به نام اهورا مزدا

همت وهوخت وهورشت اندیشه نیک ،گفتار نیک وکردار نیک

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

زايش زرتشت


_______________________________________________________
 (از نوشته های زادسپرم هيربد بزرگ کرمان در سده سوم هجری):

چهل و پنج سال‏ پيش از آنكه زرتشت به همپرسگي و ديدار اهورامزدا رسد، مادرش "دوغدو" زاده شد. چون "دوغدو" زاده شد، روشنايي يزدان آفريده از سوي آتشي كه در نزديكي اش بود به جانش راه يافت. دخترك چون به پانزده سالگي رسيد، از آن روشني، سرشار بود؛ آنچنان كه چون به هرجا ميرفت، مردمان آن روشني را بر گرداگرد تن او ميديدند.
دختر، با پسر جواني به نام "پوروشسپ" از خانواده برگزيده "سپيتام" كه نسب و تخمه شان به "جم ويونگهان" ميرسيد، پيمان زناشويي بست.
روشنايي يزدان آفريده‏، يكبار ديگر از سوي شير آميخته با هوم كه زن و مرد به شادي در كنار هم نوشيده بودند‏، به تن آنها راه يافت.
زماني كه زن باردار شد و هنگام زايش كودك كه "زرتشت" بود فرا رسيد؛ اهريمن، ديو تب و ديو درد را به جان زن انداخت، آنچنان كه زن از آن درد و تب بيتاب گشت. زن ميخواست كه به نزد جادوگري به نام "سترگ" رود كه در يك فرسنگي آنجا بود و ميگفتند كه با جادو بيماران را درمان ميكرد. به اميد بهبوديش از جاي برخاست و به راه افتاد. در راه بود كه فرشته اورمزد بر او بانگ زد كه: "بسوي جادوگران مرو! چه درمان بخش تو نيستند " آنگاه به زن آموخت كه چگونه در خانه براي خود دارو فراهم آورد تا هم خود و هم فرزندي كه در شكم داشت، تندرست بمانند. زن همانگونه كرد و درست بود.
اهريمن از زايش زرتشت، برآشفته بود؛ چه كه فره زرتشت به گونه آتش بود و از آتش و روشني، اهريمن و سپاه او را ياراي نبرد با ايزدان نبود.
سرانجام اهريمن، "اكومن" ديو را بفرستاد و بدو گفت: تو برترين ديوان هستي. براي فريفتن بر انديشه زرتشت برو و انديشه او را بسوي ما كه ديويم، بگردان.
اهورامزدا چون چنين ديد، فرشته خود "بهمن" را به ياري زرتشت فرستاد. "اكومن" پيشتر بود، نزديك در آمده بود و ميخواست به درون رود. "بهمن" چاره انديشيد و به اكومن گفت كه: "وارد شو!". اكومن با خود انديشيد كه آنچه را بهمن به من گفته نبايد انجام دهم؛ پس بازآمد و بهمن وارد شد. و بهمن به انديشه زرتشت آميخت. زرتشت خنديد، زيرا بهمن، مينوي رامش دهنده است.
درون خانه روشن بود؛ هنگاميكه زرتشت خنديد، آنان كه بر بالينش بودند، خنده او را به روشني ديدند و در شگفت شدند، چرا كه ديگر مردمان در هنگام زايش بگريند.
و در همان زمان زايش بود كه اهورامزدا، دستوري دين را به زرتشت سپرد.
ديگر روز، پدر زرتشت"پوروشسپ" به نزد گروهي از جادوگران بزرگ آن مردم رفت و پرسيد كه:"چيست اگر كودكان در هنگام زايش بگريند و چيست اگر بخندند؟"
جادوگران پاسخ دادند كه: گريستن به سبب ديدن مرگ در پايان و خنديدن، به سبب ديدن پرهيزگاري خويش است.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر