به نام اهورا مزدا

همت وهوخت وهورشت اندیشه نیک ،گفتار نیک وکردار نیک

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

جشن اسفند گان (سپندارمذ گان)

جشن اسفند گان (سپندارمذ گان)
جشن اسفند گان جشن ماهیانه ای است و در روز اسفند از ماه اسفند برگزار می شود. واژه فارسی "اسفند" در زبان فارسی امروز، از واژه پهلوی "سپندارمذ"  و اوستایی "سپِنتَه آرمَئی تی" بر گرفته شده است. بنا به نظر بارتولمه واژه سپنته آرمئی تی آمیزه ای از سه  بخش سپنتهsepanta یعنی پاک و ناآلوده و مقدس، آرم arem یعنی درست و به جا ، مئی تی mati از ریشه مصدری  من  Man به معنی اندیشیدن است. سپنته آرمئی تی به معنی اندیشه درست ، پاک ومقدس می باشد.
سپندارمذ پنجمین امشاسپند در اوستا است .سپنته آرمئی تی در گاتهای زرتشت، هجده بار یاد شده است و زرتشت بارها او را برای زندگی پاک، برای آرامش‌بخشی به کشتزاران، چراگاه‌ها و جانوران، برای پیدایی یک فرمانروای نیک، و برای یاری به دخترش «پوروچیستا» در گزینش شوی خویش، به یاری فرا می‌خواند. در اساطیر ایرانی، او بود که پیشنهاد و فرمان ساختن تیروکمانی برای آرش کمانگیر را به منوچهرشاه داد تا گستره و آغوشش را برای فرزندان خود، فراخناک‌تر کند.سپنت آرمئیتی این امشاسپند بانو در جهان مینوی نماد دوستداری و بردباری و فروتنی اهورا مزدا و در جهان استومند ، نگهبان زمین و پاکی و باروری و سرسبزی آن است .  زمین نماد شیدایی است چون با فروتنی، فداکاری و گذشت به همه مهر می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود می پروراند و آرامش می دهد.
ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه اسفندارمذگان را چنین معرفی  می کند:
"اسفندارمذ ماه و روز اسفندارمذ است و براى اتفاق دو نام آن را چنین نامیده اند و معناى آن عقل و حلم (بردبارى) است و اسفندارمذ فرشته موکل به زمین است و نیز بر زن هاى درستکار و عفیف و شوهردوست و خیرخواه موکل است و در زمان گذشته این ماه به ویژه این روز عید زنان بوده و در عید مردان به زنان بخشش مى کردند .."  ابوریحان بیرونى در کتاب التفهیم از این روز به عنوان "مردگیران یا مزدگیران" یادکرده که در این روز زنان از مردان هدیه دریافت مى داشته اند و در واقع این جشن به زنان اختصاص داشته است. از این رو، آن را «روز زن در ایران باستان» نامیده اند. حکیم توس در این باره در شاهنامه چنین آورده است
 سپندارمذ پاسبان تو باد                    ز خرداد روشن روان تو باد
در یسنای 38 بند1 آمده است:
"اینک زمین را می‌ستاییم؛ زمینی که ما را در بر گرفته است.
ای اََهوره‌مَزدا !
زنان را می­ستاییم.
زنانی را که از آن ِتو به شمار آیند و از بهترین اَشَه برخوردارند، می‌ستاییم."
زرتشتیان، سپندارمذ در عالم معنوى نماد مهر و محبت و در جهان خاکى فرشته اى است نگهبان زمین. به همین منظور ایرانیان، در ماه اسفند اقدام به امور اجتماعى و عمرانى عام المنفعه مى کردند. و به حفر قنوات و خشکانیدن مرداب ها و باتلاق ها و آباد کردن زمین هاى بایر به وسیله سدبندى رودخانه ها و کشت و زرع و نشاندن درخت مى پرداخته اند. و اجراى این امور را جزء فرایض دینى خود به حساب آورده و ایمان داشتند کسى که درخت بکارد راستی می افشاند.
در سفره جشن سپندارمذگان  جامى از شیر و تخم مرغ که نشانه ماه بهمن است قرار دارد. به جز آنها میوه هاى انار و سیب، شاخه هاى گل، شربت و شیرینى، برگ هاى خشک آویشن با دانه هایى از سنجد و بادام در چهار گوشه سفره قرار مى دهند و مواد خوشبو و کندر بر روى آتش مى گذارند و مقدار کمى از هفت گونه حبوبات و دانه ها که در جشن مهرگان براى سفارش کاشتن در آن فصل در سفره جشن مهرگان قرار داده اند مى گذارند. همراه با گستردن این  سفره به پاس تلاش یک ساله زنان، مردان وظایف ایشان را بر دوش گرفته و با این کار، فعالیت هاى یک زن را تجربه مى کردند و در عین حال در این روز هدیه دادن به زن خانه از آداب و رسوم اصلى این جشن به شمار رفته است.به این ترتیب از محبت و مهربانى زنان سپاسگزارى مى شود.جشن سپندارمذ گان به عنوان نماد عشق درایران باستان پا می گیرد وادامه می یابد واگر زمانی کم رنگ می شود به دلیل کذشت زنان شجاعی است که در سکوت خانوادگی آنرا برگزار می کردند وبا سفره ای ساده جشن را برگزار کنندودر کنار خانواده دلخوش باشند وبیشتر به سرسبزی طبیعت بپردازند.چنانجه دستور آذر باد در این باره فرموده اند:
"سپندارمذگان روز ،ورز زمین کن "یعنی کشاورزی کن.
قرنها بعددر فرهنگ بیگانه روز عشق پا می گیرد که مبنایش چنین بوده است:
" در سده سوم میلادی که مطابق می‌شود با اوایل شاهنشاهی ساسانی در ایران،
در روم باستان فرمانروایی بوده است بنام کلودیوس دوم.
کلودیوس عقاید عجیبی داشته است از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد.
از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم قدغن می‌کند.
کلودیوس به قدری بی‌رحم وفرمانش به اندازه‌ای قاطع بود که
هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت.
اما کشیشی به نام والنتیوس (والنتاین)،
مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می‌کرد.
کلودیوس دوم از این جریان خبردار می‌شود و دستور می‌دهد که والنتاین را به زندان بیندازند.
والنتاین در زندان عاشق دختر زندانبان می‌شود.
سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق، با قلبی عاشق اعدام می‌شود...
بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می‌دانند
و از آن زمان نهاد و نمادی می‌شود برای عشق! "
اما در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد،
که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است.
جشن سپندارمذگان یا اسفند گان به عنوان نماد عشق  در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با ۲۹ بهمن، یعنی تنها ۳ روز پس از روز والنتاین فرنگی در روز 14 فوریه می باشد.
جشن سپندارمذگان یا اسفند گان  خجسته باد.

۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

لیست نامهای ایرانی - پارسی - زرتشتی - شاهنامه

لیست نامهای ایرانی - پارسی - زرتشتی - شاهنامه

اسامی نامهای دختران

الف

آباندخت : نام زن داریوش سوم
آبگینه : شیشه، بلور
آپامه : خوشرنگ و آب . دختر اردشیر دوم هخامنشی
آتری : آذر
آتشگون : سرخ فام، سرخ رنگ
آتوسا : نام دختر کورش ، زن داریوش
آدخت : خجسته و نیکو
آذر : آتش، فروغ، روشنایی
آذربانو : بانوی آتش گون
آذرچهر : همانند روشنایی
آذرگون : گل همیشه بهار و نام دختری در ویس و رامین
آراسته : با نظم و ترتیب
آرام : قرار، سکون
آرام دخت : از نام های برگزیده
آرام دل : از نام های برگزیده
آرامش : آرمیدن
آرمیتا : آرمان، عشق پاک
آرمیتی : فروتنی و پاکی و محبت
آرمیدخت : از نام های برگزیده
آزادچهر : آزاده نژاد
آزاده : نام مادر گشتاسب
آزیتا : از نام های برگزیده
آژند : نام گلی است
آشتی : مهر و دوستی، یکرنگی
آشنا : یار، دوست
آشوب : شور، انقلاب
آشیان : لانه و کاشانه
آفتاب : گرمی، روشنایی
آفرین : درود و سپاس
آلاله : نام گلی است
آمی‌تیس : نام دختر آستیاک، پادشاه ماد، نام زن کورش
آناهیتا : بانوی پاک و بیگناه، پاکبانو
آندیا : نام زن اردشیر ساسانی
آنیتا : از نام‌های برگزیده
آهنگ : سرود و نغمه
آوا : آواز، آهنگ
آوازه : شهرت و نام آوری
آویشن : گیاهی خوشبو
اختر : ستاره، شهاب
ارشیا : راست و درست
ارغوان : نام گلی است
ارمغان : پیشکشی، هدیه
ارنواز : نیکو سخن و خوش گفتار. نام یکی از خواهران جمشید
اروس : سپید، درخشان و زیبا
اشااونی : زن پاک و راست
اشوچهر : از نام های برگزیده
اشودخت : از نام های برگزیده
اشوروی : از نام های برگزیده
اشوزاد : از نام های برگزیده
اشومهر : از نام های برگزیده
افروز : روشن، روشن کننده
افسانه : داستان، خاطره و یادمان
افسر : بالا و سرور
افسون : از نام های برگزیده
افشان : از نام های برگزیده
اَمُرداد : کمال و رسایی جاودانی
انارام : روشنایی بی فروغ و بی پایان
انگبین : عسل، شهد
انوش : جاویدان
انوشک : انوشه، جاودان
انوشه : بی‌مرگ و جاودان
انیران : روشنایی بی پایان
اَهونَوَر : نگهبان تن
ایران : آزادگان و سرزمین آزادی
ایرانبانو : بانوی ایرانی
ایراندخت : دختر ایران
ایشتار : ستاره باران و آب، تشتر(تیر)
باوَند : از اسپهبدان مازندران

ب


باستیان : بردبار ، شکیبا
بانو : خانم، کلمه احترام درباره بانوان
بانو گشسب : نام دختر رستم زال ، زن گیو و مادر بیژن
بردبار : شکیبا، با حوصله
برسومه : برسم، شاخه‌های گیاه
برنا : جوان ، خوش اندام
برومند : خوش قامت،نام مادر بابک خرمدین
بلوت : درخت سودبخش
بنفشه : نام گلی است
به آفرید : نام دختر کی گشتاسب
به نگار : خوب چهره، نیکو صورت
به‌آفرین : نیک آفریده شده
بهار : نخستین فصل سال
بهاره : از آن بهار
بهدخت : نیک ترین دوشیزه
بهرخ : نیک چهره
بهرو : نیکو چهره
بهشت : پردیس، بهترین
بهگل : نیکوترین گل
بهناز : از نام های برگزیده
بهنوش : نیکوترین نوشیدنی
بهین : بهترین ، نیکوترین
بوته : گیاه، ساقه جوان
بوختار : از نام های برگزیده
بوستان : باغ پر گل
بی تا : یکتا، بی‌مانند
بیدار : هشیار و سرزنده
بینا : روشن، دل آگاه

پ


پاداش : پاداش
پارمیدا : از نام های برگزیده
پارمیس : نام دختر بردیا پسر کورش بزرگ
پارند : نیک بختی و فرارونی. نگهبان گنج و خواسته
پاک سیما : از نام های برگزیده
پاکبانو : آناهیتا، بانوی پاک
پاکچهر : خوش صورت
پاکدل : پاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب
پاکرخ : از نام های برگزیده
پاکروز : از نام های برگزیده
پاکروی : از نام های برگزیده
پاکفر : از نام های برگزیده
پاکناز : از نام های برگزیده
پاکیزه : بدون آلودگی، پاک
پانته‌آ : پایدار، نام زن آریاسب، سردار نامدار کوروش بزرگ
پرتو : فروغ، روشنایی
پرخیده : سخن سربسته
پردیس : باغ بهشت
پرشت : پر آرزو
پرند : پارچه ابریشمی
پرنیان : حریر ، دیبا
پروانه : از نام های برگزیده
پروین : نام ستاره‌ای
پری : زن زیبا
پری بانو : از نام های برگزیده
پری سیما : زیبا روی
پریچهر : پری رخسار، خوشگل، زیبا روی
پریدخت : از نام های برگزیده
پریدخت : از نام های برگزیده
پریرخ : پری رو، پری رخسار، خوبروی
پریروی : خوشگل، زیبا رو
پریزاد : فرزند پری، فرزند زیبا
پریسا : مانند پری
پریسان : از نام های برگزیده
پریفام : زیبا چهره
پریگون : مانند پری
پریماه : از نام های برگزیده
پریمرز : از نام های برگزیده
پریناز : از نام های برگزیده
پریوش : پری مانند
پگاه : سحر، بامداد
پوپک : پرنده‌ای است، هدهد
پودینه : پونه
پوران : از نام های برگزیده
پوروچیستا : نام کوچکترین دختر اشوزرتشت
پونه : بوته و گلی خوشبو
پیراسته : با نظم، با آرایش
پیرایه : آراسته، آرایش
پیروزه : از سنگ های قیمتی

ت


تابان : نورانی، فروغمند
تابانروی : از نام های برگزیده
تابانمهر : از نام های برگزیده
تابش : نورافشان
تابناک : پرتو، نورانی
تابنده : تابیدن
تازه : جدید، پرتراوت، لطیف
تاژ : لطیف و نازک
تخشک : خوبرو و زیبا
تذرو : نام دختر داریوش سوم هخامنشی
ترانه : تر و تازه، لطیف، نرم
ترگل : گل تازه
تُرنج : نام میوه ای است
ترنگ : آواز تارهای ساز
تَرَنُم : آواز خوش
تریتی : نام دختر میانه اشوزرتشت
تشتر : نام ستاره تیر. نگهبان باران
تکاو : نام یکی از آهنگ های نامی باربد
تمیس : گیاهی بالا رونده
تناز : نام مادر لهراسب. دختر آرش
تنبور : نوعی ساز، دنبره
تَندُر : بلبل
تندیس : پیکره، تصویر
تِهرت : نام دختر میانه اشوزرتشت
تهمینه : زن رستم و مادر سهراب
توران : از نام های برگزیده
تورانبانو : از نام های برگزیده
توراندخت : از نام های برگزیده
تِیتَک : شبکیه چشم به زبان پهلوی
تیهو : پرنده‌ای خوش رنگ

ج


جالیز : کشتزار
جام : پیاله، ساغر
جان پرور : از نام های برگزیده
جانانه : دوست داشتنی
جانمهر : از نام های برگزیده
جر یره : زن سیاوخش، مادر فرود
جلبک : گیاه سبز آبزی
جلگه : زمین پهناور
جوانه : جوان، جوانی،رویش
جویبار : کنار جوی آب

چ


چام : ناز و عشوه
چشمه : آب طبیعی از کوه
چکاو : نام پرنده ای خوش آواز
چکاوک : آهنگی از موسیقی ایرانی
چَمان : خرامان
چهرزاد : از نام های برگزیده
چیترا : از نام های برگزیده
چیستا : دانش و دانایی . نام جوانترین دختر اشوزرتشت ، ایزد دانش
چیستی : دانش و آگاهی

خ


خاور : جای خورشید یا سرزدن خورشید
خجسته : شادباش، مبارک
خجیر : زیبا روی و پسندیده
خرامان : با ناز و وقار راه رفتن
خرم چهر : از نام های برگزیده
خرمدل : خوشدل، خوشحال، شادمان
خندان : خندیدن، با لبخند
خوب چهر : از نام های برگزیده
خوبرخ : از نام های برگزیده
خوبروی : از نام های برگزیده
خوردخت : از نام های برگزیده
خورزاد : از نام های برگزیده
خورشاد : از نام های برگزیده
خورشید : هور، هور شید
خورشید چهر : از نام های برگزیده
خُوروَش : همانند خورشید
خوشبوی : از نام های برگزیده
خوشچهر : نیکو روی
خوشخو : نیک رفتار، با صفا
خوشدل : شاد، شادمان، خوشنود، خوشحال
خوشروی : خوشرو، خوش صورت، خوشگل
خوشگو : خوش سخن
خوشنوا : خوش آواز، خوش آهنگ
خوشه : چند دانه که در کنار هم آویزان باشند

د


دُخمل : از نام های برگزیده
دراج : نام پرنده‌ای است
دُرافشان : روشن، تابان ، شیرین سخن
درخشان : درخشنده، روشنایی دهنده
دُردانه : دانه در، مروارید بزرگ
درسا : از نام های برگزیده
درمان : چاره
دِرمنَه : گیاهی خوشبو
دُرنا : نام پرنده ای است
دریا : از نام های برگزیده
دَستنبو : میوه ای خوشبو
دُغدو : نام مادر اشوزرتشت
دل آرا : مایه نشاط و خرمی
دل آرام : آرامش دهنده دل
دل آشوب : از نام های برگزیده
دل افروز : روشن کننده دل
دل انگیز : نشاط آور
دلاویز : دلپسند، مرغوب، دلخواه
دلبر : یار و معشوق
دلپذیر : دلخواه, پسندیده
دلپسند : پسندیده، مرغوب
دلجو : نوازش کننده
دلخوش : خوشدل، خوشحال ،شادمان
دلدار : دلبر, معشوق, دلیر, دلاور, شجاع
دلشاد : خوشحال ، شادمان
دلکش : دلربا, دلپذیر, دلفریب
دلگرم : خشنود، امیدوار
دلنواز : دلارام, دلجو, دلپذیر
دمساز : همدم، همراز، هم صحبت
دنبره : نوعی ساز، تنبور
دنیا : گیتی ،جهان
دیبا : نوعی پارچه ابریشمی
دیبارخ : از نام های برگزیده
دینا : از نام های برگزیده
دیناز : از نام های برگزیده

ر


رادنوش : از نام های برگزیده
رازمهر : از نام های برگزیده
رازیانه : گیاهی خوشبو
رام افزون : شادی افزون ،آرامش بخش
رام دخت : از نام های برگزیده
رامش : خوشی
رامک : آرامش دهنده
رایکا : پسندیده و دوست داشتنی
رایومند : دارنده فروغ و شکوه
رخسار : روی، چهره، صورت ، سیما
رخشا : رخشان، درخشان
رخشانه : رخشان و درخشنده
رخشنده : درخشان ، نورانی
ردیمه : نام زن کمبوجیه و دختر هوتن
رسا : بالغ، بلند
رَسابانو : از نام های برگزیده
رَسادخت : از نام های برگزیده
رُکسانا : نام دختر داریوش سوم هخامنشی
رودابه : فرزند تابان و مادر رستم دستان
روژین : سرخ فام
روشنک : دختر دارا
روناک : روشنایی
رویا : خاطره‌های شیرین
ریواس : گیاهی با شاخه‌های سپید

ز


زادمهر : برآمده از روشنایی
زرافشان : افشاننده سیم و زر
زراندام : از نام های برگزیده
زربانو : نام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب
زرستان : نام دختر ارجاسب
زرشام : نام دختری از خاندان جمشید
زرگیس : از نام های برگزیده
زرگیسو : از نام های برگزیده
زرمان : زرمانند و بسیار زیبا
زرنگار : از نام های برگزیده
زری : منسوب به زر، زر دار
زرین : طلایی
زرین بانو : از نام های برگزیده
زرین چهر : از نام های برگزیده
زرین چهر: : از نام های برگزیده
زُمرد : گوهر، از سنگ های قیمتی
زیبا : خوبروی، خوش چهره
زیبا دخت : از نام های برگزیده
زیباچهر : خوش رو
زیبارخ : از نام های برگزیده
زیباروی : از نام های برگزیده
زیبنده : شایسته، سزاوار
زیور : آرایش، پیرایه


ژ

ژژاله : شبنم
ژیان چهر : از نام های برگزیده
ژیان دخت : از نام های برگزیده

س


ساحل : از نام های برگزیده
سارا : از نام های برگزیده
ساغر : جام و پیمانه
سالمه : سالومه
سالومه : حساب سال و ماه
سامیار : از نام های برگزیده
ساویس : با ارزش، گرانمایه
سایه : از نام های برگزیده
سپیتا : سفیدترین و پاکترین
سپیته : سپید و درخشان
سپیده : آغاز بامداد
ستاره : اختر،کوکب
ستی : بانو، خانم، کلمه احترام
سداب : نام گیاهی است
سرور : شادمانی
سَروَر : رییس ، پیشوا
سمن : نام گلی است ، یاسمین
سمن چهر : از نام های برگزیده
سمن رخ : از نام های برگزیده
سمن روی : از نام های برگزیده
سمن ناز : نام دختر کورنگ
سمنبر : لطیف، سفید و خوشبو
سمنزار : بوستان یاسمن
سمیرا : از نام های برگزیده
سنبل : نام گلی است
سهی : راست، نام زن ایرج
سودابه : نام زن کیکاووس
سوزان : نام زن رامشگر تورانی
سوسن : نام گلی خوشبو
سوگل : از نام های برگزید
سوگند : از نام های برگزیده
سیما : روی ، چهره ،صورت
سیمبر : دارنده اندام سفید
سیمروی : سپیدروی
سیمگون : نقره فام
سیمین : نقره فام، سفید
سیمین چهر : سپیدروی
سیمین دخت : ازنام های برگزیده
سیمین رخ : از نام های برگزیده
سیندخت : نام دختر مهراب، پادشاه کابل

ش


شاد آفرید : از نام های برگزیده
شاداب : تر و تازه، خرم - نام سخنوری بوده است
شادبانو : از نام های برگزیده
شادپری : از نام های برگزیده
شاددل : از نام های برگزیده
شادروز : نیک روز، خوشبخت
شادروی : از نام های برگزیده
شادکام : شادمان، کامران، کامروا
شادمان : خوش، مسرور
شادمهر : از نام های برگزیده
شادی : سرور و شادمانی ، خوشی
شادی آور : از نام های برگزیده
شادی افزا : افزاینده شادی و نشاط
شاهدخت : از نام های برگزیده
شاهرو : از نام های برگزیده
شایسته : با ارزش ، سزاوار
شب بو : نام گلی است
شبنم : ژاله
شراره : جرقه، ریزش آتش
شرمین : از نام های برگزیده
شکربانو : از نام های برگزیده
شکرناز : از نام های برگزیده
شکفته : از نام های برگزیده
شکوفه : گل‌های رنگارنگ میوه
شکوه : بلندجایگاه، با عظمت
شگون : خجستگی، با شانس
شنایا : همه چیز دان
شهربانو : نام زن رستم
شهرخ : از نام های برگزیده
شهردخت : از نام های برگزیده
شهرزاد : از نام های برگزیده
شهرناز : نام خواهر جمشید
شهرنواز : خواهر شاه جمشید پیشدادی
شهرو : نام مادر برزویه پزشک
شهرود : نام زن سهراب ومادر یرزو
شهگل : از نام های برگزیده
شهلا : از نام های برگزیده
شهناز : از نام های برگزیده
شهنواز : از نام های برگزیده
شهین : از نام های برگزیده
شهین بانو : از نام های برگزیده
شورانگیز : از نام های برگزیده
شیدا : شیفته
شیدبانو : از نام های برگزیده
شیددخت : از نام های برگزیده
شیدرخ : از نام های برگزیده
شیرین : مزه شادکامی
شیرین گل : از نام های برگزیده
شیفته : عاشق، مجنون
شیوا : رسا و بلند و کشیده

غ


غنچه : از نام های برگزیده

ف


فایدیم : گل نیلوفر، نام همسر داریوش، دختر هوتن
فراتاگون : نام دختر آرتان، برادر داریوش بزرگ
فرانک : نام مادر شاه فریدون
فرخ ناز : از نام های برگزیده
فرخنده : مبارک، پرارج
فردخت : از نام های برگزیده
فرزان : از نام های برگزیده
فرزانه : گرامی، ارجمند
فرسیما : از نام های برگزیده
فرشته : از نام های برگزیده
فرگون : مانند روشنایی
فرمهر : از نام های برگزیده
فرناز : از نام های برگزیده
فرنگیس : نام دختر افراسیاب، زن سیاوش، مادر شاه کیخسرو کیانی
فرنوش : از نام های برگزیده
فرنی : بسیار ، افزون و فروزان
فروردین : نخستین ماه هر سال
فروزان : نورانی، شعله ور
فروزش : روشن
فروزنده : از نام های برگزیده
فروغ : روشنایی، تابش
فروغبانو : از نام های برگزیده
فریبا : فریبنده
فریماه : از نام های برگزیده
فرین : نام یکی از دختران اشوزرتشت
فریناز : از نام‌های برگزیده
فلامک : الماس گلی رنگ
فیروزه : نگین انگشتر

ک


کاساندان : نام زن کوروش بزرگ و مادر کمبوجیه
کامدل : از نام های برگزیده
کامروا : خوشبخت، خرسند
کاویش : پیمانه شیر
کبیتا : نوعی شیرینی
کتایون : نام زن کی گشتاسب در شاهنامه
کشور : از نام های برگزیده
کشوربانو : از نام های برگزیده
کُنیا : دختری که ازدواج نکرده است
کی بانو : از نام های برگزیده
کی دخت : از نام های برگزیده
کیارنگ : از نام های برگزیده
کیانا : طبیعت، اهل هرچیز
کیانبانو : از نام های برگزیده
کیاندخت : از نام های برگزیده
کیسر : از نام های برگزیده
کیمیا : کمیاب
کیوان بانو : از نام های برگزیده
کیوانچهر : از نام های برگزیده
کیواندخت : از نام های برگزیده
کیوانرخ : از نام های برگزیده
کیوانزاد : از نام های برگزیده

گ


گاتا : سرودهای جاودانه اشوزرتشت
گردآفرید : نام دختر گژدهم و یکی از بانوان پهلوان
گردیه : نام خواهر بهرام چوبینه و زن خسرو پرویز
گل آذین : طرز قرار گرفتن گل‌ها بر روی ساقه یا شاخه
گل آرا : از نام های برگزیده
گل آسا : ز نام های برگزیده
گل آفرید : از نام های برگزیده
گل آگین : از نام های برگزیده
گل آور : از نام های برگزیده
گل آویز : از نام های برگزیده
گل آیین : از نام های برگزیده
گل افروز : از نام های برگزیده
گل افسر : از نام های برگزیده
گل افشان : از نام های برگزیده
گل اندام : نازک بدن
گل برگ : برگ های رنگین گل و شکوفه
گل بیز : کلاله گل بیدمشک
گل پر : گیاهی خوشبو
گل پری : از نام های برگزیده
گل پونه : نام گلی همانند نعنا
گل پیکر : از نام های برگزیده
گل تن : از نام های برگزیده
گل چین : از نام های برگزیده
گل خند : از نام های برگزیده
گل دخت : از نام های برگزیده
گل دوست : دوستار گل، گل پسند
گل ربا : از نام های برگزیده
گل سان : از نام های برگزیده
گل سیما : از نام های برگزیده
گل شاد : از نام های برگزیده
گل فشان : از نام های برگزیده
گل گون : سرخ رنگ، برنگ گل
گل گونه : مانند گل، به رنگ گل
گل نوش : از نام های برگزیده
گل وش : از نام های برگزیده
گلاب : از نام های برگزیده
گلاله : از نام های برگزیده
گلباد : از نام های برگزیده
گلباش : از نام های برگزیده
گلبان : از نام های برگزیده
گلبانو : بانویی همانند گل
گلبن : از نام های برگزیده
گلبهار : از نام های برگزیده
گلبو : از نام های برگزیده
گلپاد : از نام های برگزیده
گلچهر : از نام های برگزیده
گلچهره : زیبا، دارای چهره‌ای چون گل
گلدسته : از نام های برگزیده
گلدیس : از نام های برگزیده
گلرخ : خوبرو، خوشگل
گلرخسار : زیبا، خوش چهره
گلرنگ : به رنگ گل
گلروی : خوشگل ، زیبا
گلریز : از نام های برگزیده
گلزاد : زادةگل
گلزار : گلستان ، محل رویش گل‌های فراوان
گلستان : از نام های برگزیده
گلشن : گلزار، گلستان
گلشید : از نام های برگزیده
گلفام : از نام های برگزیده
گلنار : از نام های برگزیده
گلناز : گل انار
گلناز : از نام های برگزیده
گلنام : از نام های برگزیده
گلنواز : از نام های برگزیده
گلی : از نام های برگزیده
گلی ناز : از نام های برگزیده
گهر : از نام های برگزیده
گهربانو : از نام های برگزیده
گهرچهر : از نام های برگزیده
گهردخت : از نام های برگزیده
گهرناز : از نام های برگزیده
گهرنگار : از نام های برگزیده
گوهر : جواهری با ارزش
گوهربانو : از نام های برگزیده
گوهرچهر : از نام های برگزیده
گوهردخت : از نام های برگزیده
گوهرزاد : از نام های برگزیده
گوهرسان : از نام های برگزیده
گوهرشاد : از نام های برگزیده
گوهرشید : از نام های برگزیده
گوهرفشان : از نام های برگزیده
گوهرناز : از نام های برگزیده
گیتی : جهان هستی
گیسو : زلف نگار
گیسیا : از نام های برگزیده

ل


لادن : نام گلی است
لاله : نام گلی است
لاله رو : از نام های برگزیده
لاله گون : از نام های برگزیده
لاله وش : از نام های برگزیده
لبخند : احساس شادی بر لبان
لَچَک : دستمال سه گوش
لیو : خورشید، آفتاب

م


مارال : از نام‌های برگزیده
ماسیس : نام دختر سی زین از خاندان ایرانی سورن
مانترَه : سخن منش انگیز و مقدس
ماندانا : نام دختر پادشاه ماد و همسر کمبوجیه
ماه آفرید : نام زن ایرج مادر منوچهر
ماه بانو : از نام های برگزیده
ماه دیس : از نام های برگزیده
ماهرُخ : خوشگل، زیبا
ماهرو : از نام های برگزیده
ماهوار : مانند ماه
ماهوش : مانند ماه
مخمل : نوعی پارچه
مرجان : از گیاهان دریایی
مرمر : سنگ خوشرنگ و قیمتی
مروارید : گوهر باارزش دریایی
مژده : نوید ، خبر شادی
مژگان : چشم پوش
مَشیانه : نام نخستین زن(حوا)
منیژه : خواهر فرنگیس، دختر افراسیاب
مه پیکر : از نام های برگزیده
مه سیما : ماه رو, ماهرخ، زیبا
مهتاب : نور آرام ماه
مهدخت : از نام های برگزیده
مهر رخسار : از نام های برگزیده
مهرآگین : از نام های برگزیده
مهرآمیز : از نام های برگزیده
مهرآور : از نام های برگزیده
مهراسا : از نام های برگزیده
مهرافروز : از نام های برگزیده
مهرافزا : آنکه مهر و محبت بیفزاید
مهرافزون : از نام های برگزیده
مهرافشان : از نام های برگزیده
مهرانگیز : از نام های برگزیده
مهربانو : از نام های برگزیده
مهرچهر : از نام های برگزیده
مهرچین : از نام های برگزیده
مهرخ : از نام های برگزیده
مهرکیش : از نام های برگزیده
مهرناز : از نام های برگزیده
مهرنگار : از نام های برگزیده
مهرنواز : از نام های برگزیده
مهروی : از نام های برگزیده
مهری : از نام های برگزیده
مهسان : از نام های برگزیده
مهستی : بزرگترین ریشه
مهشید : مهتاب، روشنایی ماه
مهناز : از نام های برگزیده
مهوش : مانند ماه ، خوشگل
مهین : بزرگ، بزرگتر
مورد : نام درخت همیشه سبز
مُوژان : غنچه نرگس
میترا : مظهر دوستی و محبت و صلح وصفا و روشنایی
مینا : نام گلی است
مینو : جهان معنوی

ن


نارگل : گل سرخ انار
نارگون : همانند سرخی آتش
ناز : دوست داشتنی، نام گلی است
نازآفرید : از نام های برگزیده
نازآفرین : از نام های برگزیده
نازبانو : از نام های برگزیده
نازپرور : از نام های برگزیده
نازپری : از نام های برگزیده
نازمهر : از نام های برگزیده
نازنین : دارای ناز، نازک اندام
نازیاب : از نام های برگزیده
ناهید : آناهیتا، پاک بانو
نایریکا : از نام‌های برگزیده
نخستین : آغازین، اولین
نرگس : نام گلی است
نساک : نام زن سیامک، پسر کیومرس
نسترن : گلی سپید رنگ
نسرین : از نام های برگزیده
نسیم : هوای ملایم بامدادی
نکوزاد : از نام های برگزیده
نکویار : از نام های برگزیده
نگار : چهرة زیبا
نگین : جواهر انگشتری
نورسته : جوانه تازه
نوشین : شیرین و گوارا
نوگل : از نام های برگزیده
نونهال : نهال تازه، درخت جوان
نیایش : نماز بردن
نیکچهر : از نام های برگزیده
نیکچهره : از نام های برگزیده
نیکدخت : از نام های برگزیده
نیکرخ : از نام های برگزیده
نیکروی : از نام های برگزیده
نیلوفر : نام گلی است
نینا : از نام‌های برگزیده
نیوشا : شنونده

و


واپسین : آخرین، بازپسین
واج : زمزمه
وارسته : آزاد
واژه : کلمه، لغت
وَرد : گل سرخ
وِستا : دانش
وهشتیه : نام شهبانوی خشایار شاه
وهوگون : خوشبو، معطر، خوشرنگ
ویدا : در اوستا به چم دانش و فرهنگ
ویس : نام دختر شاه غارن و شهبانو شهرو
ویستا : دانش و فرهنگ

ه


هاله : خرمن ماه
هدیه : پیشکشی
هلیله : نام درختی است
هما : مرغ خوش پرواز
هماچهر : از نام های برگزیده
همافر : از نام های برگزیده
همایون : فرخ، شادان
همدم : از نام های برگزیده
همراز : از نام های برگزیده
همساز : از نام های برگزیده
همگام : همراه، همسفر
هنگامه : وقت و زمان
هوآفرید : خوش ستوده، خوش آمرزیده
هوپاد : خوب نگهداری شده
هوداد : از نام های برگزیده
هور : خورشید
هورام : شاد، خنده رو
هوربانو : از نام های برگزیده
هورتن : از نام های برگزیده
هورچهر : از نام های برگزیده
هورداد : از نام های برگزیده
هوردخت : دختر خورشید
هورزاد : زاده خورشید
هورسان : مانند خورشید
هورشید : خورشید
هورفَر : از نام های برگزیده
هورمهر : از نام های برگزیده
هوروَش : از نام های برگزیده
هوزاد : خوب زاده، اصیل
هوزان : نرگس نوشکفته و نیک دان
هوشبام : سپیده دم
هوفر : نام خواهر یوئشتا
هوگون : خوب گون, خوش رنگ, ممتاز
هووَرشت : نیکوکار
هُووی : نام زن اشوزرتشت, دختر فرشوشتر

ی


یاس : نام گلی است
یاس رخ : از نام های برگزیده
یاس گل : از نام های برگزیده
یاسمن : نام گلی است
یاسمین : گل یاسمن
یگانه : بی همتا

لیست نامهای ایرانی - پارسی - زرتشتی - شاهنامه

اسامی نامهای پسران

الف

آبادان : خرم و باصفا
آبتین : نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
آبدوس : نام یکی از درباریان اردوان سوم اشکانی
آبستا : اوستا
آتروپات : نام والی آتروپاتن(آذرآبادگان)
آترین : نام پسر اوپدرم در زمان داریوش بزرگ
آتش : فروغ و روشنایی
آخشیج : نماد، عنصر
آدُر : آذر، آتش
آدُرباد : نام موبد موبدان دوران شاپور
آذر بُرزین : نام موبدی بوده
آذر بُرزین : نام موبدی بوده
آذرآیین : نام پسر آذرساسان
آذرافروز : نام پسر مهرنوش پسر اسفندیار
آذرباد : نام موبد موبدان روزگار شاپور دوم
آذربُد : نام پسر هومت که نوشتن نامه دینکرد را به انجام رساند
آذربود : موبدی در زمان یزدگرد
آذرپَژوه : پسر آذرآیین پسر گستهم نویسنده کتاب گلستان دانش
آذرپناه : نام یکی از ساتراپ آذرآبادگان
آذرخش : صاعقه، برق
آذرفر : در اوستا به دارنده فرآذر
آذرکیوان : از موبدان بزرگ شیراز در روزگار حافظ
آذرمهر : نام موبدی است در زمان کواد
آذرنوش : در اوستا به دوست‌دار فرهنگ
آذین : زیور، نام فرمانده لشکر بابک خرمدین
آراستی : نام عموی اشوزرتشت و پدر میدیوماه
آرتمیس : نام فرمانده نیروی دریایی خشایارشاه
آرتین : نام هفتمین پادشاه ماد
آرش : پهلوان و یکی از بهترین تیراندازان ایرانی
آرمان : آرزو، خواسته
آرمین : آرامش، آسودگی
آریا : اصیل و آزاد ، فرمانده ارتش ایران در روزگار کورش
آریامن : نام فرمانده ناوگان خشایار شاه
آریامنش : نام پسر داریوش
آریامهر : دارنده مهر ایران

آرتاباز: از نامهای برگزیده
آریوبَرزَن : دلاور و پهلوان. سردار داریوش سوم
آزاد : نام بهدینی که در فروردین یشت ستوده شده
آزاد منش : راد، جوانمرد، دارنده خوی آزادگی
آزادمهر : از نام های برگزیده
آژمان : بی زمان
آسا : نام پدر بهمن که در چکامه از او یاد شده
آستیاک : نام چهارمین و آخرین پادشاه ماد
آونگ : آویخته، نگهدارنده
آویز : آویختن، نگهداری
آیریک : نام نیای یازدهم اشوزرتشت
اَبدَه : بی آغاز
اَبیش : بی رنج
اپرنگ : نام پسر سام
اَپروَند : دارنده بلندی و شکوه یا فرهمند
اَپروَیژ : پیروزمند و شکست ناپذیر . نام خسرو دوم پادشاه ساسانی
اَپیوه : نام پسر کیقباد نخستین پادشاه کیانی
اَترس : دلیر، بی ترس
اَرتان : راستگو. نام پسر ویشتاسب
ارج : ارزنده. نام یکی از نیاکان اشوزرتشت
ارجاسب : اوستایی آن یعنی دارای اسبان پرارزش
ارجمند : با ارزش
ارد : نام سیزدهمین پادشاه اشکانی
اردشیر : نام پادشاه هخامنشی و ساسانی
اردلان : از واژه ارد ایرانی است
اردوان : در اوستا ، پشتیبان راستی و درستی است
ارژنگ : نام سالار مازندران
ارشا : راست و درست
ارشاسب : دارنده اسبهای نر
اَرشام : پسر عموی داریوش بزرگ
اَرشان : نام نیای داریوش بزرگ
ارشک : نام نخستین پادشاه اشکانی
اَرشَن : نام برادر کاووس
اروتَدنر : نام پسر میانی اشوزرتشت. فرمان گذار
اروَند : شریف- نجیب. نام پدر لهراسب
اُزیرن : گاه پسین
اسپاد : دارنده سپاه نیرومند
اسپنتمان : نام خانوادگی و یکی از نیاکان اشوزرتشت
اسپهبُد : نام پدر بزرگ خسرو انوشیروان
اسفندیار : نام پسر کی گشتاسب کیانی و برادر پشوتن
اشا : راستی ، درستی ، راه خوشبختی
اشاداد : داده پاکی و پارسایی
اشتاد : راستی
اشکان : نام سومین نیای پاکر
اُشهن : گاه سپیده دم، آغاز روشنایی
اَشوداد : نام برادر هوشنگ پیشدادی
اشوفْرَوَهَر : پاکروان
اشومنش : پاک منش
افروغ : روشنایی و فروغ. از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
افشین : نام سردار ایرانی
اقاقیا : درختی با گل های سپید
اَگومان : بی گمان
البرز : کوه بلند. نام پهلوانی است
الوند : توانا و تیزپا
امید : نام پدر آذرپات، از نویسندگان نامه دینکرد
امیدوار : نام پسر خواستان دیلمی از سرداران مازیار
اندریمان : کسی که اندیشه اش در پی شهرت و ستایش است
اَنوش : بی مرگ. جاویدان
انوشیروان : پاکروان، پادشاه ساسانی
اَهنَوَد : رهبری و فرمانداری . نخستین بخش از سروده گات‌ها
اهورا : هستی بخش، خداوند
اوتانا : نام یکی از یاران داریوش
اَوَخشیا : بخشاینده
اَوَرداد : از سرداران کورش بزرگ
اَوَرکام : نام پسر داریوش هخامنشی
اورمزدیار : خدایار، یاور اهورا
اَُورنگ : تخت پادشاهی . نام فرستاده پادشاه کشمیر به یمن
اُوژن : زننده و شکست دهنده دشمن
اوس : در اوستا به چم دارنده چشمه ها
اوستا : دانش، کتاب دینی
اوستانَه : نام سردار سغد در زمان هخامنشی
اوشَه : بامداد و سپیده در اوشهین گاه
اوشیدر : پروراننده قانون مقدس
ایدون : اینچنین، اینگونه
ایران پناه : از نام های برگزیده
ایرانپور : از نام های برگزیده
ایرانشاه : نام یکی از بزرگان ایران
ایرانمهر : روشنایی ایران
ایرج : یاری دهنده آریایی ها
ایزد : ستایش و ستودن
ایزدیار : یاور ستودنی
ایسَدواستَر : خواستار کشتزار و آبادکننده. بزرگترین پسر اشوزرتشت

ب


بابک : نام پسر ساسان در زمان اشکانیان
باتیس : نام دژبان غزه در هنگام داریوش سوم
بادرام : کشاورز
باربُد : نام نوازنده و رامشگر نامی زمان خسرو پرویز
بامداد : نام پدر مزدک
بامشاد : نام نوازنده. نامی در روزگار ساسانیان
بامگاه : هنگام بامداد
بایگان : نگهدارنده
بخت آفرین : نام پدر هیربد شهریار
بَختیار : از فرزندان رستم در روزگار خسرو پرویز
بَخشا : از نام های روزگار هخامنشیان
بَدخشان : لعل
بدره : بهره. نام یکی از سرداران خشایار شاه
بَرازمان : بلند اندیشه
بَردیا : نام پسر کوچک کورش
بُرزو : بلندبالا. نام پسر سهراب
بُرزویه : نام رییس پزشکان شاهی در روزگار خسرو
بَرسام : نام یکی از سرداران یزدگرد ساسانی
بَرَسم : شاخه های گیاهی
بَرِشنوم : پاک و تمیز
بَرمک : نام وزیر شیروی ساسانی
بُزرگمهر : نام مهین دستور انوشیروان دادگر
بَگاداد : نام یکی از سرداران ایرانی روزگار هخامنشی
بَگاش : نام یکی از سرداران هخامنشی
بلاش : نام نوزدهمین پادشاه ساسانی
بُندار : دارنده اصل و بنیاد
بُنشاد : شاد بنیاد
بَهاوند : در اوستا به چم وهوونت دارنده نیکی
بِهراد : نیکی بخش
بهرام : فتح و پیروزی است. نام پهلوانی در شاهنامه
بَهرامشاه : نام یکی از دانشمندان و عارفان زرتشتی
بِهروز : روزگار نیک و خوش
بِهزاد : نام یکی از پهلوانان ایران پسر پیل زور
بِهمرد : از نام های برگزیده
بهمن : نیک منش. نام پسر اسفندیار
بهنام : نیک نام
بوبار : دارنده زمین. نام کشاورزی در زمان خشایار
بوجه : رهایی یافته. نام یکی از بزرگان هخامنشی
بوخشا : رستگار
بیژن : نام پسر گیو

پ


پارسا : پرهیزکار
پاساک : نام برادر زاده داریوش بزرگ
پاکدین : دین درست، دین پاک
پاکروان : پاک باطن، نیک نفس
پاکزاد : پاک نژاد، نجیب
پاکمهر : از نام های برگزیده
پالیز : کشتزار
پَتَه مانی : دادگستر
پدرام : نام نبیره سام. درود، شادباش
پرچم : درفش
پَرنگ : نام پسر سام
پرهام : از نام های برگزیده
پرویز : شکست ناپذیر و پیروزمند. کنیه خسرو دوم ساسانی
پَریبُرز : بلند بالا، نام پسر کیکاووس
پژدو : نام نیای اشوزرتشت، بهرام پژدو از چکامه سرایان نامی زرتشتی
پژمان : از نام های برگزیده
پَشَنگ : نام برادر زاده فریدون پیشدادی
پشوتَن : پیشکش کننده تن یا فداکار
پوروشسب : دارنده اسبان زیاد پدر اشوزرتشت
پوریا : نام یکی از پهلوانان ایران
پولاد : نام پسر آزادمرد پسر رستم
پویا : جوینده
پویان : پوییدن
پیروز : پادشاه ساسانی
پیروزگر : پیروز، کامیاب
پیشداد : نخستین قانون گذار، بنیانگذار عدل و دادگری
پیلتَن : پهلوانی بوده از فرزندان رستم زال
پیمان : مهر، عهد

ت


تاژ : برادر هوشنگ پیشدادی
تخشا : کوشنده
تَسو : واحد زمان
تکاپو : جستجو
تَنسِر : نام موبد موبدان روزگار اردشیر بابکان
تَهماسب : از بزرگان ملک داراپادشاه ایران
تَهمتَن : بزرگ پیکر
تهمورس : دلیر و پهلوان. نام دومین پادشاه پیشدادی
توانا : نیرومند، زورمند
تور : نام پسر شاه فریدون
تورج : دلیر و پهلوان
توس : نام پسر نوذر یکی از پهلوانان نامی ایران
تیرداد : بخشنده تیر. نام دومین پادشاه اشکانیان
تیس : نام درختی است
تیگران : نام یکی از سرداران خشایار شاه

ج



جان‌پرور : نشاط انگیز
جانان : دلیرو زیبا
جاوید : نام پدر اردشیر یکی از بهدینان خراسان
جم : مخفف جمشید
جمشید : از پادشاهان پیشدادی
جهانگیر : نام پسر رستم زال پهلوان نامی ایران

چ


چالش : با ناز و غرور
چالیک : از بازی‌های کودکان
چلیپا : گردونه مهر
چوگان : ابزار بازی قدیمی
چینوَد : چگونه زیستن

خ



خدابخش : از نام های برگزیده
خداداد : از نام های برگزیده
خدایار : از نام های برگزیده
خدیو : بلند جایگاه، سرور
خردمند : نام یکی از پیروان دستور آذرکیوان
خرم : شادمان، خوش
خسرو : نیک آواز. نام پادشاه ساسانی
خشاشه : از سرداران ایرانی در دورة پادشاهی شاه گشتاسب
خشاشه : از سرداران ایرانی در دوره پادشاهی شاه گشتاسب
خشایار : شاه دلیر و مردمنش
خشنود : شاد، شادمان، خوشحال
خورسند : راضی
خوش‌منش : نیک نهاد
خوشنام : درستکار، نیکنام
خُونیرِث : نام یکی از هفت کشور زمین

د


داتَه : دادگری، قانون
دادار : دادگر، عادل
دادبان : نگهبان قانون
دادبه : قانون خوب
دادبه : قانون خوب.پسر دادگشنسب که نامه تنسر را به تازی برگردانده
دادپویه : از شاگردان موبد کیخسرو پور آذرکیوان
دادجو : جوینده عدل و داد
دادخواه : خواستار عدل و داد
دادرس : دادرسنده
دادفر : از نام های برگزیده
دادمهر : از نام های برگزیده
دادنام : از نام های برگزیده
دادوَر : دادگر، عادل
دارا : دارنده، نام نهمین پادشاه کیانی
داراب : نام پسر بهمن، هشتمین پادشاه کیانی
داریوش : نام سومین شاهنشاه هخامنشی
داژو : سوخته، داغ
دانا : هوشیار، آگاه
داور : نام موبدی است
دَریز : نام داماد داریوش بزرگ
دَسَم : فرمانده ده تن سرباز
دلاور : دلیر، قهرمان
دماوند : نام سرداری درزمان ساسانیان
دهناد : از نام های برگزیده
دینشاه : یاور و سرور دین
دینیار : یاری دهنده دین
دیهیم : کلاه پادشاهی

ر


راتین : بخشنده. یکی از سرداران اردشیر دوم
راد : بخشنده
رادمان : سخاوتمند . نام سپهدار خسرو پرویز
رادمهر : مهربخش. نام سردار داریوش سوم
رادین : بخشندگی
رازقی : گل سپید، گونه‌ای انگور
رامتین : نام چنگ نواز نامی خسروپرویز
رامیار : کسی که ایزدرام(شادمانی) یاور اوست
رامین : نام یکی از فرزندان کیخسرو
رپیتون : گاه نیمروزی
رَتوشتَر : نام برادر بزرگتر اشوزرتشت
رَتوناک : دارای بزرگی و سروری یکی از بزرگان هخامنشی
رَخشان : تابان، از سرداران داریوش
رَزین : واژه پهلوی به چم زورمند
رَسام : نام پیکار نگار بهرام گور
رستم : بالش و روینده. پسر زال پهلوان نامی ایران
رشن : نام یکی از مفسران اوستا
رَشنُو : ایزد دادگری و آزمایش
رشنواد : نام سپهدار همای بهمن
رَنگوشتَر : نام برادر بزرگ اشوزرتشت
رها : آزاد
رُهام : نام یکی از پهلوانان ایرانی. پسر گودرز
رهی : آزاد، رها
روزبِه : نام وزیر بهرام گور
روشاک : نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر
روشن : تابان ، درخشان
رویین تن : نام دیگر اسفندیار پسر گشتاسب کیانی
ریوند : میوه ریواس

ز


زادان : نام پدر شهریار از زرتشتیان کازرون
زال : نام پدر رستم
زامیاد : نگهبان زمین
زروان : نام خوانسالار انوشیروان ساسانی
زَریر : دارنده جوشن زرین
زَم : نام یکی از پسران غباد ساسانی
زنگه : از پهلوانان ایرانی در دوره کاووس شاه کیانی
زَهیر : نام یکی از سرداران شاه کیخسرو کیانی
زَواره : پهلوانی ایرانی. نام پسر زال و برادر رستم
زوپیر : یکی از همدستان داریوش بزرگ در جنگ بابل
زیار : نام پدر مردآویچ
زیگ : راه ستاره شناسی

ژ

ژاماسب : نام شوهر پورچیستا جوانترین دختر اشوزرتشت ژوپین : نام پسر کیکاووس
ژیان : از نام های برگزیده

س


ساسان : نام پدر بزرگ اردشیر بابکان
سالار : پدر زال، پسر نریمان
سام : بهدینی از خاندان گرشاسب
سامان : نام بزرگ زاده بلخ
سَپْرَنگ : نام پسر سام
سِپنتا : مقدس، ورجاوند
سپند : ورجاوند و مقدس. اسفند
سِپِهر : آسمان
سپهرداد : داده یا آفریده آسمان
سپیدار : درخت بلند و راست
ستایش : خوب گفتن
ستُرگ : قوی هیکل، نیرومند
سرافراز : سربلند، با افتخار
سُرایش : سرودن
سُرخاب : نام پنجمین پادشاه باوندی
سُروش : گوش دادن به صدای وجدان و فرمانبردار
سزاوار : شایسته
سَلم : نام یکی از سه پسران شاه فریدون پیشدادی
سهراب : تابش سرخ. نام پسر زال
سورن : دلیر و پهلوان ، توانا
سوشیانت : برگزیده دینی
سیامک : نام پسر کیومرس در شاهنامه
سیاوخش : سیاوش، پسر کیکاووس
سیاوش : نام پسر کیکاووس
سیروس : نام کورش به پیکره دیگر
سینا : یکی از نخستین پیروان اشوزرتشت

ش


شا بهرام : نام بهرام گور پادشاه ساسانی
شاپور : نام دومین شاهنشاه ساسانی
شاخه : بخشی از گیاه و درخت
شاد : نام یکی از بزرگان روزگار ساسانیان
شادان : شادمان و خشنود. نام پسر برزین. از کارمندان نگارش شاهنامه
شادبه : از نام های برگزیده
شادفر : از نام های دوران هخامنشی
شادکام : نام برادر فریدون
شادمان : خوشحال
شادنوش : از نام های برگزیده
شاهرخ : از نام های برگزیده
شاهروز : نام پسر شاه بهرام پادشاه کشمیر
شاهین : نام یکی از بزرگترین سرداران لشکر ایران در زمان خسرو پرویز
شایان : سزاوار، شایسته
شایگان : گرانمایه، لایق
شباروز : همه گاه، شبانه روز
شباهنگ : مرغ سحر، ستاره بامدادی
شباویز : پرنده شب پرواز
شتاب : چالاکی و سرعت
شتابان : پرسرعت
شروین : نام پسر سرخاب
شکیبا : بردبار
شهاب : ستاره باران
شهباز : باز سفید و بزرگ
شهداد : از نام های برگزیده
شهراد : از نام های برگزیده
شهرام : از نام های برگزیده
شهران : از نام های برگزیده
شهرَوان : از نام های برگزیده
شهروز : از نام های برگزیده
شهریار : فرمانروای شهر ، نام پسر خسروپرویز
شهزاد : از نام های برگزیده
شهسوار : دلاور، ماهر
شهیار : از نام های برگزیده
شیان : درختی بلند ، خون سیاووشان
شیدفر : از نام های برگزیده
شیده : نام پسر افراسیاب
شیدوَر : از نام های برگزیده
شیدوش : نام پسر گودرز. پهلوان نامی زمان
شیردل : شجاع، دلیر
شیرزاد : زاده شیر، بچه شیر ، نامی از روزگار انوشیروان
شیرمرد : از نام های برگزیده
شیروان : از نام های برگزیده
شیروَش : همانند شیر
شیشَم : از ابزار خنیاگری

ف


فاتک : نام پدر مانی نقاش دوران ساسانی
فراز : بالا، بلندی
فرازمان : از نام های برگزیده
فرازمند : از نام های برگزیده
فرامرز : نام پسر رستم زال
فربُد : نگهبان و نگهدار فر
فربود : راست و درست
فرخ : بزرگی و شوکت. از مفسران اوستا در زمان ساسانی
فرداد : از نام های برگزیده
فردین : پیشرو در دین
فرزاد : از نام های برگزیده
فرزام : از نام های برگزیده
فرزین : از نام های برگزیده
فرشاد : شادبخت و شادمان
فرشوشتر : یکی از وزیران کی گشتاسب
فرشید : نورانی تر
فرمنش : از نام های برگزیده
فرنام : نام یکی از سرداران شاپور
فرنوش : از نام های برگزیده
فرهاد : پیشرو قانون .نام پهلوانی در شاهنامه . نام چند پادشاه اشکانی
فَرََهمند : از نام های برگزیده
فَرهود : از نام های برگزیده
فرهومند : باشکوه و بزرگ
فُرود : نام پسر سیاوش
فْرَََوَرِتیش : نام دومین پادشاه ماد
فَرَوَشی : فَرَوَهَر، نیروی اهورایی
فَرَوَهَر : نیروی اهورایی درون انسان
فریان : خاندانی از دوستان اشو زرتشت
فریبرز : نام پسر کیکاووس
فریدون : از پادشاهان پیشدادی، نجات دهنده قوم آریا
فوکا : نوعی درخت بید
فوگان : نوشیدنی از دانه جو
فولاد : از نام های برگزیده
فیروز : نام هجدهمین پادشاه ساسانی

ک



کاچار : سر و سامان
کاردار : پسر مهر نرسی از ارتشتاران دوره ساسانی
کارن : از نام های برگزیده
کاری : تلاشگر
کامبوزیا : کمبوجیه
کامبیز : از نام های برگزیده
کامجو : از نام های برگزیده
کامدین : از نام های برگزیده
کامران : نام دانشمندی زرتشتی اهل شیراز
کامکار : کامروا، کامران
کاموس : نام یکی از سرداران افراسیاب
کامیاب : کامروا، خوشبخت
کامیار : کامیاب ، کامروا
کاوش : جستجو کردن، کاویدن
کاوه : نام آهنگر نامی که پادشاهی ذهاک را برانداخت
کاووس : از نام های برگزیده
کاویان : از نام های برگزیده
کرتیر : نام موبد موبدان روزگار شاپور یکم
کرکوی : از نوادگان سلم، پسر فریدون
کمبوجیه : از نام های برگزیده
کورنگ : نام پادشاه زابلستان و پدر زن جمشید پیشدادی
کوروش : بنیانگزار شاهنشاهی هخامنشی
کوسان : نام رامشگری است
کوشا : کوشیدن
کوشان : کوشا بودن
کوشیار : نام یکی از سرداران تبری
کیا : بزرگ، صاحب، پادشاه
کیافر : از نام های برگزیده
کیامرد : از نام های برگزیده
کیامنش : از نام های برگزیده
کیان : جمع کی، پادشاه
کیان پور : از نام های برگزیده
کیانزاد : از نام های برگزیده
کیانفر : از نام های برگزیده
کیانمهر : از نام های برگزیده
کیانوش : نام برادر شاه فریدون پیشدادی
کیقباد : نام سردودمان و نخستین پادشاه کیانیان
کیکاووس : پدر سیاوش و پدر بزرگ شاه کیخسرو کیانی
کیهان : جهان، گیتی
کیوان : نام پدر موبد سروش، از شاگردان دستور آذرکیوان
کیومرس : نام نخستین انسان روی زمین

گ


گالوس : نام پسر فارناک پادشاه کپاد و کیه و هوتیس
گرامی : ارجمند، مقدم
گرانمایه : پرارزش، پر ارج
گرایش : گرویدن، پیروی
گَرشاسب : در اوستا به چم پهلوان نامی ، همانند رستم شاهنامه
گرگین : نام پهلوان نامی ایران
گژدهم : از جنگجویان و سرداران کیانی و پدر گردآفرید
گژگین : از نام های برگزیده
گشتاسب : نام پنجمین پادشاه کیانی
گشواد : نام پهلوانی در شاهنامه
گوارا : خوش‌آیند، با مزه
گودرز : نام پسر گیو، از پهلوانان نامی لشکر کیکاووس
گیل : گرد و پهلوان
گیو : پهلوان ایرانی

ل


لهراسب : دارنده اسب تیزرو . پدر گشتاسب

م


مازار : یکی از سرداران مادی کورش
مازنه : مازندران در اوستا
مازیار : نام پسر غارن. از اسپهبدان تبرستان
ماکان : نام پسر کاکی یکی از فرمانروایان ایرانی
ماندگار : پایدار، ماندنی
مانوش : نام پسر کی پشین و پدربزرگ لهراسب
مانی : نام پیکر نگار نامی در دوران شاپور
ماهان : نام پسر کیخسرو پسر اردشیر پسر غباد
ماهر : زبر دست
ماهوار : از گوشه‌های موسیقی
ماونداد : نام یکی از مفسران اوستا در زمان ساسانیان
مزدا : دانای بزرگ، پروردگار
مزدک : نام پسر بامداد در دوران ساسانی
مشیا : نام نخستین مرد در اوستا
منوچهر : پهلوان نژاد. نام نیای سیزدهم اشوزرتشت. نام ششمین پادشاه پیشدادی
منوشفر : نام پدر منوچهر شاه پیشدادی
مه زاد : از نام های برگزیده
مِهراب : نام پادشاه کابل و پدر رودابه
مهران : یکی از هفت خاندان نامی دوران ساسانی
مهربان : نگهبان روشنایی و مهر
مهربُرزین : دارنده برترین مهر. نام پسر فرهاد در دوره بهرام پنجم
مهرپرور : از نام های برگزیده
مهرپوی : از نام های برگزیده
مهرپیکر : از نام های برگزیده
مهرجو : از نام های برگزیده
مهرداد : نام چوپانی که کوروش را پرورش داد
مهرزاد : زاده مهر
مهرگان : جشن ملی ایران
مهرمَس : مهر بزرگ یا بزرگ مهر. نام نیای ششم اردشیر بابکان
مهرنوش : نام یکی از چهار پسران اسفندیار
مهریار : از نام های برگزیده
مِهرین : از نام های برگزیده
مهیار : از نام های برگزیده
مویز : دانه خشک انگور

ن


نارون : نام درختی تنومند
ناشا : دادگر
نامجو : جوینده نام
نامدار : دارنده نام
نامور : از نام های برگزیده
ناوَرز : سرباز دریایی. از نام های دوران هخامنشی
نریمان : دلیر و پهلوان. دارای اندیشه بلند و مردانه
نَستور : نام پسر زریر، برادر شاه گشتاسب
نکیسا : نام نوازنده نامی دوران خسرو پرویز
نمایان : آشکار، هویدا
نوبخت : از نام های برگزیده دوران ساسانی
نوبهار : نام نویسنده دساتیر
نوتریکا : نام سومین برادر اشوزرتشت
نوذر : یکی از سه پسران منوچهر
نوش : شهد، عسل ، انگبین
نوش آذر : نام پسر آذرافروز
نوشی : نوشیروان
نوشیروان : انوشیروان. از نام های برگزیده
نوید : مژده شادمانی
نیسان : نی‌زار، محل روییدن نی
نیک پی : خجسته ، خوش قدم
نیکدل : از نام های برگزیده
نیکروز : سعادتمند، خوشبخت
نیکزاد : از نام های برگزیده
نیکنام : نیکونام، خوشنام
نیکو : خوب، زیبا، نیکو کار
نیما : نام یکی از شاعران ایرانی
نیو : پهلوان و دلیر
نیوتیش : نام کوچکترین برادر اشوزرتشت

و


واته : ایزد آب در اوستا
وخش : روشنایی یا رویش. نام چهاردهمین نیای آدرباد مهر اسپند
وخش داد : آفریده روشنایی، نام یکی از سرداران هخامنشی
وخشور : پیام آور
ورجاوند : مقدس و نورانی . از نیاکان شاه بهرام
ورزم : شعله آتش، گرمی آتش
ورساز : جوان آراسته و زیبا
وَرَهرام : نماد پیروزی
وَسپار : بخشنده
وَسنه : نام کوهی در اوستا
وفادار : از نام های برگزیده
وَلخش : بلاش، پادشاه اشکانی
وهامان : نام پدر سلمان فارسی
وَهمنش : خوش منش، نیک منش
وُهومن : ریشه اصلی بهمن امروزی
ویسپرد : از بخش‌های اوستا
ویشتاسب : نخستین پادشاه همزمان با اشوزرتشت

ه


هارپارک : نام وزیر استیاک آخرین پادشاه ماد
هامان : یکی از درباریان خشایار شاه
هامرز : نام سپهسالار خسروپرویز ساسانی
هامون : از نام های ایرانی
هامین : تابستان در اوستا
هاون : گاه بامدادی
هاونی : ایزد نگهبان بامداد
هَخامنش : دوست منش. نام سردودمان هخامنشیان
هَردار : نام هشتمین نیای اشوزرتشت
هُرمز : نام سومین پادشاه ساسانی
هرمزدیار : یار خدا
هُزوارش : شرح و تفسیر
هُژبر : دلیر و نامجو
هَژیر : خوو پسندیده، از پهلوانان دوره کیانی پسر گودرز
همتا : مانند، شریک
همگون : همرنگ، همانند
هنگام : زمان، گاه
هوبَر : دربردارنده نیکی
هوتَخش : سازنده خو. پیشه ور
هوتن : فرماندار ساحلی در روزگار داریوش
هوداد : نیک آفرید
هودین : نام سومین نیای آدرباد مهر اسپنتمان
هور : خورشید
هورا : می صاف و مقدس
هوشنگ : پسر سیامک پسر کیومرس، دومین پادشاه پیشدادی
هوشیدر : از نام های برگزیده
هوکَرپ : واژه ای پهلوی خوش اندام
هوم : گیاه مقدس
هومان : از نام های برگزیده
هومَت : اندیشه نیک
هومن : خوب‌منش
هیمه : نام داماد داریوش و از سرداران بزرگ پارسی

ی



یادگار : اثر و نشان که کسی از خود باقی بگذارد
یزدان داد : موبدی در سده نهم که در کرمان می‌زیسته
یزدان مهر : از نام های برگزیده
یزدان یار : از نام های برگزیده
یزدانشاه : نام پسر انوشیروان دادگر
یزدگرد : نام پادشاه ساسانی
یَسنا : از بخش‌های اوستا

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

زرتشت پیامبری ایرانی

زَرتُشت ، زردشت،زردهُشت یا زراتُشت(در اوستا زَرَثوشْتَرَ به تعبیری به معنی «دارنده روشنایی زرینرنگ» و به تعبیری دیگر «دارنده شتر زردفام» و سرانجان به معنای «ستاره زرین») نام پیامبر ایرانی و بنیادگذار دین زرتشتیگری یا مزداپرستی و سراینده گاهان (کهنترین بخش اوستا) است. بعضی پژوهشگران بر این باورند که زرتشت در روز ششم فروردین زاده شده ولی درباره ی تاریخ زایش او دیدگاههای فراوانی وجود دارد. برآوردها از ششصد تا چندین هزار سال پیش از میلاد تفاوت دارند. تولد زرتشت را در شمال غربی ایران در نزدیکی دریاچه چیچست (ارومیه) در روستای انبی دانستهاند. پس از اعلام پیامبری در سن 30 سالگی، زندگی بر زرتشت در منطقه شمال غربی ایران سخت شد و او ناچار به کوچ به شمال شرقی ایران آن روزگار یعنی منطقه بلخ شد. در آنجا زرتشت از پشتیبانی گشتاسبشاه برخوردار شد و توانست دین خود را گسترش دهد. زرتشت در سن 77 سالگی در روز پنجم دی ماه در نیایشگاه بلخ بدست یکی از تورانیان به نام توربراتور کشته شد.
تبار و خانواده زرتشت
نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود. مادر او دُغدو و پدر وی پوروشسب نام داشتند. پوروشَسْب اِسپَنْتْمان مردی دانشور و درستکار بود. دغدو دختر فریهیمرَوا از خاندان نژادگان (اشراف) و دینور بود. حاصل ازدواج پوروشسب و دغدو پنج پسر بود و زرتشت سومین آنهاست. زرتشت از همسر خود به نام هووی شش فرزند داشت. نام سه پسر ایشان ایسَتواسْتَرَه، اورْوْتَتْنَرَه، هْوَرْچیثْزَه و نام سه دخترشان فرینی، ثریتی و پوروچیستا بود. یکی از هفت شاگرد اصلی زرتشت به نام مَیدیوماه پسرعموی پیامبر بود.
خاستگاه و اندیشه زرتشت
از این پیامبر ایرانی در یشتهای کهن سخن میآید که در (اَریّانَ و یَوچَه) در ساحل رود (دائیتی) در سرزمین قبایل ایرانی متولد گردید در (زامیادیشت) زیستگاه زرتشت را در ناحیه ئی میداند که در آن دریاچه (کوسَویّ) است که مطابقتی با دریاچه هامون دارد. بهر تقدیر ناحیه (اَریانَّ و یوچَه) گاه خوارزم پنداشته میشود و گاه آنرا آذربایجان و بعضاً بدلیل مراسمی مذهبی که در ستایش (اَرُدویسورااناهیتا) میشود آنرا در سیستان ذکر کردهاند. امروز بر این باوریم که گاهان اثری قبل از زرتشت پیامبر محسوب میشود تاریخ موجودیت زرتشت را نمیتوان بطور قطع مشخص نمود که احتمالاً قدمت آن از 1400 سال قبل از میلاد تا 630 سال ق م میدانند.(برخی زادروز زرتشت را ۴هزار سال ژیش از زایش میدانند) زرتشت از سرزمینی کهنی برخواست که مردمانش آریایییانی بودند که به پرستش چهار رب النوع مشهور بودند 1 میترا یا (میتَر) 2 ورونایا(وَرُون) و ۳ ایندرا (آندرا) و ۴ ناسیته یا (ناستی) که استنباط است آنها نمایندگان دو خدای آریائی (اَسورا) یا اهورا و دئوها (دیوان) بودند. قبایل ایرانیان قدیم را قبایل (مادای) یا ماد و نیز از قبایل پارسوآ یا پاراسیکا میدانند. لذا منشأ خدایان (کاثاها) همان سُوریّ (اسورا) دارگونه (رب النوع) آریائی خورشید است بنابر آن (سوُرّی) - SURYA - مورد پرستش جنگجویان آریائی بود که هیجده قرن قبل از میلاد آثار آن بجا مانده است. سورا خدای آریائیان یا سور که در اوستا (هوْرَ) HVER نام برده شده است در سده چهارده پیش از میلاد در آثار نوشتاری میتانی، خدایان آریائی قدیم ودائی یعنی ورونا و میترا و اندرا و ناسیته را میبینیم در کاثاها از اَهُورَ به مفهوم خردمند (مزداه) MAZDAH و یا مزداه اهور برمیخوریم و از (دَیؤَ) DAVA به معنای خدای اهریمن. تباین این دو را در ادوار هند و ایرانی قبلاً شرح دادیم که چگونه بر مفاهیم متضاد برای دو قوم هند و ایرانی تبدیل گردید. (سپَنتَامَینیو) نماد اهورائی گوهر پاک نیکوئی و خیر و نور مقدسی پارسیان بود و (انگْرمینیو) نماد اهریمن و شر و ویرانگراست که هر دو جنبه آفرینندگی دارند یکی سازندگی دیگری ویرانگری. در نظرگاههای زرتشتیان ابدیت تعاقب بُعد مادی آفرینش است. در فلسفه زرتشت (اَشا) قانون طبیعی و قانون الهی و ازلی و ابدی است (اشا) قانون راستی و درستی و داد است هر فعلیتی و هر کنشی چنانچه با قانون (اَشا) همخوانی و سازگار نباشد و راستی و درستی آن بر عدالت و دادخواهی نیانجامد از قانون (اَشا) خارج است (اَشا) درون پویائی و برون پویائی تکامل را به جهان عرضه میدارد. گفتار نیک و پندار نیک و کردار نیک سه اصل اهورائی است که در تارپود قوانین زیستن بشریت ارمغانی جز جاودنگی ندارد. زرتشت آزادی و اختیار را گزینشی برای مردم میداند. بهره کار هر کس همانست که انجام میدهد جبری برای اشخاص نیست نیکی اشخاص جز بهرهئی از نیکوئی و شر اشخاص جز شری برای وی نخواهد بود. داد اهورائی خدشهناپذیر است و نیکی و شرارت اصالت دارند.
در بالا به معرفی زرتشت پرداخته شد و حالا در ادامه مطلب مشکلات زرتشتیان بررسی می شود


به راستی کدام یک از ادیان اینقدر سختی و مصیبت کشیده اند حمله وحشیان عرب ، سختی های دوران بنی امیه که گاه بی گاه به سرزمین های آنها حمله می کردند و آنهاه غارت ها دست میزدند
کدام آیین یگانه پرستی  رامی شناسید که این قدر مظلوم باشد و محکوم به آتش پرستی شود .
کدام آیین رامی شناسید که این طور مروش  مظلومانه اززمین  آبا و اژدادی خود ترد شوند و به ممالک دیگر واگذار شوند و افرادی عرب دوست جایگزین آنها شوند .
طبق آخرین آمار جهانی میزان زرتشتیان جهان بین دویست هزار نفر تا چهارصد هزار نفر است که این مقدار پس تحمل  چنین حوادثی  واقعا بی نظیر است .

در عهد هخامنشیان، کوروش بزرگ، سیاست مدارا با ادیان را ترویج داد و اولین بیانیه حقوق بشر را صادر کرد. با این حال داریوش و خشایارشا بارها و بارها در کتیبه ها و سنگ نبشته ها، خود را پیرو کیش راستی خوانده و اهورامزدا را به عنوان خدای واحد پرستش می کردند که این نشان از زرتشتی بودن شاهان هخامنشی دارد. اگرچه در اواخر این دوران، زروانیسم و میترائیسم در دستگاه حکومتی نفوذ کرده بودند ولی آیین مزدیسنی حرف اول را می زد. با این که اسکندر مقدونی و یارانش سعی در نابودی فرهنگ ایرانی و دین مزدیسنی داشتند، ولی خود ایرانی شده و آداب و رسوم آن را به جای آوردند.
در ابتدای سلسلۀ اشکانیان، آئین میترائیسم گسترش چشمگیری داشت و شاهان اشکانی خود را پیرو راستین آن معرفی کردند. از اواسط این دوران بود که آیین مسیحیت در غرب کشور نفوذ کرد و باری دیگر، دین زرتشت به عنوان ناجی ایرانیان مطرح شد. بلاش اشکانی موبدان را از سراسر ایران جمع و اوستا را گردآوری کرد. همین موضوع، زمینه ساز قدرت گیری اردشیر بابکان در زمان اردوان پنجم اشکانی شد. سرانجام موبدزاده ای به نام اردشیرساسانی، دین بهی را آئین رسمی ایران معرفی کرد و موبدان برای اولین بار قدرت سیاسی گرفتند. شاپور اول و دوم نیز به پیروی اردشیربابکان، دین زرتشتی را رسمی اعلام کرده و جهت اصلاح آن گام برداشتند.
تنسر، کرتیر، آذربدمارسپندان، موبد موبدان عهد ساسانی بودند که در جهت گردآوری و نگاشتن اوستا به خط اوستایی و خط پهلوی و زند و پازند نمودن آن همت گماشتند. در مجموع دورۀ 400 ساله ساسانی را باید عهد نو شدن آیین بهی دانست. ساخت آتشکده های آذرگشسب در آذربایجان، آذربرزین مهر در خراسان، آذرفرنبغ در فیروز آباد فارس در این دوران رخ داد. 
پس از قدرت طلبی ساسانیان در عهد قباد اول، خسرو انوشیروان و خسرو پرویز، زوال حکومتی آخرین سلسله ایران باستان آغاز می شود. جنگ های مکرر با امپراتوری بیزانس، قدرت گیری نجبا و بزرگان در دربار و در نهایت گسترش آیین های مزدک و مسیحی در ایران زمین، از جمله عوامل از بین رفتن تمرکز قدرت ساسانیان بود. جالب است که بدانید مابین دو پادشاهی خسرو پرویز و یزدگرد سوم، 10 نفر به نام های شیرویه، اردشیر سوم، شهر براز، خسرو سوم، جوانشیر، پوراندخت، پیروز دوم، آذرمیدخت، هرمزد پنجم و خسرو چهارم حکومت کردند. این نفرات که به ظاهر عنوان شاهی داشتند، تحت تاثیر بزرگان و سرداران و نجبا بودند.
از طرفی مرزبانان و دهقانان نیز قدرت گرفته و از ضعف حکومت مرکزی استفاده کردند. به طوری که پس از فروپاشی سلسله ساسانی، حکومت ملوک الطوایفی آنان همچنان برقرار بود. وقوع بلایای طبیعی همچون طغیان آب دجله در سال 628 میلادی و گسترش امراضی همچون وبا، طاعون و قحطی علل نارضایتی های مردم بود. افزایش هزینه های سپاهیگری و دیوانسالاری، فقدان سپاه دائمی و در کل تحلیل ساختار قدرت، این نارضایتی ها را در پایان حکومت ساسانی، بیشتر کرده بود. این در حالی بود که آیین بودایی در شرق، مسیحیت در غرب و مانوی در شمال شرق و مزدکی در شمال غرب پیروانی داشت. از میان این ادیان، مسیحیت به دلیل جنگ های ایران و روم و نوع تبلیغات به کار رفته، گسترش چشمگیری داشته و به مرکز فلات ایران نیز راه یافته بود. به طوری که رقیب اصلی دین زرتشتی بود. با بیان این مطالب، می توان فهمید که تقابل ایدئولوژی های متفاوت دینی و نبود موبدان و هیربدان بزرگی همچون تنسر، کرتیر و آذرباد ماراسپندان و ارداویراف و حتی نبود و زیر چیره دستی همچون بزرگمهر، زمینه سقوط حکومت 400 ساله ساسانی را فراهم کرد.
تاریخ زرتشتیان دردوران خلفای اسلامی
ابوبکر به عنوان اولین خلیفه پس از محمد (ص)، اولین درگیریها را با ایرانیان آغاز کرد. تصرف یمن و حیره توسط خالد بن ولید اتفاق افتاد. پس از آن ابو عبید ثقفی به ساحل شرق فرات حمله کرد که در نبرد جسر از بهمن جادویه شکست خورد و کشته شد. عمر بن خطاب، برخلاف خلیفه اول، برنامه وسیعی برای تصرف ایران داشت. او مثنی بن حارثه شیبانی را با سپاهی عظیم به جنگ با ساسانیان اعزام کرد که در نهایت موفق به شکست سپاه مهران سردار ایرانی در بویب نزدیک کوفه شد.
پس از آن، سعد ابی وقاص در قادسیه (نزدیک کوفه) نبرد سختی با رستم فرخزاد انجام داد که او هم، ایرانیان را شکست داد. یزدگرد شهریار با این اوصاف، به مرکز ایران عقب نشینی کرد. نبرد جلولا (نزدیک خانقین) هم به سود مسلمانان پایان یافت تا بین النهرین به طور کامل توسط اعراب تصرف شود. پس از آن، هرمزان سردار ساسانی، حاکم فارس و خوزستان به نبرد با مسلمانان پرداخت، اما نتوانست کاری از پیش برد. در نهایت رامهرمز، شوشتر، شوش و گندی شاپور به محدوده متصرفات اعراب اضافه شد. یزدگرد سوم، آخرین حربه را در جمع آوری سپاه و تزریق انگیزه به سرداران یافت، مردانشاه پسر هرمز به عنوان فرمانده سپاه در نهاوند منصوب و به جنگ با نعمان بن عمرو بن مقرن مزنی شتافت. یاران این سردار عرب، با ترفندی، آخرین سپاه متحدالشکل ایرانیان را شکست داده و نهاوند را تصرف کردند. نبردی که به «فتح الفتوح» معروف شد، همدان، ری، آذربایجان و ارمنستان بقیه نقاطی بود که در اواخر خلافت عمر فتح شدند. قتل یزدگرد شهریار توسط ماهوی سوری مرزبان مرو، تاریخ ایران باستان را به اتمام رساند. 
با این حال، پسران و دختران یزدگرد در دیاری به نام «یزد» که بعدها به مرکز زرتشتیان ایران تبدیل می شود، باقی ماندند. با ادامه فتوحات سپاه عرب در زمان خلافت عثمان نواده یزدگرد به شرق ایران فرار کرده و ادعای سلطنت کردند که معروفترین آنان، پیروز پسر یزدگرد بود که از امپراتور چین مدد گرفت. اصفهان، فارس، یزد، کرمان و در نهایت مرکز ایران توسط سرداران عرب در زمان خلیفه سوم فتح شدند. در نهایت چهارمین خلیفه راشدی به نام علی بن ابی طالب (ع)، خراسان و سیستان و قسمت های شرق فلات ایران را به محدوده تصرفات مسلمانان اضافه کرد. در این میان مقاومت اسپهبدان طبرستان همچون باو پسر کیومرس، ولاش، سهراب پسر باو و فرخان بزرک در مقابل تهاجمات اعراب جالب توجه است، در مجموع، تغییر مذهب ایرانیان به تدریج صورت گرفته و در زمان خلفای راشدین، اکثریت ایرانیان همچنان زرتشتی بوده و به آیین نیاکان خود وفادار ماندند.
با روی کار آمدن معاویه، خلافت امویان در سرزمین های اسلامی تشکیل شد. این دوران از اواخر قرن اول هجری تا اواسط قرن سوم هجری به طول انجامید. نوع و روش حکومت دارای سران اموی، ایرانیان را بیش از پیش از دست اعراب آزرده خاطر کردند را که امویان، اعتقاد ویژه ای به پرداخت جزیه توسط ایرانیان داشتند. جالب است که بدانید، آنان ایرانیان تازه مسلمان شده را مجوس خوانده و مجاب به پرداخت جزیه می کردند. همین عامل موجب رکود مسلمان شدن ایرانیان به ویژه شرق فلات ایران شد. منطقه خوارزم، مرو، آمودریا و حوالی رود سند، تا مدت ها زرتشتی مانده و در مقابل حملات اعراب مقاومت سختی نشان دادند.
مهم ترین تحول جامعه مزدیسنی در این دوران، کوچ اولین گروه پارسیان به هندوستان است. بنابر داستان سنجان، یک قرن پس از سقوط امپراتوری ساسانی، دسته ای از ایرانیان، به سنجان رفته و آتشکده ای به نام آتش ایرانشاه را بنا کردند. این درحالی است که ویلیام جکسن، خاورشناس امریکایی، نخستین مهاجرت زرتشتیان به هند را سال 716 میلادی (95 هجری خورشیدی) می داند. وی اعتقاد دارد، دسته دوم ایرانیان به سال 775 میلادی ( 154 هجری خورشیدی) وارد هندوستان شدند جالب است که بدانید، بلسارا نویسنده پارسی از دو لوح مسی بازمانده از ویجایادایتی یاد می کند که دو تاریخ 701/700 میلادی و 706/705 میلادی را نشان می دهد. این دو لوح به پرداخت خراج از سوی پارسیان اشاره دارد. اگراین دو لوح را سند قرار دهیم، تاریخ دقیق مهاجرت پارسیان، 80 هجری خورشیدی خواهد بود. آنچه که مشخص است، زرتشتیان ساکن خراسان به دلیل اذیت و آزارهای حکمرانان اموی و نفوذ تشیع در این منطقه رهسپار سنجان شده و از آن جا به دیگر مناطق هندوستان نظیر نوسازی، کامی و انکلسوار کوچیدند. خواندن اوستای گواه گیری به نام پیمان پیوندی یعنی پیمان پیوندی یا همان پیمان «دو هزار درهم سیم سفید ویژه و دو دینار زر سرخ سده نیشابور» گواه این مدعاست. از طرفی دیگر، کتاب تاریخ البلدان به چهار سنجان در خراسان قدیم اشاره ای می کند. بی گمان، اکثریت این بهدینان از نیشابور برخاسته و عزم سفر به هندوستان کردند. سنجان از شهرک کوچک قرن دو هجری، به شهر بزرگ و ثروتمند هندوستان در قرن 4 هجری خورشیدی بدل می شود شهری که توسط پارسیان بنیان، گسترش و پرثروت می شود.
پارسیان در طول زمان و به دلیل دوری از ایران، برخی از اداب و رسوم، آیین ها و احکام زرتشتی را فراموش کرده و تغییراتی در آن به وجود آوردند.
در اواخر خلافت امویان، عده ای از بهدینان به چین سفر کرده و در مناطق شرقی آن ساکن شدند.
سنگ گور کشف شده در شهر «سیان» مبدا جاده ابریشم، این مدعا را ثابت می کند. این سنگ گور که به خط و زبان پهلوی نگاشته شده، منسوب به شاهزاده خانم ماشیس دختر نوشین روان سردار سوار سیزین از خاندان ایرانی سورن است. تاریخ وفات او، 350 هجری ذکر شده است. به احتمال فراوان، پارسیان کوچیده به این نقطه ادامه راهی را رفتند که نوادگان یزدگرد سوم پیمودند.
دراین دوران، همچنان اسپهبدان طبرستان در مقابل حملات اعراب مقاومت سختی کردند. فرمان برزک، در مقابل سپاه معاویه آنقدر مقاومت کرد که اعراب مجبور به عقب نشینی شدند.
اشاره می شود، کتاب های مادیان هزار دادستان و دادستان دینیک به خط و زبان پهلوی در این ایام نوشته شده است.
در عهد خلافت بنی عباس، موبدان زرتشتی از شهرت و احترام ویژه ای برخوردار بودند. آذرفرنبغ فرخزادان، موبدخراسان، منوچهر موبد فارس و کرمان، زادسپرم موبد سیرجان، مردان فرخ دستور سیستان مورد تایید و حمایت مردمان منطقه بودند. ازآنجایی که مامون عباسی به ایرانیان احترام میگذاشت و فضای مناسبی برای تحقیق و پژوهش ایجاد کرده بود موبدان و دستوران و پژوهشگران به تدوین وترجمه پرداختند. چرا که مامون عباسی مادری ایرانی داشت و وزیری زرتشتی الاصل. فضل بن سهل گرچه موجبات پیروزی مامون بر برادرش امین و شکوفایی این عهد را فراهم نمود ولی سرانجامی جز مرگ نداشت. 
در عهد مامون عباسی آذرفرنبغ به تدوین وگردآوری دینکرد (درسنامه دین مزدایی) همت گماشت. همچنین وی به نگاشتن رساله گجسنه ابالیش نشست. در مقابل مردان فرخ پسر اورمزد کتاب معروف «شکند گمانیک ویچار» یا گزارش گمان شکن را تدوین کرد. زادسپرم که بدعت هایی در آیین و دین زرتشتی گذارده بود، مطالبی تحت عنوان گزیده و یا وزیده گیهای زاتسپرم نوشت. منوچهر درمقابل این حرکت سه نامه به وی نوشت که درنامه پایانی وی را تکفیر کرد. (تحت عنوان نامه های منوچهر)
 از آنجایی که غرب ایران اسلام آورده و قریب به اتفاق مردمان این دیار مسلمان شده بودند، فعالیت زرتشتیان و موبدان به شرق کشور آریایی کشیده شد. بنابر روایات مورخان، فارس و کرمان و یزد و خراسان و سیستان به آیین نیاکان خود وفادار مانده بودند. به طوریکه آتشکده ها فراوان، آیین ها و جشن ها برقرار و رسومات عهد ساسانی پابرجا بود. آتشکده های مهرنرسه، آذرگشسب و آذرفرنبغ واقع در کاریان فارس روشن و محل تجمع موبدان و هیربدان زمانه بود. درمجموع شرایط زرتشتیان درعهد خلافت بنی عباس سخت تر از زمان خلفای اموی بود. با این حال کثرت بهدینان در شرق ایران و شهرت موبدان زرتشتی خلفا را از اهانت به دین مزدایی برحذر داشته بود. زمانیکه زرتشتیانی همچون استاسیس و سنباد قیام کردند، مردمان منطقه و بزرگان تشیع به حمایت آنها پرداختند که این موضوع اهمیت دین زرتشتی را در این دوران می رساند. به دلیل دریافت جزیه سنگین و اعمال فشار بر بهدینان در دوران سلطه ترکان غرنوی وسلجوقی، زرتشتیان به خراسان و سیستان و ماوراءالنهر مهاجرت کردند. با حمله مغول و تاتار به سرزمین اهورایی و کشتار فراوان، تعداد زرتشتیان به سه میلیون نفر کاهش یافت. مابقی بهدینان به مناطق کویری یزد و کرمان مهاجرت کردند تا از فشارها درامان بمانند. موج دوم مهاجرت زرتشتیان به هندوستان در همین دوران رخ داد. اگر گویش بهدینان دهات اطراف یزد را بررسی کنیم، به این نتیجه می رسیم که گویش هر روستا به مناطق اولیه سکونت زرتشتیان برمی گردد. به طور مثال گویش رحمت آبادی به خراسان و مریم آبادی به سیستان باز می گردد.

تاریخ زرتشتیان درقرون جدید
یزد و کرمان به دو قطب زرتشتیان در این دوران بدل شدند. به دلیل فشار روزافزون حکمرانان صفوی، بهدینان یزد به دهات اله آباد، خیرآباد، علی آباد، مبارکه، زین آباد، چم، مزرعه کلانتر و مهدی آباد کوچیدند و زرتشتیان کرمان به روستاهای قنات غسان، جوپار، گبرآباد و بداق آباد و سلسبیل مهاجرت کردند. دزدیدن زنان و دختران، افزایش مبالغ جزیه، اعمال مالیات های گزاف و سنگین، انجام فعالیت های پست و سطح پایین نمونه دشواریهای بهدینان در این عهد بود. مهاجرت اجباری زرتشتیان به محله گبرآباد در اطراف اصفهان و کشت وکشتار و غارت ثروت بهدینان دیگر معضلات این اقلیت رنج کشیده بود. جالب است بدانید که تعداد بهدینان از سه میلیون نفر به 20هزار نفر کاهش یافت. این فشار در عهد افشاریه و زندیه نیز به اوج رسید. به طوریکه تعداد زرتشتیان به چهارهزار نفر در پادشاهی فتحعلی شاه قاجار رسید.
موج سوم مهاجرت زرتشتیان به هندوستان در همین دوران رخ داد. بهدینان ساکن محله گبرآباد پس از شاه سلطان حسین صفوی به یزد کوچیده و در محله خرمشاه (خرمشاد) ساکن شدند. همچنین عده ای از زرتشتیان ساکن یزد به کرمان مهاجرت کرده و درمحله جوپار ساکن شدند.
تاریخ زرتشتیان دردوران معاصر
تشکیل انجمن ها در نقاط زرتشتی ایران به عهد ناصرالدین شاه قاجار باز می گردد. زمانیکه فشار دولت به اقلیت های مذهبی به ویژه زرتشتیان افزون شده بود. پرداخت جزیه، پوشیدن لباس های کهنه و قدیمی، انجام فعالیت های پست و سطح پایین، بیرون نیامدن از خانه در زیر باران به دلیل کثیف و آلوده شدن شهر از جمله دشواریهای بهدینان از عهد صفویه تا دوران معاصر بود. این مسایل و این گونه فشارهای روحی و روانی، دل زرتشتیان هند را به درد آورد و آن ها را برآن داشت تا به کمک همکیشان خود در ایران بشتابند. مانکجی لیمجی هاتریا نخستین کسی بود که از سوی انجمن اکابر پارسیان هند به ایران اعزام شد و با ناصرالدین شاه قاجار در چندین نوبت ملاقات کرد و مشکلات زرتشتیان را در میان گذاشت. 
که در اثر تلاش های این بزرگمرد، جزیه برای اولین بار پس از اسلام از دوش بهدینان برداشته شد. 
پس از این تلاش ها، پارسیان هند به این اندیشه افتادند که با تشکیل انجمن ها در نقاط زرتشتی نشین، مسایل و مشکلات روز جامعه را مطرح کنند. انجمن های ناصری تهران، یزد و کرمان با این هدف در اواخر دورۀ ناصرالدین شاه قاجار راه اندازی شد. ولی پس از مدتی، این انجمن ها به دلیل مسایل و مشکلات گوناگون منحل شد. این انجمن ها با پیگیری ها و تلاش های کیخسرو خان صاحب، از انجمن اکابر پارسیان هند تشکیل شد. پس از آن انجمنی تحت عنوان انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی با اهداف حصول هماهنگی و تعامل مابین پارسیان هند و زرتشتیان ایران به وجود آمد. انجمنی که دینشاه ایرانی و سایر بزرگان پارسی را جهت حل مسایل و مشکلات روزمره ایرانیان معرفی کرد.
پارسیان هند با تشکیل انجمن های اکابر پارسیان هند و زرتشتیان ایرانی- بمبئی به کمک همکیشان خود در ایران زمین شتافتند. انجمن هایی که مانکجی لیمجی هاتریا، کیخسرو جی خان صاحب، اردشیر جی ریپورتر، پستن جی تسکر، دستور پشوتن، فرامرز سهراب ماستر، جهانبخش دارووالا، دینشاه سلیستر ایرانی و پستن جی دوسابایی مارکار را به ایران فرستادند تا به وضعیت زرتشتیان سر و سامان دهند. اگر چه بیشتر خدمات این نفرات به بهدینان یزد و کرمان اختصاص داشت، ولی تهرانی ها نیز مورد توجه پارسیان بودند انتخاب این شهر به عنوان پایتخت در عهد قاجار، موجب مهاجرت زرتشتیان از یزد و کرمان به تهران شد. این موج مهاجرتی در زمان ناصرالدین شاه قاجار سرعت گرفت، به طوری که تعداد بهدینان تهرانی در این دوره به عدد 100 رسید. مانکجی جهت رفاه حال زرتشتیان این دیار، اقدام به تاسیس وکالت خانه پارسیان در منزل خویش کرد. همچنین یک نفر به عنوان وکیل الرعایا از معتمدان زرتشتی تعیین شد تا به مشکلات همکیشان رسیدگی کند. این در حالی بود که مدرسه زرتشتیان و محل برگزاری جشن ها و آیین های مزدیسنان، همین وکالت خانه بود. تا این که تجارتخانه های جمشیدیان و جهانیان توسط ارباب جمشید و ارباب خسرو شاه جهان در زمان مظفرالدین شاه قاجار تاسیس شد. تجارتخانه های که رقیب جدی بانک های استقراضی روس و انگلیس بودند با وقوع انقلاب مشروطیت، تجارتخانه های جهانیان و جمشیدیان، اسلحه و فشنگ و مهمات را در اختیار مشروطه طلبان و آزادیخواهان قرار می دهند. همین موضوع منجر به قتل پرویز شاه جهان و فریدون خسرو اهرستانی معروف به گل خورشید شد. ‌قتل نفرات نامبرده مورد اعتراض نمایندگان
اولین دوره مجلس شورای ملی همچون سید حسن تقی زاده قرار گرفت. سه روز بعد از این واقعه لایحه تشکیل انجمن زرتشتیان تهران در صحن علنی مجلس توسط ارباب کیخسرو شاهرخ خوانده شد فرزانه ای که دومین نماینده زرتشتیان در مجلس شورای ملی بود. ارباب رستم گیو در عهد پهلوی منشا خدمات ارزنده ای برای بهدینان شد. رشید شهمردان، فیروز آذر گشسب، اردشیر آذر گشسب، رستم شهزادی و جهانگیر اشیدری موبد موبدان عصر حاضر بودند. مهاجرت زرتشتیان از دهات به داخل یزد و کرمان در عهد قاجار، مهاجرت به تهران در عهد پهلوی و در نهایت مهاجرت به خارج از کشور در چند سال گذشته به وقوع پیوست. انگلستان، آلمان، فرانسه و سوئد در وهله اول و امریکا و کانادا و استرالیا در وهله دوم محل تجمع زرتشتیان شدند. هم اکنون لس آنجلس، واشینگتن، شیکاگو و نیویورک در امریکا به قطب های زرتشتی نشین بدل شدند. اطلاع رسانی صحیح به همکیشان و نحوه تهامل با سایر ادیان از جمله دغدغه های فکری زرتشتیان عصرحاضر است.
 نتیجه
بدون شک یکی از علل مهاجرت جوانان زرتشتی به خارج از کشور، عدم امنیت شغلی است. اگر جوانان، در موقعیت شغلی مناسب بوده و با حقوق مکفّی فعالیت کنند، موج مهاجرت کاهش می­یابد. حال این پرسش مطرح می­شود که چه راهکاری برای افزایش اشتغال­زایی جوانان زرتشتی است؟ آیا می­توان از موقوفات انجمن زرتشتیان تهران استفاده بهینه کرد؟ قطعاً می­شود. چرا که با این همه ساختمان و با این همه امکانات، بهره­برداری از دفتر کار، شدنی است. اگر این ساختمان­ها به کاربری تجاری- اداری تبدیل شوند، اشتغال­زایی به سادگی صورت می گیرد. طبعاً متخصّصان، مهندسین و پزشکان با انگیزه بیشتری به تولید کار، مشغول شده و به آینده، امیدوارتر می­شوند. آری، با این برنامه­ریزی، هم اشتغال­زایی صورت گرفته و هم از موقوفات انجمن زرتشتیان تهران، استفاده بهینه­ای می­شود. دیگر مشکلی که احساس می­شود، عدم استخدام زرتشتیان در سازمان­های دولتی است که باید توسط نماینده محترم زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی پیگیری شود. اگر شرکت­ها و بخش­های دولتی به اقلیت­های دینی میدان دهند، قطعاً تجارب و دانش ارزنده­ای را کسب می­کنند. موضوعی که سالیان گذشته به اثبات رسیده است. اسفندیار یگانگی، بوذرجمهر مهر، فرهنگ مهر و پرویز شهریاری نمونه بارز استعداد درخشان بهدینان هستند. در پایان امید می­رود که با اتخاذ سیاست و تدبیری مناسب، از سوی انجمن­های زرتشتی موج مهاجرت جوانان به خارج از کشور کاهش یافته و همازوری­ها و هموندی­ها باری دیگر تجدید شود.

انجمن ها و مووسسات زرتشتی


                           انجمن ها و مووسسات زرتشتی
از: بوذرجمهر پرخیده

مانکجی نماینده پارسیان هند در 31 مارس 1854 م. (برابر 1233 خ. ) برای بررسی و پژوهش در زندگی زرتشتیان ایران و تغییر و بهبود در وضعیت آنان به ایران سفر کرد. او نماینده انجمن اکابر پارسیان بود. مانکجی ضمن کارهای زیادی که برای بهبود وضع زرتشتیان در ایران انجام داد، آنها را به تشکیل انجمن (پنجایت) برای رسیدگی به امور جاری و فرهنگی تشویق نمود.
در این گفتار به کوتاهی چگونگی تشکیل انجمن ها و مووسسات را آورده ایم.
انجمن کرمان
مانکجی در سفری که به کرمان کرد، به هنگام تجدید بنای درمهر قدیمی کرمان، که در زمان شاه عباس صفوی (1024خ.) به وسیله دستور رستم پور بندار پور مهرگان در محله شهر کرمان ساخته شده بود، در سال 1238خ. در چگونگی استفاده از محل آتشکده، بر سنگ نبشته این آتشکده، در بند پنجم آن آورده:
« برای فراهم آمدن و همداستان شدن کسان پنجایت و انجمن زرتشتی گروه و آراستن بزم نوسیره در هر سکه دین زرتشتی »...(اردیبهشت ماه قدیم 1228 یزدگردی برابر با 14 ماه اکتبر سال 1858م.)
به طوری که در بند پنجم دیده می شود، پایه تشکیل انجمن زرتشتیان کرمان در آن سال ریخته شد و انجمن ناصری زرتشتیان کرمان، بر پایه همین انجمن در سال 1272 خورشیدی در زمان کیخسروجی خانصاحب  بنا نهاده شد.
چند سال بعد مانکجی در روز دی به آذر و خرداد ماه 1245 خ، اعضای انجمن به سرای دولاب سهراب خان، محلی که به وسیله وکیل الملک حکمران کرمان برای مانکجی در نظر گرفته بود، فراخواند، و در امور زرتشتیان و وظایف همگان سخنرانی کرد. صورت مذاکرات این جلسه و جلسه های بعد در دفتری ثبت و در بنگاه خاور شناسی خورشید جی کاما در هند نگه داری می شود.
مانکجی در این جلسه گفت: «...نام اعضای پنجایت یا بزرگان در دفتر نوشته نمی شود، بلکه نام کسانی نوشته می شود که زیادتر برای جماعت زحمت کشیده و از کیسه خود خرج کلی و بیشتر نموده و در راه دین عقیده درست داشته و بی ریا و از ته دل برای گروه کوشش نمایند...حاصل دنیا هم همین است که اسم شخص به نیکویی بلند و تحصیل آخرت شود. اگر صد هزار تومان از شخص باقی بماند، حاصلی ندارد، به جز همین نام نیکو که در میان خلایق برده شود. »
نام اعضای این انجمن که دوازده نفر بودند:1- دستور جهانگیر مرحوم دستور رستم (جد خدایار هرمزدی)
2- ملا بهروز ملا اسکندر(عموی ارباب کیخسرو شاهرخ) 3- ملا گشتاسب دینیار 4- ملا اورمزدیار خسرو 5- ملا دینیار اورمزدیار 6- ملا ظهراب گشتاسب 7- استاد آدرباد اورمزیاد 8- ملا خسرو مرحوم فولاد 9-ملا رشید شهریار مهربان شهریار 10- ملا بهمن جمشید 11- استاد مهراب خداداد بهمن 12- ملا خداداد خسرو صندل. دستور جهانگیر رییس انجمن بود و ملا گشتاسب تحویلدار و ملا بهروز اسکندر منشی.
مانکجی در همین جلسه معین کرد که: سالی شصت تومان برای مصارف مدارس کرمان معین شود. دو مدرسه در شهر یکی پای آتش ورهرام و معلم آن هم دستور رستم ولد دستور جهانگیر باشد با  سالی 24 تومان، دیگری در محله پرموتن و ملا شاهرخ پسر ملا اسکندر (پدر ارباب کیخسرو) معلم آنجا باشد، او هم سالی 24 تومان. یک مدرسه در قنات غسان پای آتش آدریان، با معلمی موبد جهانگیر موبد مرزبان (جد پدری تیمسار جهانگیر اشیدری) با سالی 12 تومان.(در سال1245خ.)
(به صفحات 255 تا265 کتاب تاریخ پهلوی و زرتشتیان مراجعه کنید.)
انجمن یزد
انجمن ناصری یزد، در روز باد ایزد و شهریور ماه قدیم 1261 یزدگردی(1271خ.) به همت روانشاد کیخسرو جی خانصاحب و در حضور وی تشکیل شد. کیخسرو خانصاحب در یک دیباچه و 46 ماده اساسنامه این انجمن را برای زرتشتیان یزد یادآور شد و همه اعضای آن را انتخاب و به تصویب رساند.
به طور کلی 28 نفر برای اداره انجمن انتخاب شدند که هییت رییسه آن عبارتند بودند از: سرنشین (رییس) انجمن: دستور شهریار، نایب رییس: دستور تیرانداز، امین اداره: ملا دینیار کلانتر، دفتر یار و دبیر اداره: استاد جوانمرد و استاد کیومرس و مستشار القوانین آیین بهی: ماستر خدابخش.
این انجمن طبق وقف نامه ها، تمام اماکن مقدسه زرتشتیان را در دست داشت.
وقف نامه اول – شامل تمام معابد و در مهرهای زرتشتیان چه در یزد و چه در دهات یزد.
وقف نامه دوم – شامل زیارتگاه ها و اماکن مقدسه مانند پیرسبز و پیرخاتون بانو، پیرنارستانه و ....
وقف نامه سوم – دادگاهها به انضمام خیله ها و توابع آن.
انجمن خیرخواه زرتشتیان یزد
برابر آیین نامه ای 70 ماده ای و یک سوگند نامه انجمنی در یزد به نام انجمن خیرخواه زرتشیان یزد (به غیر از انجمن ناصری) تشکیل شد. تعداد اعضای این انجمن 63 نفر بوده است. از چگونگی تشکیل این انجمن و اینکه چه انگیزه ای سبب شد تا با وجود انجمن ناصری مبادرت به تشکیل آن شود، آگاهی نداریم، ولی با توجه به اینکه در ماده 12 اساسنامه آن، لزوم احترام به انجمن ناصری را مورد نظر و دقت قرار داده است، می توان دریافت که اختلاف نظری در بین بوده است، اما نه به اندازه ای که انجمن ناصری را نفی نماید.
دراینجا باید از انجمن دیگری به نام انجمن حق گوی یزد نام برد که اعضای آن از متعصبین زرتشتی بودند. گویا قتل ماستر خدابخش از کارهای این انجمن بوده است.
انجمن زرتشتیان تهران
چون در آن روزگاران، تعداد زرتشتیان تهران محدود و از یکصد نفر تجاوز نمی نمود، لذا مانکجی در منزل خود و نزدیکی آن، جایی را به نام وکالت خانه پارسیان تعیین کرد که به امور زرتشتیان رسیدگی، و مدرسه زرتشتیان نیز ابتدا همانجا بود، و یک نفر متعمد از زرتشتیان نیز به نام «وکیل الرعایا» تعیین شد که به کارهای زرتشتیان رسیدگی نماید. این وضع ادامه داشت تا زمانی که شادروان ارباب کیخسرو شاهرخ شالوده انجمن زرتشتیان تهران را در سال 1286خ. به شرح زیر پایه ریزی کرد:
زرتشتیان تهران در تاریخ چهارشنبه زامیاد ایزد اسفند ماه باستانی 1276 یزدگری در کاروانسرای مشیر خلوت که مرکز تجارت زرتشتیان تهران بود، گرد آمده، 14 نفرنمایندگان انجمن را از طرف خود برگزیده و تا دوسال که تجدید انتخاب می شود، بر کلیه خیر و اصلاح حال در امور زرتشتیان به هر قسمی که مقتضی و مصلحت دانند، مختار و مسلط نمودند و نظامنامه داخلی انجمن را که مشتمل بر 45 ماده بود، تصویب نمودند.
در تاریخ جمعه انارم ایزد اسفندماه 1276 یزدگردی برابر 29 جمادی الاخر1325 قمری، تمامی 14 نفر در وکالت خانه پارسیان تهران با حضور اردشیرجی صاحب (سومین نماینده انجمن اکابر پارسیان) حاضر شدند و هییت رییسه به شرح زیر برگزیده شد:
میرزا کیخسرو شاهرخ: رییس انجمن – موسیو اردشیر مهربان: نایب رییس – میرزا شهریار خدامراد: دفتر دار و میرزا جمشید مهربان: دبیر.
تعداد زرتشتیان تهران در آن سال (1287خ.) 543 نفر بود.
در ابتدای مشروطیت، انجمن های بسیاری تشکیل گردید که کسروی و اسماعیل رایین ــ تاریخ نگاران مشروطیت ــ تعداد آنها را تا 1200 انجمن می نویسند. برخی از این انجمن ها با انجمن زرتشتیان تهران در مکاتبه بودند و برای شرکت در جلسات یکدیگر، همدیگر را دعوت می کردند.
شرح اقدامات انجمن تهران بسیار مفصل است و هر دوره برای خود تاریخی دارد که باید توسط انجمن تهران برای آگاهی عموم منتشر شود. از عمده کارهای گردش های نخستین انجمن تهران، تاسیس آتشکده در تهران و مدارس بوده است
انجمن برادری پارسیان تهران
یکی دیگر از انجمن های زرتشتیان تهران است که نظامنامه و مرامنامه جداگانه داشته است. نظامنامه، پس از مقدمه، در هفت فصل و 43 ماده و یک قسم نامه تنظیم شده بود. این انجمن 12 عضو داشت. انجمن برادری پارسیان تهران از نوروز 1290خ. شروع به کار نمود و طبق اساسنامه در آغاز هر سال تجدید انتخابات می کرد.
موبد اشیدری، در کتاب «تاریخ پهلوی و زرتشتیان» علت تشکیل این انجمن را چنین می نویسد:
« در آن موقع، عده ای به نام گماشته یا نوکر – یا کارگر دکان و نظایر آن در حجره های بازرگانان و تجارتخانه های زرتشتیان در سرای مشیر خلوت و تیمچه صاحب الدوله و دالان امین الملک کار می کردند و گویا برخی ارباب ها به آنها ظلم و بیرحمی می نمودند و به طوری که گزارش شده یکی از آنها در اثر کتک اربابش از بین می رود و شاید تشکیل این انجمن بدان سبب باشد که بتوانند از حقوق خود دفاع نمایند و یا آنکه از حاشیه، منبع تقویتی در بین بوده که آنها را نیرو می بخشیده تا قدرتی در برابر ارباب شان باشند » (به نوشته فریدون رشیدی در شماره 6 هوخت سال 1342 رجوع شود.)
انجمن شیراز
در نظامنامه این انجمن آمده است: «....ما زرتشتیان شیراز از امروز که روز جمعه رشن ایزد شهریور ماه باستانی سنه 1279 یزدگردی می باشد، در عمارت باغ وقفی مسافرخانه ملت زرتشتیان در شیراز جمع گردیده،....از حالتحریر الی مدت دو سال که تجدید انتخاب شود، به کلیه خیر و اصلاح حال و امور زرتشتیان به هر قسمی که مقتضی و مصلحت دانند مختار و مسلط نمودیم.»
اساسنامه این انجمن در 43 فصل به تصویب رسیده بود. باغ معبد و مسافرخانه زرتشتیان شیراز در سال 1323 قمری خریداری شده است و در سنگ نوشته آن نام های : ارباب رستم شاهجهان، خسرو شاهجهان و برادران، رشید خداداد فرامرزیان، خدابنده کیخسرو، هوشنگ اردشیر، خدابخش فریدون، ارباب جمشید جمشیدیان، خدارحم هرمزدیار، سروش اردشیر، منوچهر خداداد، بمان هرمزدیار، بهرام بهمن جمشید، کیخسرو ظهراب، رستم بهرام آدر، اردشیر خداداد نارنجی، رشید موبد بهرام، کیخسرو اسفندیار مریم آبادی، رستم اردشیر، رستم شهریار، رستم نوشیروان، کیخسرو مهربان خورسند، مهربان فولاد تیرانداز آمده است.
 دیگر موسسات زرتشتی
مووسسات زرتشتی بسیارند و هر کدام شرح ویژه خود را می خواهد. در این جا به اختصار از موسسات زرتشتی تنها نام برده شده:
·        آتشکده یزد، کرمان، تهران و...: شرح تاسیس آتشکده تهران در گفتار دوم به طور مفصل آمده است
·        آتشکده تهران پارس: که به کوشش ارباب رستم گیو ساخته شده.
·        دخمه تهران، یزد، کرمان و...
·        شاه ورهرام ایزد در تهران و شهرهای دیگر.
·        مدارس تهران و شهرستان ها که تعداد آنها بسیار زیاد است. بیشتر مدرسه ها در شهرستان ها و روستاهای یزد از سوی پارسیان هند بنیان نهاده شد. در تهران هم به کوشش ارباب کیخسرو شاهرخ و با سرمایه پارسیان مدرسه های دخترانه و پسرانه تاسیس شد که هر کدام تاریخچه مفصلی دارند. برای نمونه سرگذشت دبیرستان دخترانه انوشیروان دادگر در گفتار سوم آمده است.
  • انجمن های موبدان یزد، کرمان و تهران از قدیمی ترین انجمن های روحانی جامعه زرتشتی هستند.
  • کتابخانه اردشیر یگانگی، کتابخانه هورشت به کوشش دکتر صرفه در یزد و کتابخانه های دیگر.
  • بیمارستان های و درمانگاه ها در تهران و شهرستان ها : درمانگاه سررتن تاتا، زایشگاه بهمن، بیمارستان گودرز در یزد، بیمارستان منوچهردادی در کرمان، درمانگاه خداداد مهرابی در کرمان، درمانگاه اردشیر یگانگی در تهران و ....
  • تالار های پذیرایی مانند: تالار ایرج، بهمن، خسروی و در شهرستان ها تالارهای گوناگون.
  • ورزشگاه: اردشیر همتی در کرمان، باشگاه زرتشتیان در یزد، فروهر در تهران و....
  • آرامگاه قصر فیروزه: به کوشش ارباب کیخسرو  و جمع آوری پول از زرتشتیان خریداری شد که در اطراف آن به یاری دیگر خیراندیشان سالن هایی ساخته شد. تاریخچه خریدن و وقف آرامگاه و زمین های اطراف آن برای جامعه زرتشتی، بسیار مفصل است که باید در جزوه ای جداگانه به چاپ برسد.
  • آب انبارها: تعداد زیادی آب انبار در یزد و روستاهای زرتشتی نشین به کوشش خیراندیشان ساخته شد. از جمله آب انبار رستم گیو در شهر یزد و یا آب انبار پیرهای مختلف.
  • مسافرخانه و پذیرشگاه: زرتشتیان در شهرهایی که نیاز داشتند؛ مانند کاشان، کرمان، یزد، شیراز و بندرعباس، زاهدان و اهواز و...با کمک مالی خیراندیشان و دهشمندان پذیرشگاه هایی را ساخته اند.
  • زیارت گاهها: در شهرهای مختلف زرتشتی نشین زیارتگاه هایی  وجود دارد. از همه بیشتر در یزد و اطراف آن زیارت گاههایی وجود دارد که برای زرتشتیان بسیار مقدس است، مانند: پیر سبز، پیر هریشت و....که هر کدام تاریخچه ویژه خود را دارند.
  • پرورشگاه، تاسیسات و مدرسه های مارکار در تهران و یزد: پشوتن جی دو سابایی مارکار نیکوکاری که سرمایه اش را وقف امور زرتشتیان کرد؛ مووسساتی را بنا نهاد که بسیار گسترده است. چگونگی خرید و ساخت و واگذاری این مدرسه ها وموقوفات شرحی مفصل می خواهد و هر کدام کتابی را می طلبد.
  • بنیاد های خیریه: تعداد بسیار زیادی بنیادهای خیریه در تهران و شهرستان های زرتشتی نشین به وجود آمده است که توسط اشخاص خیراندیش پایه نهاده شده است.
  • سازمان ها: سازمان ها وباشگاه های گوناگون در تهران و شهرستان ها ایجاد شد. از جمله می توان از سازمان فروهر، باشگاه مزدیسنان، سازمان زنان، کانون دانشجویان،...نام برد.
  • تفریحگاه و کوشک: مانند کوشک ورجاوند کرج و....
        *شایسته است پژوهشگران تاریخ و فرهنگ زرتشتی، درباره تاریخ این مووسسات کار بنیادی و اساسی انجام دهند.