیان چنین بوده که پادشاه از تخت شاهی پایین می آمد و جامه ای سفید می پوشید و در بیابان بر فرش های سپید می نشست و دربان و یساولان را که شکوه پادشاه با آن هاست به کنار می­راند و هرکس که می خواست پادشاه را ببیند، خواه دارا و خواه نادار بدون هیچ گونه نگهبان و پاسبان نزد شاه می رفت و با او به گفتگو می پرداخت و در این روز پادشاه با برزگران می­نشست و در یک سفره با آن ها خوراک می­خورد و می­گفت : من مانند یکی از شماها هستم و با شماها برادرم، زیرا استواری و پایداری جهان به کارهایی است که به دست شما انجام می­شود و امنیت کشور نیز با من است، نه پادشاه را از مردم گریزی است و نه مردم را از پادشاه بخصوص مهربان هوشنگ ویکرد چنین بودند.
بی خود نیست فردوسی می فر ماید:
شب اور مزد آمد از ماه دی       زگفتن بیاسای بردار می
شاد بودن همه خصلت وویژگی این جشن است و"می "نماد شادی در حد مستی است.
واژه" دی" از مصدر" دا"در پارسی باستان وسانسکریت به معنی دادن، آفریدن، ساختن، و بخشیدن است. در پهلوی "داتن"(Datan) و در فارسی "دادن" شده است و "داتر"(Dater) که در پهلوی "داتار" و در فارسی "دادار" یا آفریدگار ودراوستا"دتهوش"(Dathush) یا "دزوه"(Daz-vah) می باشد به معنی دادار یا آفریننده و آفریدگار است. در آفرینگان گاهنبار بند 11 صفت دتهوش برای دهمین ماه سال بکار رفته است.
ايرانيان قديم بطور کلي در هر ماه اور مزد، دی به آذر، دی به دین ودی به مهر روز را که بنام خداوند است چهار روز تعطيل مي دانستند و در ماه دی این روز ها را جشن می گرفتند . که روز اول را جشن خرم روز و سه جشن ديگر را جشن ديگان مي ناميدند. کوشیار گیلانی در «زیج جامع» این روزها را «دی جشن» می‌نامد.
ایرانیان بیشتر کشاورز بودند وماه دی ماه سرما و بوران وبرف وتعطیلی کار کشاورزی ،به همین دلیل جشن های دیگان ،جشن گهنبارمید یارم گاه(از روز مهرایزد تا ورهرام ایزد) وآیین چله بزرگ را از اول دیماه شروع میکردندوحتی با برگزاری شب یلدا به پیشواز ماه دی می رفتند.شب انارام روز آذر ماه  "شب چله" یا "یلدا"، انقلاب زمستانی و جشن زایش خورشید را جشن می گرفتند. ایرانیان در این شب با فراهم آوردن خوراکی‌های گوناگون تا بامداد به انتظار دیدار نخستین پرتوهای خورشید دی ماه بیدار می‌نشسته‌اند. گوش ایزد دیماه   جشن "سیر سور"، جشن گیاه‌خواری و به ویژه خوردن سیر و نیز روز غلبه دیوان و کشته‌ شدن جمشید‌شاه در روایت‌های ایرانی. (در شـاهنامه فـردوسـی نیز پـدیده گوشتخواری پس از جمشید رواج می‌یابد.) دی به مهرایزد ودی ماه   جشنی همراه با ساخت تندیس‌‌ها و پیکرتراشی‌هایی به شکل انسان و گاه سوزاندن آن. در برخی متون از این روز بنام "بتیکان" یاد شده است که به احتمال شکل تغیر یافته "دیبگان" است. مهر ایزد دی ماه   هنگام جشن "درامزینان" یا "کاکتل/ کاکثل" در متون ایرانی. جشنی بسیار کهن و اسطوره‌ای و ناشناخته که نام‌های گوناگون آن ارتباط آن با "درفش کاویان" و "گاو کتل/ گاو درفش" را نشان می‌دهد. گونه‌های مختلف نام‌های این روز و این مراسم، همانند بسیاری از دیگر نام‌های کهن، نشانه دیرینگی این آیین و فراموش شدن شکل اصلی نام آنست. این روز احتمالاً در پیوند با دیده شدن صورت فلکی "گاو/ ثور" نیز بوده است.خلاصه سرما ویخ بندان وبوران باعث جمع شدن وجشن گرفتن وشاد بودن وامید به پیروزی نور بر ظلمت وروز های خوب آینده آنها را دلگرم می کرد.
با شهر نشینی ایرانیان وصنعتی شدن بخش کشاورزی جشنهای دیگان ، کم کم از یاد واندیشه ی همگان بدر شد ، ولی زرتشتیان با بر پا کردن آیین نیایش (دعا) به درگاه مزدا اهورا یاد این جشنها را زنده نگه داشته اند .

پشوتن جی دوسابای مارکار


به نام اهورا مزدا
هجدهم آبان 1250پشوتن جی دوسابای مارکاردر خانواده پارسی دیده به دنیا گشود ،پدرش دوسابائی و مادرش دین بانو دخت دینشاه شراف بود.تحصیلات مقدماتی را در بمبئی پشت سر گذاشت. عشق به ایران ودین زرتشت رادر کودکی از پدر ومادر آموخت، همراه با فرزندان  پارسیان دیگر علم آموخت در مکتب کارآموزی دینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت، زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. پس از پایان تحصیلات مقدماتی به کسب و تجارت پرداخت اما فکر تعلیم و تربیت به نوباوگان ایرانی لحظه ای او را رها نمی کرد.
 پارسیان که از نابسامانی، فشارهای تعصب مذهبی، بی سوادی و فقر در جامعه زرتشتی آگاه شده بودند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیان هند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند ویکی از کسانیکه به ایران فرستادند پشوتن جی دوسابایی مارکار بود تابه وضعیت زرتشتیان سر و سامان دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت، ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند
پشوتن جی مارکار دهشمند و بزرگوار خدمات بزرگ و ماندنی برای زرتشتیان انجام داد . باساختن دبستان پسرانه مارکار در بهمن 1306  اولین گام برای با سواد کردن کودکان یزدی برداشت و  دبیرستان پسرانه مارکار هم در شهریور 1312 تاسیس و در سال 1313  باافتتاح  مجموعه آموزشی به ساختمان اصلی انتقال یافت مارکار با ساخت پرورشگاه، برج ساعت مارکار یزد و مجسمه فردوسی تهران در سال 1313 توانست علاقه خود را با گسترش فرهنگ در ایران نشان دهد. پرورشگاه این مجموعه برخلاف اذهان عموم،خوابگاهی شبانه روزی برای اسکان دانش آموزان اطراف شهر وبی بضاعت با همه امکانات ،بدون پرداخت شهریه بوده است. استفاده ازاین امکانات نه تنها برای زرتشتیان نیست، بلکه هزاران تن از هم‌میهنان غیر زرتشتی ما نیز ازدهش‌های این بزرگوار بهره برده‌اند.
ساخت پرورشکاه مارکار در یزد، ساخت دبستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبستان دخترانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان دخترانه مارکار در یزد،  بنگاه ورزشی پشوتن جی دوساباهی مارکاردر بمبئی ، اختصاص سرمایه برای ادامه تحصیل شاگردان زرتشتی برتر مدارس مارکار در دانشگاه تهران، اختصاص سرمایه برای انتشارات دینی تحت سرپرستی انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی، که از جمله آن کتابهای ترجمه گاتها و یشتها توسط استاد پورداوود است، بخشش سرمایه برای انتشار نوشته ها و متن سخنرانیهای سودمند، ساخت آموزشگاه پسرانه و دخترانه در وسو هندوستان بمبئی، ساخت برج فردوسی (گاهنمای فردوسی) در یزد و ، خرید و آبادسازی زمین ها در یزد و تهران پارس تهران بسیاری دیگر که بیان و توضیح آن در اینجا نمی گنجد.
خیر اندیش کسی است که علاوه بر بخشش به مستمندان ، در راه آموزش و پرورش و راهنمائی حتی تعیین شغل مناسب به دیگران کمک نماید . اکنون شاهدیم عده ای راهنما برای افراد می شوند که ترک وطن نمایند و در آنجا با سرگردانی سر نمایند و بعضاً کمک یا احوالپرسی هم ندارند .
پشوتن جی مارکار مجموعا" سه بار[1303،1313،1328] برای سرکشی و مشاهده پیشرفت و وبرسی وضعیت مؤسسات خیریه تحت حمایت خویش،به ایران مسافرت نمود. خوشبختانه دولت وقت ایران به نحو شایسته ای از خدمات این رادمرد نیکوکار قدردانی نمود.چه در سال1313 در دومین سفر خویش به یزد از سوی وزارت فرهنگ وقت به دریافت نشان درجه اول علمی سرافراز شد.در سال 1326 نیز به دریافت نشان همایون مفتخر گردید و در واپسین سفر خویش به ایران در سال1328 به دریافت نشان درجه اول سپاس ملی سرافراز،و به دیدار با شاه وقت ایران،محمدرضا شاه پهلوی مفتخر گردید...
سرانجام در تاریخ هیجدهم مهرماه1344 پشوتن جی دوسابائی مارکار چشم از گیتی فرو بست.روانش شاد وبهشت برین جایگاهش باد.
میرزا سروش لهراسب سرپرستی این مدارس و مووسسات را تا مدت ها به عهده داشت . پس از چندی طبق یک آیین نامه اجرایی وکالت تملک تمام مایملک و مووسسات مارکار به انجمن زرتشتیان تهران واگذار می شود . ( این آیین نامه با امضای سروش لهراسب و به تاریخ 27 آذرماه 1353 خورشیدی است.
آموزشگاه پسرانه مارکاربا مدیریت آقایان هورمزد فرخانی به عنوان اولین مدیر در سال 1301 و دومین مدیر آقای خدابخش منیری از سال 1303 به مدت 10 سال بودند.
اسفندیار مرادیان که دانش آموز سال 1322 این آموزشگاه بوده است و بعد از فراغت از تحصیل ،سمت سرپرستی و مدیریت پذیرشگاه  و پرورشگاه را بعهده گرفت... واکنون جزو مدارس دولتی شهر یزد می باشد.
پرورشگاه مارکار که اکنون پردیس دانش مارکار نام گرفته امید است با همت هیات امنا و یاری انجمنها و سازمانهای زرتشتی دوباره به جایگاهی که در شان این مجموعه است باز گردد.
ایکاش انجمن زرتشتیان تهران وکیل تمام مایملک وموسسات مارکار در ایران  برای اطلاع رسانی به جماعت زرتشتی درسالگرد تولد ایشان از وضعیت مدارس ،زمینها،موسسات و... اطلاعیه ای دقیق صادر می نمود ونشان می دادند که شاگردان خوبی برای آن مدارس بوده اند.چون از روانشاد مارکار نقل است ایشان بجای استفاده از مترو پیاده میرفت تا با پولش به آن دانش آموزعزیز ایرانی کمک کند.

پشوتن جی دوسابای مارکار


به نام اهورا مزدا
هجدهم آبان 1250پشوتن جی دوسابای مارکاردر خانواده پارسی دیده به دنیا گشود ،پدرش دوسابائی و مادرش دین بانو دخت دینشاه شراف بود.تحصیلات مقدماتی را در بمبئی پشت سر گذاشت. عشق به ایران ودین زرتشت رادر کودکی از پدر ومادر آموخت، همراه با فرزندان  پارسیان دیگر علم آموخت در مکتب کارآموزی دینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت، زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. پس از پایان تحصیلات مقدماتی به کسب و تجارت پرداخت اما فکر تعلیم و تربیت به نوباوگان ایرانی لحظه ای او را رها نمی کرد.
 پارسیان که از نابسامانی، فشارهای تعصب مذهبی، بی سوادی و فقر در جامعه زرتشتی آگاه شده بودند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیان هند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند ویکی از کسانیکه به ایران فرستادند پشوتن جی دوسابایی مارکار بود تابه وضعیت زرتشتیان سر و سامان دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت، ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند
پشوتن جی مارکار دهشمند و بزرگوار خدمات بزرگ و ماندنی برای زرتشتیان انجام داد . باساختن دبستان پسرانه مارکار در بهمن 1306  اولین گام برای با سواد کردن کودکان یزدی برداشت و  دبیرستان پسرانه مارکار هم در شهریور 1312 تاسیس و در سال 1313  باافتتاح  مجموعه آموزشی به ساختمان اصلی انتقال یافت مارکار با ساخت پرورشگاه، برج ساعت مارکار یزد و مجسمه فردوسی تهران در سال 1313 توانست علاقه خود را با گسترش فرهنگ در ایران نشان دهد. پرورشگاه این مجموعه برخلاف اذهان عموم،خوابگاهی شبانه روزی برای اسکان دانش آموزان اطراف شهر وبی بضاعت با همه امکانات ،بدون پرداخت شهریه بوده است. استفاده ازاین امکانات نه تنها برای زرتشتیان نیست، بلکه هزاران تن از هم‌میهنان غیر زرتشتی ما نیز ازدهش‌های این بزرگوار بهره برده‌اند.
ساخت پرورشکاه مارکار در یزد، ساخت دبستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان پسرانه مارکار در یزد، ساخت دبستان دخترانه مارکار در یزد، ساخت دبیرستان دخترانه مارکار در یزد،  بنگاه ورزشی پشوتن جی دوساباهی مارکاردر بمبئی ، اختصاص سرمایه برای ادامه تحصیل شاگردان زرتشتی برتر مدارس مارکار در دانشگاه تهران، اختصاص سرمایه برای انتشارات دینی تحت سرپرستی انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی، که از جمله آن کتابهای ترجمه گاتها و یشتها توسط استاد پورداوود است، بخشش سرمایه برای انتشار نوشته ها و متن سخنرانیهای سودمند، ساخت آموزشگاه پسرانه و دخترانه در وسو هندوستان بمبئی، ساخت برج فردوسی (گاهنمای فردوسی) در یزد و ، خرید و آبادسازی زمین ها در یزد و تهران پارس تهران بسیاری دیگر که بیان و توضیح آن در اینجا نمی گنجد.
خیر اندیش کسی است که علاوه بر بخشش به مستمندان ، در راه آموزش و پرورش و راهنمائی حتی تعیین شغل مناسب به دیگران کمک نماید . اکنون شاهدیم عده ای راهنما برای افراد می شوند که ترک وطن نمایند و در آنجا با سرگردانی سر نمایند و بعضاً کمک یا احوالپرسی هم ندارند .
پشوتن جی مارکار مجموعا" سه بار[1303،1313،1328] برای سرکشی و مشاهده پیشرفت و وبرسی وضعیت مؤسسات خیریه تحت حمایت خویش،به ایران مسافرت نمود. خوشبختانه دولت وقت ایران به نحو شایسته ای از خدمات این رادمرد نیکوکار قدردانی نمود.چه در سال1313 در دومین سفر خویش به یزد از سوی وزارت فرهنگ وقت به دریافت نشان درجه اول علمی سرافراز شد.در سال 1326 نیز به دریافت نشان همایون مفتخر گردید و در واپسین سفر خویش به ایران در سال1328 به دریافت نشان درجه اول سپاس ملی سرافراز،و به دیدار با شاه وقت ایران،محمدرضا شاه پهلوی مفتخر گردید...
سرانجام در تاریخ هیجدهم مهرماه1344 پشوتن جی دوسابائی مارکار چشم از گیتی فرو بست.روانش شاد وبهشت برین جایگاهش باد.
میرزا سروش لهراسب سرپرستی این مدارس و مووسسات را تا مدت ها به عهده داشت . پس از چندی طبق یک آیین نامه اجرایی وکالت تملک تمام مایملک و مووسسات مارکار به انجمن زرتشتیان تهران واگذار می شود . ( این آیین نامه با امضای سروش لهراسب و به تاریخ 27 آذرماه 1353 خورشیدی است.
آموزشگاه پسرانه مارکاربا مدیریت آقایان هورمزد فرخانی به عنوان اولین مدیر در سال 1301 و دومین مدیر آقای خدابخش منیری از سال 1303 به مدت 10 سال بودند.
اسفندیار مرادیان که دانش آموز سال 1322 این آموزشگاه بوده است و بعد از فراغت از تحصیل ،سمت سرپرستی و مدیریت پذیرشگاه  و پرورشگاه را بعهده گرفت... واکنون جزو مدارس دولتی شهر یزد می باشد.
پرورشگاه مارکار که اکنون پردیس دانش مارکار نام گرفته امید است با همت هیات امنا و یاری انجمنها و سازمانهای زرتشتی دوباره به جایگاهی که در شان این مجموعه است باز گردد.
ایکاش انجمن زرتشتیان تهران وکیل تمام مایملک وموسسات مارکار در ایران  برای اطلاع رسانی به جماعت زرتشتی درسالگرد تولد ایشان از وضعیت مدارس ،زمینها،موسسات و... اطلاعیه ای دقیق صادر می نمود ونشان می دادند که شاگردان خوبی برای آن مدارس بوده اند.چون از روانشاد مارکار نقل است ایشان بجای استفاده از مترو پیاده میرفت تا با پولش به آن دانش آموزعزیز ایرانی کمک کند.

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

همه چیز در مورد نشان فروهر


از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند
ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیارشگفت انگیز و سراشر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم.
این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی ی افروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد.
سنگ نگاره های شاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد.
نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است ... اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم :

1 - قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکاری و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب وپسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند .

2 - دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش "دادار هستی اورمزد" خدای واحد ایرانیان دارد که زرتشت در 4000 سال پیش آنرا به جهان هدیه نمود .

3 - چنبره ای ( حلقه ای ) دردست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند . مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آنرا یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است . زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره ( حلقه ) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند .

4 - بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اورمزد دادار هستی خدای واحد ایرانیان است .

5 - سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد . که بی شک میتوان گفت تا میلیون سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است . این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک ایرانیان است .

6 - در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره ( حلقه ) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به " دایره روزگار" و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد .

7 - دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد . یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست " سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است . انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد . پس اگر از کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود .

8 - انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از 4000 سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک دارد . پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است . که دیده می شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است را برای خود برگزیده است و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است .

این تنها گوشه ای از آثار نیاکان گرامی ماست که امروز وظیفه ماست از آن پاسداری کنیم
به امید روزی که ایرانی به هویت ملی خویش بازگردد.
اینجا تنها این آرزوی داریوش بزرگ که در سنگ نبشته های خود به جای گذاشته است به حقیقت می پیوندد .

مانكجی لیمجی هاتریا

مانكجی لیمجی هاتریا چاپ
پیشگفتار
در سده هفتم میلادی، که تازیان بر ایران چیره شدند، گروهی از زرتشتیان ترك دین كردند. خانواده‌های بسیاری، در سده نهم به هندوستان كوچ کردند، تا فرهنگ دینی و ملی  خود را  پاسداری كنند و به  آیندگان بسپارند، و بسیاری دیگر در ایران ماندند تا آتش عشق به دین بهی را در سینه و كانون خانواده خود گرم و پر فروغ نگهدارند.
یورش و ضربه سخت‌تر در دوران چیرگی مغول به زرتشتیان وارد آمد. بسیاری كشته شدند و گروهی به جاهای دور‌دست پناه بردند تا از ستم و تهدید مغولان درامان بمانند.
در زمان صفویه فشار باز هم بیشتر شدت گرفت، این وضع اندوه‌بار کم و بیش تا زمان قاجار همچنان ادامه یافت. برخی از زرتشتیان که تاب این فشارها را نمی آوردند و نمی خواستند دل از دین پدران خود برکَنند، به ناچار راهی دیار هند شدند که البته در آنجا هم با سختی‌های زیادی روبرو شدند. آنان همواره رابطه خود را با همكیشان‌شان در ایران حفظ کردند، مگر در دوره هجوم مغول به ایران که این رابطه به اجبار برای مدت زیادی گسیخته شد. سرانجام در آغاز قرن هیجدهم میلادی دوباره این ارتباط برقرار شد و پارسیان هند برای حل مشکلات مذهبی خود، از جمله گاهشماری و روز سال و ماه، رو به همکیشان ساکن ایران آوردند.
از سوی زرتشتیان ایران « دستور جاماسب ولایتی»، از کرمان به هند رهسپار شد. دستور جاماسب در هند دریافت که در پی جنگ و گریزهای بیشماری که پارسیان هند با آن روبرو بودند، از بسیاری از نکات دینی بی خبر مانده اند، از همین روی پس از گزینش سه موبد‌زاده با هوش از میان موبد‌زادگان و آموزش و تربیت دینی آن‌ها، با خیال آسوده به ایران بازگشت.
این خدمت ارزنده ای بود به کلیه زرتشتیان، زیرا از آن پس چنان زرتشتیان ایران زیر فشار قرار گرفتند که به سرعت شمار آنان رو به کاهش گذاشت و این‌بار این زرتشتیان هند بودند که به یاری زرتشتیان ایران شتافتند. اگر پارسیان هند نبودند، بی‌گمان زرتشتیان در ایران کاملا نابود شده بودند.
مانكجی لیمجی هاتریا - نجات‌دهنده زرتشتیان ایران پس از روی کار آمدن سلسله صفویه در ایران، فشار، توهین و آزار چنان شدت گرفت که شمار زرتشتیان ایران از قرن هیجده تا اواخر قرن نوزده از یک میلیون نفر به 7711 نفر کاهش یافت (از کتاب « فرزانگان زرتشتی» نوشته رشید شهمردان ص 12)؛  و اگر تلاش های روانشاد « مانکجی پور لیمجی هاتریا» نبود، امروز نشانی از جماعت زرتشتی در ایران برجای نمانده بود.
بهتر است گوشه ای از ظلم و جوری را که به زرتشتیان ایران وارد می‌شد از قلم یک کشیش مسیحی به نام «ناپیر ملکم»، که پنج سال در یزد زندگی كرده است، بخوانیم:
« ظلم‌های آشكاری که به زرتشتیان ایران روا داشته می شد مانند جزیه، پوشیدن لباس کهنه و نپوشیدن لباس نو، سوار نشدن بر چهارپایان خود و نساختن خانه‌هایی که بلندتر از خانه‌های مسلمانان باشد، درپی تلاش و کوشش‌های مانکجی صاحب از‌بین رفت و نیز ظلمی که اگر یک نفر زرتشتی درمی‌گذشت همه متروکات او منقول و یا غیر منقول حق جدیدالاسلامی که از خویشاوندان او بود می‌شد و به فرزندان زرتشتی ارثی نمی‌رسید و حتی خانه مسکونی او را نیز می‌بردند، با کوشش خستگی‌ناپذیر و هوش و درایت مانکجی صاحب ازبین رفت. » (فرزانگان زرتشتی، رشید شهمردان، ص 628 / کشیش ناپیر ملکم در مورد قانون ارث اشتباه می‌کند. زیرا کوشش‌های مانکجی فقط منجر به برداشتن جزیه شد و فشارهای دیگر از جمله قانون ارث ادامه داشت.)
فرزانه مانکجی در یکی از سخنرانی‌های خویش در بمبیی در سال 1863 میلادی در حضور بزرگان پارسی چنین گفت: « هرگاه ده یک اینگونه تعدیات و بی‌حسابی ها و ظلم و ستمی که درباره زرتشتیان ایرانی می‌شود، درباره هر مذهب و ملت دیگر می شد، تاب نیاورده ناچار فرار می‌کردند یا دست از دین و آیین نیاكان خود برداشته یا اینکه خود را هلاک می كردند. » (همانجا ص 630)
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، پارسیان هند كه از بیداد و فشار وارده به همكیشان خود در ایران آگاهی یافته بودند، نماینده عالی رتبه‌ای را به نام «مانكجی لیمنجی  هاتریا»، به ایران فرستادند.  او نزد شاه شكایت برد و با پشتیبانی حكومت هند و امپراتوری انگلیس توانست از فشارها تا حد زیادی بكاهد . از روی نامه‌های مبادله شده بین  مانكجی و ناصرالدین شاه كه امروز موجود است، درمی یابیم فشار و تبعیض ظالمانه نسبت به زرتشتیان از جمله موردهای زیر بود :
زرتشتیان مجبور  بودند علامت مشخصه‌ای روی لباس خود بزنند تا تمیز داده شوند.
زرتشتیان در هنگام خرید، حق  نداشتند به كالاها و به ویژه به اغذیه و میوه دست بزنند.!
زرتشتیان حق نداشتند سوارچهارپا شوند و یا در بازار سواره حركت كنند.
زرتشتیان روزهای بارانی نمی‌بایست بیرون بروند.
اگر یک زرتشتی از دین خود برمی‌گشت، دیگر افراد خانواده از ارث والدین محروم می‌شدند و همه ارث، به او می‌رسید.
اگر كه یك نفر زرتشتی كشته می شد، قاتل قصاص نمی‌شد و تنها می‌بایست خون‌بها ( دیه ) به وارث مقتول زرتشتی بپردازد و در بسیاری از موارد این پرداخت هم صورت نمی‌گرفت.
در تاریخ معاصر زرتشتیان ایران، « مانكجی لیمجی هاتریا » از بنام ترین چهره‌ها و تاثیر‌گذارترین فرد اجتماعی و سیاسی دوره قاجار است. او كه به « مانكجی صاحب » مشهور است، توانست با تدبیر و ابتکار بی‌مانند خود جامعه زرتشتی درحال نابودی آن زمان را نجات دهد.

مانکجی که بود؟
مانکجی پور لیمجی پور هوشنگ هاتریا در سال 1192 خورشیدی (1813 میلادی) در « موراسومالی » یكی از بخش‌های بندر « سورات » به دنیا آمد. اجدادش از زرتشتیانی بودند كه در زمان صفویه از ایران به هندوستان مهاجرت كرده بودند. وی پنج ساله بود كه انگلیس‌ها فعالیت‌های خود را از بندر سورات به بمبیی منتقل كردند و بنابراین زرتشتیانی كه در موسسات اداری گمرك مشغول به كار بودند و یا كارهای تجاری داشتند – از جمله پدر وی – به بمبیی رفته و در آنجا ساكن شدند.
مانكجی در جوانی وارد خدمات بازرگانی شد و پیشكاری برخی از بازرگانان را پذیرفت و به سبب شغلش به بخش‌های گوناگون هندوستان سفر كرد. او آموخته بود که فردی بسیار منظم، كاردان، و متكی به نفس و شجاع باشد و این به سبب کاری بود که انجام می‌داد. به دلیل دلبستگی فراوان به آب و خاك اجدادیش چندین بار اراده کرد به ایران سفر كند، اما هر بار شرایط اجتماعی هندوستان، افغانستان و یا ایران مانع از این سفر می‌شد، تا اینكه سرانجام در سال 1233 خورشیدی ( در سن 41 سالگی ) شرایط مسافرت به ایران برای او فراهم شد.

انجمن اکابر پارسیان
در سال 1175 خورشیدی و پس از فوت كریم خان زند، و در پی اغتشاش‌هایی كه به وسیله آغا محمدخان قاجار به وجود آمد، گروهی از زرتشتیان به هند كوچ كردند. دختر یكی از این مهاجرین به نام « گلستان بانو » با یكی از پارسیان ثروتمند هند به نام « فرامجی بیكاجی » ازدواج كرد. یكی از فرزندان آنان به نام «مهروانجی» با همفكری و همراهی برخی از سران پارسی هندوستان « انجمن بهبودی وضع زندگی زرتشتیان ایران» را كه در ایران به نام « انجمن اكابر پارسیان » شناخته شده بنیاد نهاد. هنگامی كه اعضای انجمن اكابر از هدف مسافرت مانكجی آگاه شدند از او درخواست كردند كه در یزد برای ساختن دخمه‌ای همت نماید و وجهی را هم برای این كار به او سپردند، و این در فروردین 1233 خورشیدی صورت گرفت. بدین ترتیب نخستین نماینده‌ای که با همه اختیارها از سوی این انجمن به ایران آمد، مانكجی صاحب بود.
از آنجا كه مانكجی صاحب به واسطه شغلش – صندوق‌داری دولت انگلیس- با صاحب‌منصبان دولت انگلیس در هند از نزدیک ارتباط داشت، 4 سفارشنامه برای سفارتخانه‌های انگلیس در بوشهر، بغداد، استانبول و تهران نگاشت و در آن‌ها تاكید كرد كه مسوولان در نهایت احترام او را دركارهایش همراهی نمایند.
مانكجی صاحب از بمبیی با كشتی بخار به سوی ایران رهسپار شد و از قضا در آن كشتی با میرزا حسین خان سپهسالار (مشیرالدوله – سفیر كبیر دولت ایران) كه از ماموریت «سركنسولگری بمبئی» به ایران باز می‌گشت، آشنا شده و این آشنایی به دوستی تبدیل شد و سپهسالار نیز همواره پاس احترام او و زرتشتیان را نگهداشت.
مانكجی در 1233 خورشیدی در بندر بوشهر پیاده شد و از طریق شیراز به یزد رفت.
پس از چهارده ماهی كه در یزد بود، به كرمان رفت و از آنجا در ماهان با رحمت علی شاه (قطب دراویش نعمت الهی) روابط دوستی عمیقی ایجاد كرد و از جانب وی به «درویش فانی» ملقب شد، و این لقب را تا پایان عمر برای خود نگه داشت. سپس به تهران رفت و در مدت پنج سال و نیم بین درباریان به‌گونه‌ای برای خود احترام به وجود آورد كه از سوی ناصرالدین شاه با لفظ « پدر» خوانده می شد.
پس از اقامت در تهران، در آذربایجان با مظفرالدین میرزا، ولیعهد و حكمران آذربایجان دیداری داشت. در كردستان میهمان غلام شاهجهان، والی كردستان بود وسپس به كرمانشاه و عتبات عالیات (نجف اشرف) رفت و در عراق در دیداری با «حاج شیخ مرتضی انصاری» (فقیه عالیقدر شیعه)، پرسش‌های 14 گانه ای را درباره معامله و رفتار جامعه مسلمانان با زرتشتیان مطرح كرد كه در همه موارد شیخ مرتضی انصاری ، شكستن حرمت و آزار و اذیت زرتشتیان را حرام دانست و تنها گرفتن جزیه یا مالیات های شرعی را – با اجازه فقیه هر محل – جایز شمرد.
مانكجی پس از یكسال ماندن در بغداد به بمبیی رفت و گزارش کارها و اقدامات خود را به انجمن اكابر پارسیان داد.
در سال 1243 خورشیدی كتاب های «اظهار سیاحت ایرانیان» (شرح مختصر ایام اقامتش در ایران) و «جامعه مانك» را به زبان‌های گجراتی و فارسی به چاپ رساند.
در 1245 خورشیدی به ایران بازگشت و در كرمان با حاجی سید جواد، امام جمعه كرمان و حاجی محمد كریم خان كرمانی، رییس شیخیه دیدار و روابط صمیمانه برقرار كرد.
در این زمان بود که با دشواری و تلاش بسیار اجازه آموزش 12 كودك كرمانی و 20 كودك یزدی را از خانواده‌شان گرفت و در قانون‌نامچه‌ای كه برای مدرسه وقفی خیریه‌اش ایجاد كرد، پذیرفت كودكانی كه به آن مدرسه بیایند، 5 سال شبانه‌روزی در آنجا تحصیل كنند و همه مخارجشان از هر‌گونه که باشد، در این مدت، برعهده او باشد. و حتی پولی برابر با كاری كه آن كودك می‌توانست برای خانواده‌اش انجام دهد تعیین كرده و به خانواده اش می‌داد.

مبارزه در چند جبهه
مانکجی پیش از این که به ایران بیاید تصور می‌کرد که تنها باید جزیه را بردارد و زرتشتیان را از ظلم نجات دهد، ولی هنگامی‌که به ایران و به جمع همکیشان خود آمد، دید که نابسامانی در درون جامعه زرتشتی کمتر از فشار خارجی نیست. و این جامعه از درون در‌حال نابودی است و گویا دو عامل فشار خارجی و ناآگاهی داخلی دست به دست هم داده‌اند تا این مردم ستم‌کشیده را نابود کنند.
او با تدبیر و دانشی که داشت، مبارزه خویش را در چند جبهه آغاز کرد، که به شرح کوتاه آن می‌پردازیم:
1) اصلاح و تجدید ساختار در جامعه زرتشتی ایران
مانکجی پی برده بود که یکی از راه‌های پایه‌ای پیشرفت زرتشتیان ایران، اصلاح امور داخلی جامعه است، از این‌رو نامه‌های بسیاری به زرتشتیان نوشت و به دنبال این بود که آنان را از بی‌خبری و نادانی برهاند و بر آگاهی‌شان بیفزاید. او با خرافات به طور جدی جنگید. در این راه گام های اساسی برداشت.
الف: آموزش آیین‌های دینی و مبارزه با خرافات ــ سدره پوشی را رواج داد. عبادتگاه‌ها، آتشكده و زیارتگاه‌های زرتشتیان را تعمیر کرد؛ از جمله زیارتگاه بانو پارس. دخمه هایی بر پا کرد؛ در شریف آباد، در كوه نریمان و دو دخمه در كرمان یعنی قنات غسان و عبادتگاه و دخمه محكمی بر كوه بی‌بی شهربانو در شرق تهران ایجاد كرد. از قربانی كردن حیوانات و مراسمی چون حنابندان كه داخل آیین‌های زرتشتی شده بود، جلوگیری كرد.
ب: بهبود وضع اقتصادی ــ به ترویج كارهای خیریه دست زد. به زرتشتیان یزد، كه بیشینه‌شان فقیر و بی‌چیز بودند، كمك‌های مالی کرد. برای دختران نورسیده وسایل زندگی و جهیزیه فراهم آورد. بین سال‌های 1245-1235 خورشیدی، مراسم عروسی صد نفر از دوشیزگان زرتشتی را برگزار کرد. همچنین از پارسیان هند خواست تا صندوق خیریه‌ای را برای کمک به نیازمندان بنا نهند.
پ: اصلاحات اجتماعی ــ برای آنكه اختلافات داخلی جامعه زرتشتی به محكمه های عرف و شرع بیرون از جامعه راه نیابد، ‌انجمن زرتشتیان یزد را پایه‌ریزی كرد كه سنگ بنای استقلال حقوقی در احوالات شخصیه زرتشتی به شمار می‌رفت.
ت: ایجاد مدرسه ــ او می‌دانست که سرچشمه همه نابسامانی‌های داخلی و بیرونی بیسوادی است، بنابراین بنا نهادن مدرسه در ایران را در شمار کارهای اساسی می‌دانست.  تاسیس مدرسه‌های زرتشتی برای آموزش نونهالان و كودكان ایران راهی بود كه مانكجی برای مبارزه با بی‌سوادی زرتشتیان و غیرزرتشتیان در پیش گرفت.

2) ارتباط با دربار و بزرگان سیاسی کشور

مانکجی از توان مالی و سیاسی خود بهره جست و توانست در دربار ناصرالدین شاه از اعتبار و جایگاه ویژه‌ای برخوردار شود. نامه‌های او به دربار نشان می‌دهد او علاوه برنفوذ در دربار شاه قاجار توانسته بود بسیاری از درباریان را با خود همراه سازد.
وی پس از 29 سال تلاش شبانه‌روزی در ایران و خرج هزینه‌های هنگفت توانست فرمان لغو حكم «جزیه» را از ناصرالدین شاه دریافت دارد. جزیه مالیات سالیانه ای بود كه اهل كتاب به حكومت می‌پرداختند تا مورد حمایت و حفظ حكومت واقع شوند. گرچه قانون‌های فقهی درباره میزان وجه جزیه آشكار بود، اما هنگام دریافت، در هر بخش، حاكمان مستبد، هر مقدار كه می‌خواستند به نام جزیه دریافت می‌كردند. گرفتن جزیه در تاریخ دوره جدید و معاصر ایران از عوامل مهم تغییر مذهب و كوچ زرتشتیان از ایران بوده است.
زمانی كه مانكجی در تهران ساکن بود، زرتشتیان ایران 7000 نفر بودند كه مبلغ 9375 ریال در سال جزیه از ایشان گرفته می‌شد. اگرچه امروزه این مالیات کم وجزیی به نظر می‌رسد ولی در زمانی كه حقوق یك ماه، ده یا پانزده ریال بود این مبلغ بسیار زیاد بود. علاوه بر آن كاركنان دولت آن را ده برابر یا بیشتر افزایش داده و از زرتشتیان می‌گرفتند. و به راستی که بسیار زیاد و طاقت فرسا بود.
اولین كار مفید، واگذاری مبلغ جزیه در تیول عباسقلی خان معتمدالدوله – وزیر عدلیه – بود كه بدینوسیله دست تعدی حاكمان محلی نسبت به همه زرتشتیان تا حدی كوتاه شد.
مانكجی در دومین مرحله توانست حدود 100 تومان از هزینه بالا را كاهش دهد و سپس در سومین اقدام پرداخت كل مبلغ را خود پذیرفت تا از سوی انجمن اكابر پارسیان آن را بپردازد و رسید دریافت دارد. بدین وسیله دیگر هیچ‌كس در هیچ جای مملكت حق گرفتن جزیه از زرتشتیان را نداشت.
عباسقلی خان در سال 1241 خورشیدی وفات كرد و ناصرالدین شاه، زرتشتیان را تیول وزیر امورخارجه – میرزا سعید خان انصاری – قرار داد. او نیز مانند صاحب‌منصب قبلی با زرتشتیان و به‌ویژه مانكجی با دوستی و مدارای بسیار رفتار نمود.
اعضای انجمن اكابر پارسیان حدود 28 سال مبلغ جزیه را توسط مانكجی پرداختند و هدیه ها و پیشكشی‌های بسیاری را به شاه و درباریان دادند، تا اینكه در پایان توانستند ناصرالدین شاه را راضی به الغای حكم جزیه نمایند. شاه در تیرماه 1261 خورشیدی این حكم را صادر كرد. بدین ترتیب سنگین‌ترین باری كه هم از نظر مادی و هم از نظر روانی بر دوش جامعه زرتشتیان بود، برداشته شد. چندی بعد مانكجی به مناسبت این پیروزی جشن مفصلی را در باغ ظهیرالدوله میرزا علیخان قاجار، داماد ناصرالدین شاه، برپا داشت.
زندگی پرمخاطره و پرزحمت او كه همه آن صرف بهروزی زرتشتیان ایران گردید، در سال 1269 خورشیدی در تهران به پایان رسید و در دخمه‌ای که خود ساخته بود و در سرزمینی که به آن عشق می‌ورزید آرام گرفت.
او دو بار ازدواج كرد، یكبار در هندوستان با «هیرابایی» نام و ثمره این ازدواج پسری به نام «هرمزدجی» و دختری به نام «دوسی بایی» بود. پس از مرگ همسرش، در ایران با فرنگیس نام – دختر هرمزدیار بندار كرمانی – ازدواج كرد، ولی از این ازدواج فرزندی نداشت.
خانواده های «خراس» و «داور» در هندوستان از خاندان «هرمزدجی» برجای و برقرارند.

انجمن موبدان تهران- تاریخ معاصر زرتشتیان (جزوه دوم) - بوذرجمهر پرخیده

برای آگاهی بیشتر از زندگی و کارهای مانکجی به کتاب‌ها و مجله‌های زیر مراجعه کنید:
1) اشیدری، جهانگیر. تاریخ پهلوی و زرتشتیان. تهران: انتشارات ماهنامه هوخت، 1355.
2) امینی، تورج . اسنادی از زرتشتیان معاصر ایران . تهران: سازمان اسناد ملی ایران، 1380.
3) شهمردان، رشید. تاریخ زرتشتیان: فرزانگان زرتشتی. تهران: سازمان انتشارات فروهر،1363.
4) دوره های مجله هوخت، چیستا و وهومن.

زندگی‌نامه روانشاد موبد موبدان رستم شهزادی

زندگی‌نامه روانشاد موبد موبدان رستم شهزادی چاپ
موبد رستم پسر دینیار شهزادی و سلطان موبد خداداد بود که همراه با نوزایی طبیعت درسومین روز فروردین ماه سال 1291 خورشیدی در یزد و در محله کوی موبدان دیده به جهان گشود.
موبد رستم شهزادی

رستم شهزادی تحصیلات ابتدایی خود را در شهر یزد و در دبستان دینیاری گذراند. این دبستان ویژه موبدان و موبدیاران بود که یازده سال زودتر از آن‌که شهزادی به آن‌جا برود توسط کنکاش موبدان یزد و با هزینه شخصی رستم صداقت بازگشایی شده بود. شهزادی در سال 1296 در حالی وارد این دبستان شد که سهراب سفرنگ مدیریت آن‌جا را بر‌عهده داشت. او به عنوان دومین مدیری بود که پس از فریدون کیامنش مسوولیت مدیریت آن دبستان را بر عهده داشت.

شاید به‌جرات بتوان شهزادی را یکی از عاشقان جامعه زرتشتی دانست چرا که از همین سنین به فعالیت‌های اجتماعی می‌پرداخت. هنوز جوهر مدرک ششم‌ابتدایی وی خوشك نشده بود که او سرپرستی گروه سرود دبستان دخترانه قاسم‌آباد یزد را بر عهده گرفت. مسوولیتی که یک سال عهده‌دار بود و پس از آن به همراه هم‌کلاسی دوران دبستانش فیروز آذرگشسب راهی تهران شد. سفری که تمام مخارج آن را انجمن موبدان یزد پذیرفته بود تا از این راه او بتواند تحصیلات عالیه را کسب کند. شهزادی پس از آمدن به تهران ابتدا به مدرسه جمشید جم رفت و دوره مقدماتی را در آنجا گذراند و پس از آن به سبب داشتن ضریب‌هوشی بالا و نیز کسب نمرات قابل قبول به دبیرستان البرز که آن زمان کالج آمریکایی نامیده می‌شد،رفت.
ترقی رو به رشد شهزادی تا آنجا ادامه یافت که کنکاش موبدان در سال 1307 بار دیگر با هزینه خویش او را به همراه فیروز آذرگشسب بورسیه کرد و این‌بار آنها را به هند فرستاد تا در آموزشگاه «کاماآتورنان» که ویژه موبدزادگان بود، آموزشهای عالیه‌ دین زرتشتی را نیز بگذراند و بر زبانهای اوستایی، پهلوی‌، پازند و مسایل تطبیقی ادیان استاد گردد.

شهزادی دو دوره متفاوت را در آن دانشگاه گذراند. نخست، وی یک دوره سه ساله را به منظور کسب مدرک «موبد اوستاخوان» پشت سرگذاشت و پس از آن نیز در زمان چهار سال توانست مدرک «موبد دانشمند» را بگیرد. همان‌گونه که از نام این دو دانش مشخص است، موبد اوستاخوان به کسی گفته می‌شود که مجموعه اوستا‌ها و نیایش‌های دینی زرتشتی را به صدایی خوش و دلنشیسن بخواند و موبد دانشمند نیز کسی است که از دیدگاه دانش دینی و آگاهی‌های اجتماعی بتواند به مرحله‌ای برسد که برای دیگران فلسفه و باور‌های دینی را توضیح دهد. شهزادی آنگونه در این دو رشته شایستگی از خود نشان داد که در سه سال آخر گذراندن این دوره تحصیلی، سخنرانی‌های گوناگونی را درباره آداب و رسوم سنتی زرتشتیان ایران در همان دانشگاه ایراد می‌کرد.

شهزادی این مرحله از زندگی خود را با موفقیت در سال 1314 گذارند و پیروزمندانه دیپلم عالی این رشته را پای آتش ورهرام شهر بمبیی از دست موبدان معروف آن زمان هندوستان دریافت کرد. با وجود آنکه می‌توانست در آن کشور بماند و به فعالیت بپردازد، اما برای نیاز جامعه زرتشتی آن زمان به موبد آگاه، او به ایران باز می‌ِگردد و به عنوان نخستین فعالیت خود سرپرستی پرورشگاه مارکار یزد که از سوی انجمن زرتشتیان ایرانی-بمبئی به وی پیشنهاد شده بود را می‌پذیرد و زیر نظر سروش لهراسب که در آن زمان مدیریت آن‌جا را بر عهده داشت، انجام وظیفه می‌کند. همزمان با این کار شهزادی به عنوان دبیر در دبیرستان مارکار یزد به تدریس زبان انگلیسی، تاریخ، جغرافیا و نیز دروس دینی مشغول می‌شود. شور جوانی، عشق خدمت و نیز محبوبیت موبد باعث می‌شود تا شهزادی در كنار انجام این دو کار، در روزهای آدینه به گهنبارخانه یزد و همچنین دیگر محله‌های زرتشتی نشین برود و به ایراد سخنرانیهای دینی و فرهنگی بپردازد و به پاسخ گویی به پرسش‌های هم‌كیشان بپردازد.

كوشش‌های موبد تا فراخوانده شدنش به خدمت سربازی ادامه پیدا می‌کند. دوران سربازی شهزادی به مدت دوسال، 18-1316 ادامه می‌یابد. رستم شهزادی بهار زندگی خود را در سال 1320 تجربه می‌کند. در این سال با بانو دولت لهراسب (خواهر میرزا سروش لهراسب) ، ازدواج می‌کند. پیوندی که حاصل آن چهار فرزند است:
فریبرز ، مهرانگیز، داریوش و سهراب شهزادی فرزندان رستم شهزادی هستند که هر یک از برجسته‌ترین افراد در بین همکیشان زرتشتی هستند.

شهرت و دانش موبد شهزادی آن اندازه بالا بود که از سوی انجمن زرتشتیان وقت تهران برای تدریس در آموزش‌گاه‌های زرتشتی چون دبیرستان پسرانه فیروزبهرام و دخترانه انوشیروان از او دعوت می‌شود و او نیز برای این كار منظور از یزد به تهران می‌آید. اهمیت این موضوع با توجه به در نظر گرفتن زمان و فاصله راه و وسایل ساده ارتباطی زمان اندکی مهم و درخور توجه می‌نماید. به‌ویژه‌ آنکه جامعه آن‌روزگار تهران از چنین فرد اجتماعی که آگاهی‌های دینی مناسبی نیز داشته باشد کم‌بهره بوده است و از این جهت رستم شهزادی محبوبیت بسیاری در نزد زرتشتیان ساکن تهران پیدا می‌کند، بگونه‌ای که با وجود تحصیل در رشته حقوق قضایی دانشگاه تهران، تدریس زبان انگلیسی در فیروزبهرام و نیز تعلمیات دینی در دو دبیرستان یاد شده، شهزادی مجبور می‌شود که اندکی از زمان خود را به سخنرانی‌های مذهبی و پاسخگویی‌های دینی اختصاص دهد. بزرگی شخصیت رستم شهزادی را همین یک نمونه می‌تواند نشان دهد چرا که او می‌توانست در این نشست‌ها که میانگین هفته‌ای سه مرتبه بود، سخن از وضعیت اجتماعی زرتشتیان برد. اما او این‌کار را نمی‌کند و در حقیقت به عنوان یک پیشوای دینی برای عملکرد اجتماعی بهره نمی‌برد و این را به‌عنوان مهمترین مشخصه شخصیت شهزادی می‌توان نام برد.

مهرانگیز شهزادی درباره دین‌ باوری پدر روانشادش سخنان جالبی دارد و این‌گونه از پدرش یاد می‌کند:
«پدرم به دینش عشق می‌روزید و خداوند هم انرژی و قدرت جسمانی لازم را به او داده بود، شاید هم این علاقه بود که باعث به وجود آمدن چنین انرژی شده بود، آن‌گونه که به هیچ فرد زرتشتی و یا غیر زرتشتی در دعوت برای سخنرانی جواب رد نمی‌داد و به گونه‌ای نیز صحبت می‌کرد که شنونده جدا از دین و مذهبی که داشت احساس غرور و سربلندی می‌کرد».

شهزادی مدرک لیسانس حقوقش را با پژوهش و برگردان کتاب پهلوی «ماتگان هزار دادستان»(كتاب پهلوی كه شهزادی نخستین پژوهشگری بود كه روی آن كار كرد)  و نوشتن پایان‌نامه‌ای با عنوان« قانون مدنی زرتشتیان در زمان ساسانیان» می‌گیرد. شهزادی در این زمان به استخدام آموزش و پرورش در می‌آید و در همان زمان به مدت هفت‌سال، از سال 1338، سرپرستی کتاب‌خانه یگانگی را بر عهده می‌گیرد و چون علاقه بسیاری به تدریس و آموزگاری داشت از کتابخانه نیز برای این كار استفاده می‌کرد.

تجربه مهم زندگی دیگر رستم شهزادی با توجه به همزمانی وی با ریاست سناتور رستم گیو بر انجمن زرتشتیان تهران، عملکرد فرا اجتماعی بود که شهزادی تا آن زمان در این راه اقدام موثری نکرده بود. در این زمان موبد شهزادی به سخنرانی‌های تصویری خود از تلویزیون ایران می‌پردازد و در سخنرانی‌های گوناگون، آیین و رسوم زرتشتیان ایران را برای مخاطبان بازگو می‌کند.

در سال 1339 که نخستین کنگره جهانی زرتشتیان در تهران برگزار شد‌، شهزادی به سمت دبیری کنگره برگزیده شد. در سال 1352 و در زمانی که مدیر پیشین دبستانش شادروان سهراب سفرنگ از انجمن زرتشتیان تهران بازنشسته می‌شود، این موبد رستم شهزادی است که جایگزین او می‌شود و سرپرستی دفتر ازدواج زرتشتیان تهران را بر عهده می‌گیرد و این مسوولیت را تا پایان عمر انجام می‌دهد.

شهزادی که تجربه چندین گردش هییت‌مدیره انجمن زرتشتیان تهران را نیز در كارنامه ‌فعالیت‌های خود داشت، پس از انقلاب نیز از کارهای اجتماعی کنار نکشید و با وجود نا آرامی اوضاع شجاعانه‌ به مجلس خبرگان رفت، آن‌گونه که نقش اصلی را در تصویب سه‌رنگ سبز و سفید و سرخ پرچم ایران بازی‌کرد. در نشست 20 آبان 1385 مجلس خبرگان، شهزادی درباره سه‌رنگ پرچم ایران این‌گونه می‌گوید:« فرزندان حضرت علی ابن ابی‌طالب که امام حسن سبزپوش و امام حسین سرخ پوش و حضرت عباس سفید پوش بودند، د‌رتمام شمایل و احادیث به این سه‌رنگ ظاهر می‌شدند و آن‌چه که از آنان در یاد‌ها است سرخ رنگ شهادت، سفیدی خبردهنده صلح و کبوتر سفید پیک صلح بوده است. و سبز نیز نشان از نعمت و آبادانی و بزرگی بوده است آنگونه که فرزندان بر حق حضرت رسول اکرم به‌نام سید خوانده می‌شدند.»

موبد شهزادی با مهربانی تمام وقت در اختیار دوستان و علاقمندان به دین زرتشتی و فرهنگ ایرانی بود و به حل و فصل مسائل دینی زرتشتیان می پرداخت و هفته ای سه روز در دفتر کارش راهنمای محققان و پرسشگران بود . او به دلیل دانش گسترده‌اش در مسایل مختلف علمی‌، دینی و فرهنگی بارها و بارها درنشست‌های مهم فرهنگی و ملی به عنوان نماینده و موبد موبدان زرتشتیان از ایشان دعوت به عمل می آمد و در گفتگوهای تلویزیونی و مطبو‌عاتی و جلسات مهم برادران مسلمان نیز حضوری فعال داشت. موبد به تعلیم دادن و آموزگاری بسیار علاقمند بود‌، بطوریکه حتی در دوره بازنشستگی نیز کار خود را در وزارت فرهنگ و آموزش عالی اد امه داد وحتی در شش ماه آخر عمر نیز که در بستر بیماری بود ، با کمک دخترشان در بستر به مکاتبات و ارتباطش با جامعه ادامه داد‌.

این نویسنده پرکار زرتشتی با کتاب‌های پرفروشی چون جهانبینی زرتشتی، سیری در آموزش‌های اشوزرتشت، زناشویی در ایران باستان، زرتشتیان یکتاپرست هستند، زرتشت و آموزش‌های او، برگردان گاتاها و . . . نوشتارهای بسیاری در نشریه‌های زرتشتی و غیر زرتشتی در گسترش دین و آیین زرتشتی بسیار كوشش نمود. موبد شهزادی 65 سال به‌طور جدی سخنرانی و نویسندگی کرد و در مجموع بیش از هزار سخنرانی و صدها نوشته و ده ها عنوان کتاب از ایشان به یادگار است . آخرین مقاله ای که از موبد رستم شهزادی در نشریه ای چاپ شد ، مقاله ای با عنوان «جشن و شادی در ایران باستان» در ماهنامه فروهر در شماره 5-6 امرداد و شهریور سال 1378 بود و آخرین سخنرانی رسمی ایشان در حرم امام خمینی به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد امام بود.

او كه چند دوره سرنشین انجمن موبدان تهران بود با بزرگانی چون موبد فیروز آذرگشسب، موبد اردشیر آذرگشسب، موبد هرمزدیار خورشیدیان، موبد جهانگیر اوشیدری و... همنشین بود و تا كنون پس از ایشان دیگر كسی نتوانسته به شایستگی مقام «موبد موبدان» برسد و آن‌گونه دانش و تونایی به دست آورد.

دریغا که سعادت بهره مندی ما از این پدر بزرگوار و گنجینه علم و معرفت بیش از این نبود و در 23اسفند ماه سال1378 روشن روان موبد رستم شهزادی به سرای جاودان پر نور و سرود شتافت و ما ماندیم و جایگاه علمی و عاطفی ایشان که واقعا مدتی است خالی مانده است‌. کسی که تمام فکر و یادش ایمان به خدا و بازشناخت دین و فرهنگ زرتشتی بود. بیاد دارم در کوتاه دیداری که به همراه شادروان پدرم با وی داشتم از لزوم درک و نگارش تاریخ و فرهنگ ایرانی سخن می‌گفت و همواره سفارش می‌کرد که جوان‌ها در این راه –نگارش اعتقادات و باورهای دینی- گام بردارند.

امید به اینکه دیگران بزرگان جامعه نیز اینچنین عاشقانه دلباخته فرهنگ و دین زرتشتی شوند.

روانش شاد و بهشت بهره اش باد‌.

اصول دین زرتشت

اصول دین زرتشت

 
پژوهش از : جنیفر ایرانی
 

ایرانیان در درازنای تاریخ ده هزار ساله خود از بنیانگذاران اصلی تمدن و فرهنگ بوده اند و به پیشرفت جهان به نیکی کمک نموده اند. اشوزرتشت پیامبر یکتاپرستی در جهان است که در 3745 سال پیش (1386 خورشیدی) به پیامبری برگزیده شد و دین را تعریف کرد و فرهنگ دینی را بنیان نهاد که بنیاد اندیشه ایرانی را دگرگون کرد و پایه تمدن نویی را پایه ریزی نمود که سده هاست در دل و روان ایرانی زنده و پا برجا مانده و بر تمدنها و فرهنگ کشورهای دیگر تأثیری ژرف برجا گذارد. اشوزرتشت، پیام اهورامزدا (دانای بزرگ هستی بخش) را به شیوایی و رسایی در سروده های خویش آورده است. پیامهای کتاب آسمانی اشوزرتشت "گاتها" نام دارد که نخستین سرودهای شعرگونه جهان است و از درست زیستن و رستگاری سخن می گوید. گاتها، اندیشه پرور و خردگرا است و برای همه انسان ها در هر جا و زمانی ساده ترین و بهترین الگوی رفتاری را به گونه خردمندانه و به دور از هرگونه پندارهای خرافی و نادرست، گفته است. پیام گاتها، مانتره است که «سخن اندیشه برانگیز» معنی می دهد. از دیدگاه گاتها، زندگی مادی انسان بایستی با طبیعت سازگار و هماهنگ باشد و در بینش مینوی انسان باید با یاری وهومن دریچه دل خود را به سوی راز هستی بگشاید تا روشنایی راستین را ببیند.

سخن گاتها تنها برای دانایان است زیرا نادان بر پایه احساسات تند و بی اندیشه خود حرکت می کند و گوش شنوایی برای پیام اهورایی ندارد. هنگامی که دانا اندیشه راستی را می آموزد، باید دانش و بینش خود را به دیگران به ویژه افراد ناآگاه برساند، تا پنداربافی و خرافات از جامعه انسانی رخت بربندد. شناخت خداوند، پرورش و پویایی، ویژگی های اخلاقی و نزدیک شدن به اهورامزدا، ارزشمندترین آرمان سفارش شده اشوزرتشت در زندگی انسان است.

گاتها و آموزش های اخلاقی آن:

یکتاپرستی : گاتها نخستین کتاب سپندینه ای است که از چندین هزار سال پیش مردمان را به شاهراه یگانگی راهنمائی نموده و بر ضد گروه پروردگاران آریایی آیین مزدیسنا (یکتاپرستی) را استوار ساخت. در سراسر اوستا خداوند یگانه اهورامزدا (دانای بزرگ هستی بخش) نامیده شده است.
آرمان زندگی : نگرش آیین زرتشت به جهان هستی، پیروی و پیوستن به قانون اَشا است. از دیدگاه او، خداوند جان و خِرَد ، جهـان را بر پایه هنجـاری آفریده که بر همه هستی حکمفـرماسـت. او این هنجار و نظم خردمنـدانه را « اَشـا » می نامد و انسان باید خود را با هنجار هستی، همگام و همراه سازد. در آموزش های اشوزرتشت آمان از آفرینش و نتیجه از زندگانی این است که هر فردی باید در آبادی جهان و شادمانی جهانیان بکوشد و خود را با اندیشه ، گفتار و کردارنیک جاودانی نماید. اشوزرتشت می گوید : " ما باید نیروی خود را صرف خدمت و خوشبختی دیگران نمائیم و آسایش آنان را فراهم آوریم تا بتوانیم جهان و جهانیان را خوشبخت سازیم.

چند برداشت آموزنده دیگر از گاتها :
سراسر گاتها پند و درس زندگیست. برای نمونه چند مورد آن را می آوریم:

آزادی :
کیش اشوزرتشت، دین آزادگی و آیین داد و امید است. برای نمونه گاتها، انسان را به گزینش منش نیک، رهبر دانا، دوست خردمند و همسر اَشو سفارش می کند ولی وادار نمی سازد. دین زرتشت به هر شخص به عنوان فرد ارج می گذارد. آزادی و اختیار یکی از با ارزش ترین داده اهورایی است و هیچ کسی حق گرفتن آن را ندارد.
ای خداوند خرد هنگامیکه در روز ازل جسم و جان آفریدی و از منش خویش نیروی اندیشیدن و خرد بخشیدی. زمانی که به تن خاکی روان دمیدی و به انسان نیروی کارکردن و سخن گفتن و رهبری کردن عنایت فرمودی خواستی تا هر کس به دلخواه و با کمال آزادی راه و کیش خود را برگزیند. هات 31 بند 11

برابری زن و مرد :
در آیین زرتشت، انسان ها از هر نژاد ، ملیت و قوم، با هر زبان و رنگ پوست، دین و باور، از حقوقی برابر برخوردارند. برتری دینی، قومی و نژادی در این آیین نیست. زرتشت تنها عامل برتری را پایبندی به قانون اَشا و پیروی از اندیشه، گفتار و کرداد نیک می داند. از دیدگاه اشوزرتشت، خداوند، همه انسانها را آزاد آفریده و آنها را از بخشش آزادی و خِرَد برخوردار ساخته تا با بهره گیری از اندیشه خویش، دیدگاه پیشنهادهای گوناگون را ارزیابی کند و با اختیار کامل بهترین راه را در زندگانی برگزینند. چنانکه انسان ها از آزادی اندیشه و بیان برخوردارند، از حق آزادی در گزینش دین و آیین نیز بهره مند هستند. وقتی انسان ها از حقوقی مسازی برخوردار باشند، زن و مرد نیز در همه مراحل مادی و مینوی زندگی حقوقی برابر دارند.
ای مردم بهترین سخنان را به گوش هوش بشنوید و با اندیشه روشن و ژرف بینی آنها را بررسی کنید. هر مرد و زن راه نیک و بد را شخصاً برگزینید. هات 30 بند 2

خوشبختی ما در خوشبختی دیگران :
مزدا اهورایی که فرمانروای یگانه است چنین پاداش روا داشته است که « خوشبختی از آن کسیست که دیگران را خوشبخت سازد.» هات 34 بند1

مهر ورزی :
در آیین زرتشت، جنگ و دشمنی چه از برای کشورگشایی و چه بنام گسترش دین، نادرست است. او به جهانی سرشار از دوستی و مهربانی می اندیشد. همه انسانها باید با پیوستن و پایبندی به اَشا ، مهربانی و یگانگی را در بین خود گسترش دهند تا دوستی جهانی پدیدار گردد. هر زرتشتی به هنگام نیایش روزانه ، باوز و پیمان خود را در سرود « مَزده یَسنو اَهمی» به مهر و آشتی در دین مزدایی زرتشی استوار می سازد؛ او آیینی را پیروی می کند که مخالف جنگ و خونریزی و ستایشگر آشتی، از خود گذشتگی و پارسایی است.
این سخنان را به نو عروسان و تازه دامادان می گویم . امیدوارم اندرزم را بگوش هوش بشنوید و با ضمیری روشن آنرا نیک دریابید و بخاطر بسپرید : همیشه با نیک منشی و مهر و دوستی زندگی کنید و در راستی و پاکی و مهر ورزی از یکدیگر پیشی جوئید. چه بیگمان از زندگی سرشار از خوشی و خوشبختی برخوردار خواهید شد. هات 53 بند5

شادی و شاد زیوی :
دین زرتشت، آیین شادمانی است. از این رو پیروان زرتشت شاد بودن و خوش زیستن را برگزیده اند و از افسردگی و سوگواری دوری می کنند. در این آیین جشن و سرور یکی از راه های نیایش و ستایش خداوند و نزدیک شدن به اوست. پیامبر ایران، پیروان خود را شادمان و خشنود می خواهد زیرا در پرتو این فروزه ها، تنِ انسان ، نیرومند و روان او شاد می گردد. در نتیجه شوق به کار و کوشش در آن فزونی می یابد. در بینش اشوزرتشت خوشبختی و آسایش راستین تنها با تلاش و از راه راستی به دست می آید و هرگز انسانی که از راه ناشایست خود را خوشبخت می پندارد به خرسندی راستین دست نیافته است.
ای پروردگار برای برخورداری از شادمانی و خوشبختی ، بخشایش بیمانندت را بمن بنما. ای هستی بخش بخشایشی را که از اندیشه و کردار نیک سرچشمه می گیرد بمن ارزانی دار. ای آرمیتی ای نمود عشق و بردباری، بوسیله راستی دلهای ما را روشن ساز تا به شادی و خوشبختی دست یابیم. هات 33 بند 13 و هات 33 بند 10

سازندگی و آبادی :
یکی از مؤثرترین عوامل آبادانی و پیشرفت که خوشبختی مردمان را به دنبال خواهد داشت، کار و کوشش است. اشوزرتشت از همه خواستار است که در راستای پیروی از قانون اَشا و به یاری منش نیک تا آنجا که می توانند برای پیشرفت و آسایش جامعه انسانی تلاش کنند و سازندگی ایجاد نمایند. هنرآفرینی و تلاش در انجام کارنیک، یکی از راه های نیایش پروردگار است. بر این پایه ، درویشی، ریاضت کشیدن، تنبلی و گوایی از کارهای ناشایست می باشد.
پروردگار را بشود مانند کسانیکه جهان را بسوی رسایی و آبادی پیش می برند از آفریده های وفا دار تو باشیم. هات 30 بند9

آموزش :
دانا باید با دانش خویش نادان را آگاه سازد. نشاید که نایخرد گمراه بماند. هات 31 بند17

راستی :
ای مردان و زنان از دروغ بپرهیزید. از پیشرفت ریا و فریب جلوگیری کنید و بدانید آن خوشی و سروری که از راه نادرست و بدبختی و بیچارگی دیگران بدست آید جز رنج و افسوس چیزی ببار نخواهد آورد. هات 53 بند6

باور ایمان :
مرد خردمند با آگاهی از اینکه عشق و ایمان به خدا سرچشمه راستی است گمراهان و زشتکاران را به پرورش منش پاک و انجام کار نیک و مهرورزی به دیگران اندرز خواهد داد و سرانجام ای خداوند جان و خرد همه زشتکاران با آگاهی از حقیقت بسوی تو خواهند آمد. هات 34 بند 10

کمک به دیگران :
مرد دانا و توانائی که بنا به دستور ایزدی و یا از راه مهر و عواطف انسانی خواستاران کمک را خواه از هواخواهان راستی و یا دروغ به گرمی پذیرا شود. او پیرو راه اشا بوده و زندگیش سراسر سرشار از راستی و درستی می باشد. ای هستی بخش دانا او بخردی است که با نیروی دانش، گمراه را از تباهی و نیستی رهانیده و او را به خودشناسی و اتکا به نفس رهبری خواهد کرد. هات 46 بند 5

مهر و دوستی :
خشم و نفرت را از خود دور کنید. اجازه ندهید اندیشه هایتان به خشونت و ستم گرایش پیدا کند. به منش پاک و مهر و محبت دلبستگی نشان دهید، رادمردان پاک سرشت برای گسترش راستی و درستی پیوند استوار خواهند ساخت و هواخواهان راستی را بسوی بهشت جایگاه تو ای اهورا که منزلگه راستان و پاکان است رهبری خواهند کرد. هات 48 بند7