محمد مقدم
در نیمه ی هزاره ی یازدهم، یک هزاره و نیم پس از زردشت، در سال پنجاه و یکم شاهنشاهی اشکانی، نیمشب میان شنبه بیست و چهارم و یکشنبه بیست و پنجم دسامبر 272 پیش از میلاد، مهر سوشیانس از مادرش ناهید در میان یک تیره ی سکایی ایرانی در شرق ایران زاییده شد.
از سده ی سوم و چهارم پس از میلاد کهدین عیسوی در غرب آسیا و شمال افریقا در اروپا رواج شد و دین «نو - زردشتی»[1] را ساسانیان در ایران نشناختند، با آن که دین عیسوی در همه چیز مینوی و مادی از دین مهر پیروی می کرد و دین زردشتی ساسانی زیر نفوذ دین مهری اشکانی بود، امپراتوران روم پس از قسطنطین و کلیسا در غرب و شاهنشاهان ساسانی و موبدان زردشتی در ایران، دست به یکی کردند و همت بر آن گماشتند که نام مهر و دین او و یادمان های آن از روزگار ناپدید شود و آن چه را که نمی شد از میان برداشت به نام دیگری وانمود کنند.
اوگوسـتین، پدر کلیسا، در نیمه ی دوم سـده ی چهارم پس از میلاد در خستوانی نامه ی [2] خود (دفتر هشتم، بند 3) با آن که درباره ی پیروان دین مهر می نویسد که ویکتورینوس، استاد ادب در رم، «تا آن زمان پرستنده ی بت ها و امباز در رسم و آیین های زشت و ناروا بود که بیشترینه ی آزادگان و بزرگان رم به آن سر نهاده بودند،» در سراسر نوشته های خود نام مهر را نمی برد و به جای آن می گوید «او که کلاه دارد.»[3] به نظر می آید کلیسا حتی بردن نام مهر را ناشایست و ناروا می دانسته، یا آن که سپس تر در ویرایش نوشته های اوگوستین هر جا نام مهر بوده آن را از میان برده اند.
از آنجا که کلیسا همه ی چیزهای مهری را در خود جذب کرده و پذیرفته بود و حتی روز زایش مهر را همچو روز زایش عیسی جشن می گرفت،[4] و از سوی دیگر در ایران ساسانی با دشمنی ای که با دین مهر داشتند و همچنین در شرق دوره ی اسلامی با پیوندهای ناگسستنی آن با فرهنگ ساسانی [5] و نیز از دید اسلامی که عیسی مسیح را پیغمبر بر حق می دانست، شگفت نیست که نزد آن ها مهر و عیسی در هم آمیخته شدند و نخستین نویسندگان اسلامی در تفسیرهای قرآن و در تاریخ ها تنها از عیس مسیح یاد می کنند نه از مهر مسیحا. ولی با نگاهی به این نوشته ها به آسانی می توان دریافت که این نویسندگان هر چند که آشکارا سخن نمی گویند، مهر و عیسی و زمان پدید آمدن آن ها را بر پایه ی روایت ها می دانستند و این دو را از یکدیگر باز می شناختند. اینک با آوردن چند نمونه به بررسی این نوشته ها می پردازیم :
از تفسیر ابوالفتوح رازی زیر سوره ی آل عمران (ویراسته ی الهی قمشه، چاپ دوم، تهران 1320، صفحه ی 372) :
«... چون مریم به عیسی بار برگرفت او را سیزده سال بود و عیسی به بیت لحم زاد به زمین اوری، شصت و پنج سال گذشته از غلبه ی اسکندر بر زمین بابل، پنجاه و یک سال گذشته از ملک اشکانیان ...»
از حمزه ی اصفهانی (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه ی جعفر شعار، تهران 1346، صفحه ی 41) :
«... شاپور پسر اشک : حضرت مسیح در روزگار وی ظاهر شد. شاپور با روم جنگید و در آن هنگام پادشاه آنجا انطیخس سومین پادشاه پس از اسکندر بود و همو بود که شهر انطاکیه را ساخت ...»
از صفحه ی 42 :
«... گودرز پسر اشک : وی پس از کشته شدن یحیی به دست بنی اسرائیل با آن قوم جنگید و شهر اورشلیم را دوم بار ویران ساخت و مردم آنجا را قتل عام کرد و گروهی را اسیر گرفت. و پیش از وی طیطوس پسر اسفیانوس پادشاه رومیه چهل سال پس از عروج عیسی با بنی اسرائیل به جنگ برخاسته و به کشتار و اسیر کردن آنان پرداخته بود ...»
از تاریخ الرسل و الملوک طبری (ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، جلد دوم، تهران 1352، صفحه ی 498) :
«... اشک پسر اشکان ده سال پادشاهی کرد. پس از او شاپور پسر اشکان شصت سال پادشاهی کرد و به سال چهل و یکم پادشاهی وی عیسی پسر مریم به سرزمین فلسطین ظهور کرد و چهل سال پس از عروج عیسی تتوس پسر اسفیانونس پادشاه رومیه و به بیت المقدس حمله برد و همه ی مردان آن جا را بکشت و زن و فرزندانشان را اسیر کرد و بگفت تا شهر ویران کردند چنان که سنگ روی سنگ نماند ...»
از صفحه ی 499 :
«... گوید : عیسی پسر مریم صلی الله علیه و سلم پنجاه و یک سال پس از آغاز حکومت ملوک الطوایف در اوری شلیم بزاد ...»
از صفحه ی 500 :
«... گودرز پسر شاپور افسفور پنجاه و نه سال پادشاهی کرد و هم او بود که به خونخواهی یحیی پسر زکریا به بنی اسرائیل حمله برد ...»
از صفحه ی 501 :
«... به پندار پارسیان شصت و پنج سال از تسلط اسکندر بر سرزمین بابل، پنجاه و یک سال پس از آغاز شاهی اشکانیان، مریم دختر عمران عیسی پسر مریم علیه السلام را بزاد، ولی به پندار نصاری تولد عیسی سیصد و سه سال پس از تسلط اسکندر بود و نیز پنداشته اند که تولد یحیی پسر زکریا شش ماه پیش از تولد عیسی علیه السلام بود ...»
از صفحه ی 507 :
«... با مجوسان نیز درباره ی مدت ویرانی بیت المقدس و کار بخت نصر با بنی اسرائیل تا تسلط اسکندر بر بیت المقدس و شام و کشته شدن دارا با نصاری و یهود موافق اند و در فاصله ی پادشاهی اسکندر و مولد یحیی اختلاف دارند و پندارند که پنجاه و یک سال بوده است و اختلاف میان مجوس و نصاری درباره ی فاصله پادشاهای اسکندر تا مولد یحیی و عیس همان است که گفتم ...»
و از سوی دیگر از صفحه ی 495 :
«... پس از او اوگستوس سی و شش سال پادشاهی شام داشت و به سال چهل و دوم پادشاهی وی عیسی پسر مریم علیه السلام تولد یافت و تولد وی سیصد و سه سال پس از قیام اسکندر بود ...»
اینک از مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر (ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، تهران 1344، جلد اول، صفحه ی 229) :
«... اول پادشاه از ملوک الطوایف اشک پسر اردوان پسر اشکان ... پس از شاک شاپور پسر اشک بود که شصت سال پادشاهی کرد و در سال چهل و یکم حکومت او حضرت مسیح علیه السلام در ایلیای فلسطین ظهور کرد ...»
از صفحه ی 550 :
«... تشرین دوم سی روز است و کانون اول سی روز است و در نوزدهم این ماه روز نه ساعت و نیم و ربع که حداکثر کوتاهی روز است و شب چهارده ساعت و نیم و ربع که حداکثر کوتاهی روز است و شب چهارده ساعت و ربع می شود که حداکثر درازی شب است. شب بیست و پنجم این ماه میلادی مسیح علیه السلام است ...»
از صفحه ی 230 :
«... تطوس اسفیانوس پادشاه روم به ایلیا حمله برد و این چهل سال پس از صعود مسیح بود و کشتار کرد و اسیر گرفت و ویران کرد ...»
و درباره ی جزیره ی سقطره گوید (صفحه ی 382) :
«... ارسطو به اسکندرنامه نوشت و درباره ی این جزیره سفارش کرد که گروهی از یونانیان را به آن جا بفرستد و سکونت دهد و اسکندر چنین کرد. اسکندر در گذشت و مسیح ظهور کرد و اهل جزیره نصرانی شدند ...»
از سوی دیگر در صفحه ی 303 می خوانیم :
«... در شام نیز به ساحل فلسطین شهری به نام قیساریه هست که به سال چهل و دوم پادشاهی این اغسطس مسیح عیسی ابن مریم علیه السلام که چنانکه از پیش گفتیم یسوع ناصری است آنجا تولد یافت ...»
و در صفحه ی 552 و 619 :
«... از پادشاهی اسکندر تا تولد مسیح سیصد و شصت و نه سال بود ...»
همچنین در التنبیه و الاشراف (ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، تهران 1349، صفحه ی 114) :
«... اوگوست پنجاه و شش سال و پنج ماه پادشاهی کرد. وی هرودس پسر انطیقوس را بر اورشلیم که بیت المقدس و جبل یهودا و جبل جلیل است حکومت داد. به سال چهل و دوم پادشاهی اوگوست مسیح علیه السلام به روز چهارشنبه شش روز مانده از کانون اول در بیت اللحم فلسطین تولد یافت ...»
اینک از غرر اخبار ملوک الفرس ثعالبی (شاهنامه ی ثعالبی، ترجمه ی محمود هدایت، تهران 1328، صفحه ی 216 - 215) :
«... عیسی و یحیی بن زکریا در زمان شاپور پسر افقور شاه بودند ... گودرز پسر شاپور کار پادشاهی را با جنگ بنی اسرائیل به خونخواهی یحیی بن زکریا آغاز کرد و هفتاد هزار تن از آنان بکشت و بیت المقدس را ویران کرد ...»
از کتاب البدء و التاریخ مقدسی (آفرینش و تاریخ، ترجمه ی شفیعی کدکنی، تهران 1349، جلد سوم، صفحه ی 134) :
«... آنگاه اشک اشکانی ده سال پادشاه بود و سپس شاپور اشکانی شصت سال پادشاهی کرد و به روزگار او بود که عیسی علیه السلام در سرزمین فلسطین ظهور کرد ... و بعد از صعود عیسی ططوس بن اسفیانوس پاشاه رومیه با بیت المقدس جنگید و جنگ سختی کرد و فرزندان را اسیر کرد و بناها را ویران کرد ...»
و از الکامل ابن اثیر (اخبار ایران از الکامل ابن اثیر، ترجمه ی باستانی پاریزی، تهران 1349، صفحه ی 49) :
«... اشک پسر اشکان بیست سال و شاپور پسرش شصت سال سلطنت کرد و عیسی مسیح در سال چهل و یکم سلطنت او ظهور کرد ...»
اکنون با نمونه هایی که داده شد [6] گواهی بسنده برای باز شناختن دو مسیح از یکدیگر داریم؛ از این گواهی ها چند نکته ی زیر بر می آید :
1. میان این نوشته ها هیچ فرق بنیادی دیده نمی شود و پیداست که روایت دو مسیح در دو زمان در میان تاریخ نویسان پذیرش همگانی داشته است.
2. مسیح نخستین در زمان شاپور [7] پسر اشک، سال پنجاه و یکم اشکانی و شصت و پنج سال بعد از چیره شدن اسکندر بر زمین بابل زاده شد، و مسیح دوم در زمان اوگوستوس امپراتوری رم، در سده ی چهارم پس از برخاستن اسکندر زاده شد.
3. زادروز مسیح شب بیست و پنجم کانون اول بوده است.
4. ویرانی بیت المقدس به دست اسفیانوس چهل سال پس از بالا رفتن مسیح روی داد.
2. مسیح نخستین در زمان شاپور [7] پسر اشک، سال پنجاه و یکم اشکانی و شصت و پنج سال بعد از چیره شدن اسکندر بر زمین بابل زاده شد، و مسیح دوم در زمان اوگوستوس امپراتوری رم، در سده ی چهارم پس از برخاستن اسکندر زاده شد.
3. زادروز مسیح شب بیست و پنجم کانون اول بوده است.
4. ویرانی بیت المقدس به دست اسفیانوس چهل سال پس از بالا رفتن مسیح روی داد.
دو مسیح
با در نظر گرفتن این که زایش مسیح نخستین را 65 سال پس از ملک اسکندر و در زمان شاپور اشکانی و زایش مسیح دوم را در سده ی چهارم پس از اسکندر و در زمان اوگوستوس امپراطور رم داده اند جای شک نمی ماند که این دو مسیح را از یکدیگر باز می شناختند و مسعودی (در التنبیه و الاشراف، صفحه ی 114 و 115) آگاهانه نخستین را مسیح علیه السلام (السید المسیح) و دومی را ایشوع ناصری خوانده است.
در نامه ی دوم پولوس به قورنتیان (4 : 11) گوید :
«... زیرا اگر او که آید سخن گوید از عیسای دیگری که از او سخن نگفتیم یا اگر روان دیگری بپذیرید که نپذیرفته بودید یا انجیل دیگری که نگرفته بودید نیکو می کردید که با او بردباری کنید ...»
در نوشته های مانوی نیز در جایی از یک عیسی ستایش کرده و در جایی دیگر به زشتی یاد کرده است.
ابن ندیم در الفهرست (ترجمه ی رضا تجدد، تهران 1343، صفحه ی 596) درباره ی مانی می گوید که :
ابن ندیم در الفهرست (ترجمه ی رضا تجدد، تهران 1343، صفحه ی 596) درباره ی مانی می گوید که :
«... او (مانی) عیسی را که نزد ما و نصرانیان مشهور است شیطان می داند»
و از سوی دیگر درباره ی «عیسای دیگری» در تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام (ویرایش عباس اقبال، تهران 1313، صفحه ی 15) آمده است که :
«... مانویه گویند عیسی علیه السلام خلق را به زردشت می خواند و گویند موسی علیه السلام نه پیغمبر بود ...»[8]
در نوشته های مندایی یا صابئین نیز درباره ی «مسیح دروغین» آمده است که :
«... او سخنان روشنی را کج راه کرد و به تاریکی برگرداند ...»[9]
«مسیح الکذاب» در حدیث؛ «مسیح فریبنده ی خود کشته شد، چو از دین یزدان سرش گشته شد» از شاهنامه در داستان نوشزاد پسر انوشیروان؛ و این بیت «ان المسیح یقتل المسیحا»: مسیح مسیحا را می کشد (تفسیر ابوالفتوح، جلد دوم، صفحه ی 357)؛ و مسیحی که به صلیب کشیده نشده (در قرآن) همه از دو مسیح سخن می گویند.
نام مهر یا مسیحا
یک ریشه ی آریایی «می»[10] داریم (با گسترش : «میث») که با پسوند در سنسکریت «میتَر» به معنای «دوست، دوستی»(در اصل «به هم پیوستنی، به هم پیوند دهنده») و در اوستا «میثَر» به معنای «دوست، پیمان» و نام ویژه ی ایزد پیمان است. در فارسی باستان این واژه به گونه ی «میسَ» و به معنای «پیمان» است.
ریشه ی دیگری «میذ»[11] هست به معنای «در میان بودن، میانجیگری کردن (شفاعت)» که ریشه ی واژه های فارسی «میان و میدان» و جز آن هاست. معنای دو ریشه ی میث و میذ از یکدیگر دور نیست : «به هم پیوستن، وصل کردن، میانجی گری کردن، پادرمیانی کردن، آشتی دادن، شفاعت» که به «دوستی و پیمان» کشیده می شود. اینکه این دو ریشه را از یک بن می دانستند یا به این سبب که معنای نزدیک به هم داشتند به هر دو معنا به کار می بردند فرق نمی کند :
درباره ی مهر در زند خرده اوستا می گوید «داور راست که به مینوگان و گیتی هان داری و میانجیگی راست کنی.»[12]
درباره ی مهر در زند خرده اوستا می گوید «داور راست که به مینوگان و گیتی هان داری و میانجیگی راست کنی.»[12]
هم ریشه ی این واژه در انگلیسی «Mediator» و در یونانی «Mesites» به معنای «داور و میانجی» است که پلوتارخوس در سده ی نخست میلادی آن را در وصف مهر به کار برده، و در انجیل و نوشته های عیسوی به ویژه برای مسیح به کار می رود.
گونه ی سغدی این نام «میشی»[13] با شین و در فارسی باستان با سین است که در عبری و عربی به گونه ی «مشیح و مسیح» درآمده است. چسباندن این نام به ریشه ی «مسح» : «مالیدن، روغن مالی کردن» از نوع ریشه تراشی عامیانه است و برگردانده ی آن به یونانی «خریستوس» : «روغن مالی شده» نیز برای وانمود کردن بستگی آن با دین یهود است.
در گزارش های اسلامی هم در معنای واژه ی مسیح به دیده ی شک نگریسته اند، چنان که در تفسیر ابوالفتوح (جلد دوم صفحه ی 375) معناهای گوناگون برای واژه ی مسیح داده شده است.
این واژه در نوشته های پهلوی به گونه های «میثر، میهر، مهر، میر» آمده و در سکه های کوشانی در شرق ایران به گونه های «میرو، میورو» و گونه های دیگر یافت می شود.[14] (برای نمونه، نگاه کنید به نگاره ی سکه ی کوشانی)
این نام در فارسی به گونه ی «مهر، میر» آمده و در ادب مغانه به جای آن واژه ی هم معنای آن «عشق» نیز به کار رفته است.[15]
نام مهر به سنسکریت به گونه ی «میترَیه» رفته و گونه ی آن در زبان پالی «مِتیه» است.[16]
پانوشت ها :
1. دین زردشت آن چنانکه در گاهان یا سرودهای خود زردشت بازمانده، طولی نکشید که با اندیشه ها و باورها و رسم و آیین های باستانی آمیخته شد و ایزدان کهن ایرانی به دین بازگشتند و سرودهای باستانی آن ها به اوستا راه یافت. این دین آمیخته در زمان اشکانیان زیر نفوذ دین مهر رفت و سپس تر در زمان ساسانیان با دین مانی و فکرهای زروانی (دهری) و دبستان های فکری دیگر در هم آمیخت که اثر آن ها را در نوشته های دینی پهلوی زمان ساسانیان می بینیم، و این گردهم آوری را دین «نو - زردشتی» می خوانیم.
2. نگاه کنید به :
.Augustine, Confessions, VIII.3
3. نگاه کنید به کتاب :
Esme Wynne – Tyson, Mithras: The Fellow in the Cap, London 1958.
درباره ی کلاه مهری باز گفتگو خواهیم داشت.
4. چون رومی ها به گرفتن جشن زایش مهر در 25 دسامبر خو گرفته بودند و از آن دست بردار نبودند با همه ی کوششی که کلیسا برای برانداختن این جشن به کار بست چون کامیاب نشد ناگزیر گشت در نیمه ی دوم سده ی چهارم میلادی این روز گرامی را جشن زایش عیسی مسیح وانمود کند. درباره ی تاریخچه ی آن نگاه کنید به :
J. Hastings, Encyclopaedia of Religion and Ethecs, art. (Christmas).
5. برای نمونه، در شاهنامه ی فردوسی درباره ی دوره اشکانی آمده است که :
چه کوتاه شد شاخ و هم بیخشان نگوید جهان دیده تاریخشان
از ایشان به جز نام نشنیده ام نه در نامه ی خسروان دیده ام
6. نیز نگاه کنید به حسن پیرنیا، ایران باستان، تهران 1317، جلد سوم، صفحه های 2546 و پس از آن؛ و به بهروز، تقویم و تاریخ در ایران، بخش ششم.
7. یا اشه پور (= اشک پور؟)؛ نگاه کنید به تقویم و تاریخ بهروز، صفحه ی 98.
8. همچنین در ملل و نحل شهرستانی، ترجمه صدر ترکه، ویراسته جلالی نائینی، صفحه 259.
9. نگاه کنید به :
E. S. Drower, The Mandaeans of Iraq and Iran, Leiden reprint 1962, p.6.
10. نگاه کنید به :
Walde – Pokorny, II, 241
11. Ibid. , 261 نیز نگاه کنید به :
I. Gershevitch, The Avestan Hymn to Mithra, Cambrisge 1959, p. 28.
12. نگاه کنید به :
R. C. Zaehner, Zurvan, Oxford 1955, p. 101, n.5
13. نگاه کنید به :
Gershevitch, op. cit. p. 34
14. نگاه کنید به :
J.M. Unvala, Observations on the Religion of the Parthians, Bombay 1925, p.5,n.4; cf. Mithraic Studies, ed. J. r. Hinnells, I, p. 136
15. واژه ی عشق از ریشه ی اوستایی «ایش» به معنای «خواستار شدن»، با پسوند «ک، ق» چنان که در بلغاری کهن «اسک» به معنای «خواست و آرزو» است. نگاه کنید به :
Walde-Pokkorny,I,p.12
16. درباره ی «بودا میتریه ساکیمونی» پس از این گفتگو می شود. گونه ی پالی شاید خاستگاه واژه ی «مهدی» باشد.
بن نوشت :
برگرفته از کتاب جستار درباره ی مهر و ناهید، دکتر محمد مقدم، چاپ دوم، تهران : هیرمند 1380.
درباره ی نویسنده :
محمد مقدم؛ زبان شناس، استاد دانشگاه، نویسنده، روزنامه نگار، مترجم و شاعر
استاد محمد مقدم در سال 1278 خورشیدی در تهران به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه برای ادامه ی تحصیل به آمریکا رفت، ولی تحصیلات را ناتمام گذاشت و به ایران بازگشت. دوباره در سال 1310 راهی آمریکا شد و در سال 1317 دکترای خود را در رشته ی زبان شناسی از داشگاه پرینستون دریافت کرد.
وی از سال 1318 در دانشگاه تهران به تدریس زبانی اوستایی و فارسی باستان پرداخت. در سال 1343 گروه زبان شناسی همگانی و زبان های باستانی را در دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی بنیان گذاشت و تا سال 1347 مدیریت آن را به عهده داشت. وی همزمان با تدریس در داشگاه با همکاری چند تن از دانشمندان، نشریه ی «ایران کوده» را منتشر کرد.
از مهم ترین کوشش های او، ابداع و سامان بخشیدن واژه های مورد نیاز پارسی به شیوه ی علمی زبان شناسی بود که این تلاش را از جزوه ی کوچک «راهنمای فارسی باستان» آغاز و طی چند دهه ادامه داد.
درباره ی گویش شناسی، که این واژه را نخستین بار دکتر مقدم و همکارانش به کار بردند، اولین بار بود که به زبان فارسی بررسی هایی بر پایه ی علمی صورت مى گرفت و چند گویش ایرانی با هم سنجیده و نتیجه گیری علمی از آن ها مى شد.
وی از سال 1318 در دانشگاه تهران به تدریس زبانی اوستایی و فارسی باستان پرداخت. در سال 1343 گروه زبان شناسی همگانی و زبان های باستانی را در دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی بنیان گذاشت و تا سال 1347 مدیریت آن را به عهده داشت. وی همزمان با تدریس در داشگاه با همکاری چند تن از دانشمندان، نشریه ی «ایران کوده» را منتشر کرد.
از مهم ترین کوشش های او، ابداع و سامان بخشیدن واژه های مورد نیاز پارسی به شیوه ی علمی زبان شناسی بود که این تلاش را از جزوه ی کوچک «راهنمای فارسی باستان» آغاز و طی چند دهه ادامه داد.
درباره ی گویش شناسی، که این واژه را نخستین بار دکتر مقدم و همکارانش به کار بردند، اولین بار بود که به زبان فارسی بررسی هایی بر پایه ی علمی صورت مى گرفت و چند گویش ایرانی با هم سنجیده و نتیجه گیری علمی از آن ها مى شد.
استاد مقدم، در زمینه ی تاریخ و دین و آیین مهر هم، مطالعات و پژوهش هایی داشت. وی سرانجام درسال 1375 در تهران درگذشت.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر